به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۲ - ۲۲:۳۶
 
۰
تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۲۹ ساعت ۱۱:۱۷
کد مطلب : ۱۴۷۸۶۱
نگاهی به جدیدترین ساخته ابراهیم حاتمی‌کیا :

داستان‌ وصله‌پینه شده به ‌وقت شام

گروه فرهنگي: فیلم سینمایی «به ‌وقت شام» روایتگر داستان دو خلبان ایرانی‌ است که به دست ملا عمر چچنی یکی از سرکرده های داعشی‌ اسیر می‌شوند و با وجود صحنه‌های خشن در نوروز اکران شد و البته مورد استقبال هم قرار گرفت.
داستان‌ وصله‌پینه شده به ‌وقت شام
«به‌وقت شام» فیلمی پرهزینه با جلوه‌های ویژه کامپیوتری، بصری و میدانی است اما ضعف اصلی فیلم را نیز می توان در همین بخش، شخصیت‌پردازی و چندپاره بودن فیلم‌نامه جستجو کرد.در واقع حاتمی کیا با تکیه‌ برجلوه‌های ویژه و هیجان‌هایی که او خشونت ذاتی داعشی‌ها می‌نامد فیلمش را می‌سازد، جلوه‌های ویژه‌ای که پیش‌ از این در فیلم «چ» نیز از آن برای پوشاندن ضعف‌های فیلم‌نامه و شخصیت‌پردازی سود برد اما نتوانست در این امر موفق شود.فیلم‌نامه «به‌وقت شام» چندپاره است و می‌توان آن را به تکه‌های جداگانه دسته بندی کرد؛ بخش‌هایی که به شکل مجزا نوشته ‌شده‌اند اما به دلایل خاص در پی هم می‌آیند.داستان و روابط پدر و پسر (علی) در آغاز فیلم کارکردی جز معرفی شخصیت‌ها و خصوصیات دو چهره اصلی فیلم ندارد و در این بخش شاهد دیالوگ‌هایی مرسوم و کلیشه‌ای حاتمی کیا هستیم؛ دیالوگ‌هایی چون «من بچه جنگ هستم» و اینکه پدر همیشه فرمانده بوده و هیچ‌گاه برایش پدری نکرده است، هر چند در فیلم هم به ‌جز یکی دو سکانس، نشانی از حس پدری به مخاطب داده نمی‌شود.نویسنده در ادامه و در ایجاد این حس به بن‌بست رسیده، پس دیگر داستان پدر و پسر بیش از این قابلیت ادامه ندارد؛ زیرا در این داستان خانوادگی اتفاق خاصی نمی‌افتد.
برخلاف نظر حاتمی کیا، فیلم «به‌وقت شام» جز چند حس و هیجان جنگ قصه‌ای ندارد که قابل‌تعریف باشد، پس باید این ضعف و حفره را به ‌گونه‌ای پر و برای ادامه فیلم این داستانک‌ها را به هم پیوند بزند. او نقطه اتصال را در جلوه‌های ویژه می‌بیند و آن را با هیجان و درگیری نبرد نیروهای سوری و به‌ویژه نیروهای بلال با داعشی‌های «تدمر» پر می‌کند تا تمرکز مخاطب را به‌سوی دیگری منحرف کند.

فیلم بارها به پایان می‌رسد اما با ترفندی دوباره شروع می‌شود؛ رسیدن هواپیما به دمشق نقطه پایانی بر فیلم است. داستانی که با نشستن هواپیما بدون مشکل می‌توانست به اتمام برسد اما درگیری‌ها و کشتار داعشی‌های تحت امر شیخ ممدوح سعدی و فرزندانش که در اسارت سوری‌ها بودند به لطف جلوه‌های ویژه، داستان پایان‌یافته را به قصه دیگری پیوند می‌دهد و آن را جلو می‌راند.
از سوی دیگر حفره اصلی فیلم‌نامه درنحوه آزادی تعداد کم داعشی‌های اسیر در جمع خیل عظیم نیروهای سوری در هواپیما است و فیلم‌نامه‌نویس برای منطقی نشان دادن و پر کردن حفره‌های فیلم‌نامه می‌گوید که همسر شیخ ممدوح با چاقوی هواپیمایی با آن‌همه نیروی مسلح و نیروی انسانی را تصرف می‌کند.اما از آنجا ‌که فیلم‌نامه‌نویس از ارائه جزئیات در نحوه آزادی آن‌ها عاجز می‌ماند با سرهم‌بندی قصه به واسطه استفاده از شلوغی، همهمه و ابزار مهم آن یعنی جلوه‌های ویژه ذهن مخاطب را به‌سوی دیگری جلب می‌کند.این روند مداوم بریدن و چسباندن و وصله پینه قصه‌های تکه‌پاره به اینجا ختم نمی‌شود و همچنان ادامه می‌یابد.زمانی که هواپیما به «تدمر» بازمی‌گردد همه‌چیز با مرگ شیخ ممدوح و خانواده‌اش توسط ابوعمر چچنی به اتمام می‌رسد اما او داستان شیخ ممدوح را به قصه ابوعمر چچنی وصله می‌زند.البته حاتمی کیا مدعی شده که اطلاعات زیادی از نحوه نگرش و فرقه‌های داعشی ندارد اما چهره‌ای که از شیخ ممدوح نشان می‌دهد بسیار متفاوت از ابوعمر چچنی است.

به نظر می رسد حاتمی کیا معتقد است یک داعشی سوری به‌مراتب قابل‌اعتمادتر از یک داعشی خارجی و چچنی است؛ زیرا شیخ ممدوح به وعده آزادی‌اش عمل می‌کند اما ابوعمر چچنی معتقد است نباید با دشمن معامله کرد.همین تئوری حاتمی کیا درفیلم‌نامه باعث می‌شود تا بازهم او با به‌کارگیری ناجی اصلی فیلم یعنی جلوه‌های ویژه و مرگ عجیب شیخ ممدوح با شمشیر به دست فرمانده چچنی تکه دیگری به فیلم‌نامه «به‌وقت شام» وصله می‌خورد تا داستان شهادت گروهی اسرا اتفاق بیافتد.این دستگیری و شهادت قهرمان فیلم بازهم می‌توانست پایانی بر فیلم طولانی حاتمی کیا باشد اما از آنجا که قهرمان فیلم نباید به این سهولت از قصه خارج شود، حاتمی کیا وصله‌ای دیگر بر فیلم‌نامه می‌زند، با این وصله جدید او می‌تواند قهرمان داستان یعنی علی را از فردی متزلزل به فردی مقید و معتقد تبدیل کند که دیگر از مرگ نمی‌هراسد، از این رو برای رسیدن به سیر تکامل شخصیت، پدر را از پسر جدا می‌کند.البته در خلال فیلم به دلیل ضعف در شخصیت‌پردازی و انتخاب بد بازیگر این نقش، مخاطب، پدر را فردی منفعل و نچندان محکم می‌بیند؛ اما فیلم‌نامه نویس با ایجاد مشکل در تکلم پدر، او را از نقش جدید علی حذف می‌کند تا پسر را برای پروازی انتحاری به همراه «ام سلما (زن شیطان‌پرست مسلمان شده)» آماده کند. این آخرین داستانی است که به فیلم‌نامه اضافه‌شده و تا شهادت علی ادامه می‌یابد.

مخاطب همواره در مواجهه با داستان های رئال، روایت ها، رخدادها و تصمیات را به صورت منطقی دنبال می کند، اگر شخصیت قصه راهی جز ماندن و فداکاری تا شهادت نداشته باشد بیننده آن را می پذیرد.ایثار امری پسندیده و قهرمانانه است مشروط به آن‌که شهادت قهرمان راه را برای نجات گروهی از مردم هموار سازد؛ اما علت ماندن و شهید شدن علی باورپذیر نیست، جز اینکه حاتمی کیا بخواهد در انتهای فیلمش قهرمانی شهید داشته باشد، آن‌هم در شرایطی که سیر تحول و تکامل شخصیت (علی) در جریان فیلم دیده نمی‌شود.چگونه می‌شود قهرمان فیلم زمانی که در فرودگاه «تدمر» می‌نشیند از ترس مرگ به خود بلرزد اما چندی بعد در شرایطی که اگر به همراه پدر از هواپیما به بیرون می‌پرید می‌توانست زنده بماند، شهادت را برمی‌گزیند.به نظر می رسد حاتمی کیا بیش ‌از حد مقهور جلوه‌های ویژه فیلم‌هایش شده است؛ این جلوه‌های ویژه اگر به‌ درستی در کنار درامی بی‌نقص قرار گیرد می‌تواند مکمل و تمام‌کننده خوبی باشد و کار را به اثر خوب تبدیل کند اما زمانی که کارگردان مقهور آنها شود و بخواهد به بهانه‌های مختلف و برای منحرف کردن ذهن مخاطب از حفره‌ها و ضعف‌های فیلم‌نامه و یا با استفاده بی‌رویه و به هر دلیل درست یا غلط در جای‌جای فیلم از آن سود ببرد می‌تواند لطمه‌های جبران‌ناپذیری به فیلم وارد کند، کما اینکه حاتمی کیا پیش ‌از این هم در«چ» این ضربه را در به‌کارگیری غلط جلوه های ویژه خورده است.