یک روزنامه نگار اقتصادی به نام دانیل تودور، اخیراً کتابی با عنوان «از یک کرهای بپرس» نوشته و هدفش را از تولید این اثر آشنا کردن مردم در سراسر جهان با واقعیت زندگی در کرهشمالی عنوان کردهاست. این کتاب شامل موضوعات متنوعی از سیاست گرفته تا زندگی اجتماعی مردم کره شمالی میشود. او میگوید: «مردم کرهشمالی هرگز مثل من و شما؛ مثل افرادی که عاشق میشوند، بحث میکنند و به خرید میروند، بازنمایی نشدهاند. و من فکر میکنم بازنمایی چنین چیزهایی بسیار ضروری است. این کتاب درباره عقاید سانسور نشده اهالی کره شمالی است که البته هنوز چیزهای بیشتری از آن میتوان مینوشت.»
تودور در این کتاب نوشته است، دانستن درباره زندگی روزمره مردم کرهشمالی برای مردم جهان جالب است چون اغلب کسی به سراغ این موضوع نمیرود. در حالی که این موضوع چیزهایی را درباره تجربههای ناب انسانی به ما میگوید. اغلب بحثها درباره کرهشمالی مربوط به موشک و کیم جونگ اون و چیزهایی است که عجیب و غریب و ترسناکند. ولی ما باید حقایقی را درباره زندگی روزمره این مردم بدانیم.
با اینکه دین به شکل سازمان یافته در کرهشمالی ممنوع است اما از اوایل قرن بیستم تعداد مسیحیان در این کشور رشد ناگهانی یافتهاست. دلیل آن مشخص نیست اما ظاهراً کره شمالی بستر مناسبی برای رشد مسیحیت بوده است. کیم ایل- سونگ خود در خانوادهای مسیحیزاده شد. او بسیاری از آموزههای دین مسیحی را به کار بست اما ناگهان در چرخشی عجیب خودش را به جای خدا جا زد.
به همان نسبت که دین در این کشور ممنوع شده است، رمالی برای هزاران سال در شبه جزیره کره رواج داشته است. و اصلاً اهمیتی ندارد که کیم-ایل سونگ و افراد بعد از او چقدر در تبلیغات سیاسی و کنترل اوضاع مهارت داشتهاند، از بین بردن تاریخ هزاران ساله طی 60 یا 70 سال غیر ممکن بوده است و از همین رو هنوز هم رمالها حرفهای زیادی برای گفتن به مردم فقیر و درمانده کره شمالی دارند. حتی مقامات سیاسی با بالاترین ردههای دولتی این کشور هم به رمالها متوسل میشوند. تقریباً در تمام روستاها یک پیرزن خدمات رمالی و پیشگویی ارائه میدهد. در واقع رمالی هم بخشی از اعتقادات معنوی مردم این کشور است و هم نوعی سرگرمی برای آنها محسوب میشود.
هرچند کرهشمالی را باید کشوری بسته دانست اما طی یک دهه گذشته آزادیهای اجتماعی در آن بیشتر شده است. 11 سال پیش تصور تشکیل دادن یک تیم فوتبال بدون نظارت دولتی امکانپذیر نبود. اما این روزها امکانپذیر است. البته نمیتوان وضعیت کره شمالی را با کره جنوبی مقایسه کرد اما عقاید کره شمالیها نسبت به گذشته تغییر کرده و آزاد اندیشی رواج بیشتری پیدا کرده است.
مواجهه با رسانههای خارجی یکی از عوامل تأثیرگذار بر چرخش دیدگاههای مردم کره شمالی است. مردم از طریق این رسانهها، که بهصورت قاچاق وارد کره شمالی میشوند، از مد و نحوه اندیشیدن کره جنوبیها آگاهی پیدا میکنند. اگر شما یک جوان اهل کرهشمالی باشید در مواجهه با این رسانهها، کره جنوبی را کشوری هیجان انگیزتر از کشور خود مییابید. به نظر میرسد اکثر جمعیت جوان کرهشمالی با مد، موسیقی و بازیگران کره جنوبی آشنایی دارند. کنترل سیاسی همچنان به شکل سختگیرانهای توسط دولت اعمال میشود اما آزادیهای اجتماعی بیشتر شده است. هرچند کیم جونگ اون هر نوع تغییر اجتماعی را مترادف با تهدیدی علیه حکومت میپندارد اما من گمان نمیکنم آزادیهای اجتماعی بتواند منجر به آزادیهای سیاسی شود.
هنوز هم کنترلهای سیاسی بشدت چند دهه قبل اعمال میشود. اگر چیزی برخلاف ایدئولوژی رسمی بگویید احتمال اینکه به زندان بیفتید وجود دارد، اما در عوض فساد هم در این کشور رشد داشته که مانعی بر سر راه زندانی شدن شماست. مثلاً میتوانید با پرداخت رشوه به پلیس از رفتن به زندان منع شوید. شاید در کشوری مثل کره جنوبی رشوه و فساد عملی قبیح باشد اما ترجیح میدهم که به فساد کره شمالی بهعنوان یک عمل خوب نگاه کنم.
اقتصاد بازار در کره شمالی
وقتی کیم جونگ اون در سال 2011 قدرت را در کرهشمالی در دست گرفت، خیلی از آنها فکر میکردند زندگیشان پیشرفت چشمگیری خواهد کرد. او امید ایجاد تغییرات نسلی را در کشوری بیدار کرد که بزرگترین سلسله کمونیستی در جهان در آن حکومت کرده است. هرچه باشد او خیلی جوان بود. یک متولد دهه 80 میلادی و کسی که دنیای خارج از کره شمالی را تجربه کرده بود. اما خیلی زود این «جانشین بزرگ»، لقبی که رژیم به او داده، نشان داد به اندازه پدر و پدربزرگش بیرحم است. اگرچه در دوران او آزادیهای اقتصادی بیشتری در مقایسه با سالهای پیش از حکومتش به مردم داده شد، اما او هم مانند اعقابش درهای کشور را مهروموم کرد. او تعداد نیروهای امنیتی در مرز چین را افزایش داد و برای کسانی که فکر فرار به سرشان میزند تنبیهات سخت تری را در نظر گرفت. آزادی بیان و عقیده همچنان در کره شمالی یک سراب است.
امید به داشتن زندگی بهتر بسیاری از ساکنین کره شمالی را مجبور به فرار میکند. بیشتر فراریها از بخشهای شمالی کرهشمالی و مناطقی هستند که این کشور با چین مرز مشترک دارد. زندگی برای ساکنان مناطق شمالی کرهشمالی سختتر است و آنها بواسطه نزدیکی به آنسوی مرز که فقط با عبور از یک رودخانه میسر میشود، آگاهی بیشتری نسبت به جهان خارج از کره شمالی دارند. زندگی در کره شمالی تغییر کرده و به همین نسبت دلایل افراد برای گریز از وطن نیز تفاوت کرده است. اگر بعد از قحطی ویرانگر نیمه دهه 90 میلادی بسیاری از کره شمالیها به خاطر گرسنگی از کشور میگریختند، امروز به خاطر ناامیدی وطن را ترک میکنند. فعالیتهای بازار رشد چشمگیری داشته و به موازات تحرک بازار اطلاعات نیز از طریق بازرگانان از مرز چین وارد کشور میشود. امروز دسترسی به سریالهای خانوادگی از طریق ابزارهای الکترونیکی بسیار آسان شده است.
همه اینها کره شمالیها را در رؤیای سبکی از زندگی که تاکنون نداشتهاند، غرق میکند. برخی کره شمالی را ترک میکنند چون برای فرزندانشان آینده بهتری میخواهند. برخی میگریزند چون امید موفقیت و ثروتمند شدن در کره شمالی را از دست دادهاند. و سر آخر برخی میگریزند تا بتوانند آنچه در ذهنشان میگذرد را به زبان بیاورند. یکی از کسانی که در سال 2017 از کره شمالی گریخته میگوید: «در تئوری، کره شمالی بستر سوسیالیسم است، کشوری که در آن دولت مسئول تأمین مایحتاج مردم شامل مسکن، بهداشت، آموزش و شغل است. اما واقعیت چیز دیگری است. و آن اینکه اقتصاد دولتی دیگر جوابگو نیست. مردم در کارخانهها و زمینهای کشاورزی کار میکنند اما واقعاً کار چندانی برای انجام دادن وجود ندارد و تقریباً درآمدی ندارند. بنابراین شاهد شکلگیری اقتصاد خصوصی هستیم. مردم خودشان بهدنبال راههایی برای کسب درآمد هستند. بهطور مثال برخی سی دیهای قاچاق میفروشند، برخی داروهای قاچاق که از طریق پرداخت رشوه میتوانند آنها را از مرز رد کنند.» یک کشاورز 46 ساله نیز میگوید: «کرهشمالیها در طول قحطی یاد گرفتند چطور گلیم خود را از آب بیرون بکشند. مردان در کارخانهها مشغول به کار شدند، زنها رشته تولید کردند و فروختند، کودکان درهای فلزی بطری را جمع میکردند تا به بازیافت فلزات بفروشند. کم کم بازار شکل گرفت و امروز میتوانی از شیرمرغ تا جان آدمیزاد را در بازار تهیه کنی.»
منابع: National Geographic/ Washington Post/ Global News/ Boston Globe