گروه سیاسی-رسانه ها: مرتضي مبلغ، فعال سياسي اصلاحطلب در گفتوگو با «اعتماد» چالشهاي اصلاحطلبان در سطوح مختلف را برشمرده و اميدوار است كه مسوولان و جريانهاي سياسي با درك حساس بودن شرايط كمي از اختلاف كهنه كاسته و به فكر راهحلهاي منطقي باشند. او بطور خاص به اصلاحطلبان توصيه ميكند كه مرز خود را با براندازان مشخص كرده و به جاي منفعل شدن و ورود به بازي آنها، همه توان خود را صرف كمك به دولت كنند.در ادامه این گفتگو را می خوانید:
مهمترين چالش اصلاحطلبان در شرايط فعلي چيست؟ حفظ سرمايه اجتماعي يا مقابله با جريانهاي رقيب و برانداز؟
به اعتقاد من اصلاحطلبان دو چالش داخلي و خارجي را پيش رو دارند. چالش خارجي را ميتوان چالش اصلي به حساب آورد. متاسفانه دشمنان كشور، نظام و انقلاب اينطور تصور ميكنند كه تنها جريان مدافع نظام با پايگاه مردمي گسترده، اصلاحات است. از آنجايي كه آنها به دنبال براندازي و سرنگوني نظام هستند اين روزها با تمام قدرت جنگ رواني براي تخطئه اصلاحطلبان راه انداختهاند. به موازات براندازان يك سري گروههاي رقيب داخلي كه همواره منافع خود را بر منافع ملي ارجح ميدانند نيز وجود اصلاحطلبان را مانع جدي براي پيشبرد منويات باندي و ضدملي خود ميدانند.
چالش داخلي اصلاحطلبان چيست؟ جلب اعتماد مردم يا تعامل با دولت مستقر؟
چالش داخلي اصلاحطلبان نيز دو وجه دارد. نخست ضرورت روزآمد شدن جريان اصلاحطلبي است. بدون شك در اين دوران پرالتهاب و سختي كه براي كشور به وجود آمده نياز به تجديد نظر و بررسي مجدد سياستها و تدوين روشهاي جديد بهشدت احساس ميشود. مساله دوم نيز نسبت اصلاحطلبان با دولت و حاكميت است. به هر حال اصلاحطلبان به دليل منافع ملي از دولت دفاع تمام كردند اما اين دولت، دولت اصلاحطلبان نبود. اصلاحطلبان به خاطر اينكه شرايط وخيم گذشته تكرار نشود، دولت را تقويت كردند اما دستشان از قدرت و دولت كوتاه ماند. در واقع از يك طرف امكان پيشبرد برنامههاي مطلوب مردم برايشان فراهم نشد و از سوي ديگر با مردمي مواجه هستند كه به اعتبار اصلاحطلبان راي داده و اكنون توقع دارند به مطالباتشان پاسخ داده شود. دولت در مواقع مختلف كوتاهيهايي داشته است و نتوانسته با يك سيستم مديريتي توانمند به مطالبات مردم پاسخ دهد. ميدانيم كه همه مشكلات بر گردن دولت نيست و عوامل عديدهاي در گذشته و حال و دستگاههاي مختلف دارد. به هرحال دولت مسووليت داشته و موفق نبوده لذا مردم اصلاحطلبان را نيز در پاسخ داده نشدن به مطالبات خود مقصر ميدانند.
اجازه بدهيد چالش خارجي را دقيقتر بررسي كنيم. برخي تحليلگران مثل آقاي حجاريان نيز براندازان را رقيب اصلي اصلاحطلبان در شرايط فعلي ميدانند. اكنون اصلاحطلبان چطور بايد با براندازان مواجه شده و مرزبندي خود را مشخص كنند تا اتهام براندازي متوجه آنان نشود؟
البته مساله متوجه شدن اتهام براندازي به سوي اصلاحطلبان نيست. مساله جنگ رواني گستردهاي است كه جريانهاي سرنگوني طلب راه انداختند.
همين يكي دو روز قبل سايت مشرق نيوز نوشته بود كه اصلاحطلبان از حضور مردم در خيابانها حمايت ميكنند و براندازان نيز از اين فرصت استفاده ميكنند. اين را اتهامزني نميدانيد؟
به نظر من سايت مشرق به جاي اينكه آدرس غلط بدهد به حوادث دي ماه گذشته برگردد كه دوستان خودشان از مشهد شروع كردند و خيلي زود متوجه شدند كه به خيابان آوردن مردم چگونه براي ضد انقلابها و براندازان فرصت موجسواري مهيا ميكند. بهتر است بروند و دوستان خود را تخطئه كنند.
اگر مساله اتهام زني به اصلاحطلبان را جدي نگيريم، موضوع اصلي مرزبندي با براندازان است. اصلاحطلبان چطور بايد اين كار را انجام دهند؟
اصلاحطلبان اولا بهشدت مراقب باشند تا مرعوب اين جنگ رواني نشوند. متاسفانه مشاهده ميشود كه برخي اصلاحطلبان ناخواسته در مقابل اين عمليات رواني كه افراطيون داخلي نيز به آن دامن ميزنند، منفعل و به نوعي مرعوب شدهاند. لازم است كه اصلاحطلبان از لاك دفاعي بيرون آيند زيرا بارها از نظر علمي و عملي اثبات شده كه تنها راه برون رفت كشور از مشكلات اساسي و تداوم ايران و نظام، تداوم اصلاحطلبي است. موضوع دوم اين است كه در ادامه بيرون آمدن از انفعال بايد خيلي شجاعانه مرز خود را با جريانهاي سرنگوني طلب و برانداز مشخص كنند. اين كار بارها انجام شده اما بايد مجددا انجام شود تا جامعه نيز در اين فضاي آلوده، ملتهب و مغشوش سردرگم نشود.
فكر ميكنيد اگر مردم سردرگم از اصلاحطلبان ببرند، به براندازان خواهند پيوست؟
نه، من فكر ميكنم كه اگر خداي نكرده اهداف جريانهاي معاند و مخالف مردم محقق شود در درجه اول مردم سرخورده شده و از فضاي سياسي و انتخاباتي كنار ميروند. اين ميتواند خطر بزرگي براي جامعه باشد و جريانهاي تندرو و افراطي را بازتوليد كند و معلوم نيست بعد از آن چه بر سر كشور ميآيد. به اضافه اينكه فضايي براي يكه تازي عوامل مخالف مردم و كشور فراهم ميشود تا بتوانند ايجاد اغتشاش كرده و با به هم ريختن اوضاع براي مردم و جامعه تبعات ايجاد كنند.به هرحال مردم به پشتوانه اصلاحطلبان آن راي گسترده را دادند. وقتي مطالبات آنها محقق نميشود با وجود اينكه درك ميكنند كه اصلاحطلبان دستي در قدرت ندارد اما توقع و انتظاراتي از دولت و از اصلاحطلبان دارند و سرخورده ميشوند. كمااينكه همين الان هم اين اتفاق افتاده است و يكي از چالشهاي جدي پيش روي اصلاحطلبان است. تبعا اگر وضعيت به همين طور ادامه پيدا كند، انفعال و سرخوردگي بيشتر ميشود.ناگفته نماند كه همه از دولت و ديگر قوا گرفته تا اصلاحطلبان در تلاش هستند تا اعتماد عمومي تجديد شود و مردم احساس كنند كه همه به دنبال حل مشكلات آنها هستند. اصلاحطلبان نيز با همه توان خود در تلاش هستند به مسوولان براي پاسخگويي به مطالبات مردم كمك كنند.
به نظر شما كمك به مسوولان براي پاسخگويي به مطالبات مردم تنها راه جلب اعتماد عمومي است. جوانان اصلاحطلب اخير در نامهاي خواستار انجام اصلاحات در ساختار شده و بر ضرورت استفاده از نيروهاي متعهدتر تاكيد كرده بودند. اين مسائل چقدر در حفاظت از سرمايه اجتماعي موثر است؟
اين همان چالش دروني اصلاحطلبان است. طبيعي است كه با تغيير شرايط اصلاحطلبان به تجديد نظر در روشهاي خود نياز دارند. به نظر من مختصات شرايط به چند عامل مربوط ميشود. اول از همه همين فضاي جنگ رواني گسترده موجود است كه اصلاحطلبان بايد معطوف به آن ساختار مناسب را در درون خود ايجاد كنند. نكته دوم نيز مطالبات جوانان است. به هر حال اين نسل جواني كه به صحنه آمده و به طور جدي و بحق مطالبه دارند بايد جدي گرفته شوند. مساله سوم اين است كه برخي اصلاحطلبان متوسط يا اصلاحطلبنماها اقداماتي ميكنند كه چهره اصلاحطلبان را ملكوك ميكند. بايد براي مواجه با اين گروه چارهانديشي بيشتري شود. به هرحال اصلاحطلبي يك جريان است نه حزب، بنابراين خيليها ميتوانند به اصلاح اصلاحطلبي اقدام كرده و محافظهكاراني باشند كه نميتوانند خود را با شرايط جديد تطبيق دهند. اينها شرايط مغشوشي را در افكار عمومي براي اصلاحطلبان ايجاد ميكنند لذا بايد به تدريج مرز بين جريانهاي محافظهكار يعني افرادي كه با عنوان اصلاحطلبي به دنبال كسب قدرت هستند و جريان اصلاحات، مشخص شود.از همه اينها مهمتر اين است كه اصلاحطلبان به دلايل مختلف بايد به طور راهبردي و اساسي به سمت جامعه و مقتضيات آن بروند و به فكر تقويت جامعه، تعامل و گفتوگو با اقشار اجتماعي باشند. بايد بتوانند پرچمدار مطالبات مردم باشند. اينها موضوعاتي است كه اصلاحطلبان بايد به آن توجه كنند و تغيير ساختار را نيز در همين راستا انجام دهند.
پس با ضرورت تجديد ساختار موافق هستيد.
بله، لازم است كه اين ساختار دموكراتيكتر و جوانگرا باشد و بتواند هر چه بيشتر بدنه گسترده اصلاحطلبي را نمايندگي كند. همچنين عناصر واقعي و موثر و توانمند اصلاحطلب كه تجارب خود را نشان داده و از كارآمدي و ايثارگري برخوردار هستند بايد در راس و متن تصميمات قرار بگيرند تا با مجموع اينها بتوان مختصات شرايط جديد جامعه را در يك سازوكار موثر مورد توجه قرار داد.
به نظر شما اين تغيير ساختار و پاسخگويي به مطالبات مردم چقدر مقدور است؟ آقاي مجيد انصاري از جوانان احساساتي و تندرويي صحبت كردند كه مطالبات آنان فراتر از توان اصلاحطلبان و آقاي خاتمي است. به نظر شما مطالبات بدنه اصلاحطلبي خارج از توان است يا ميتوان با همين تغيير ساختار و مسائلي مثل آن به آن پاسخ داد؟
شرايط جامعه بهشدت مطالبات را متراكم كرده است و به تدريج شاهديم كه مطالبات به صورت انفجاري ظهور و بروز مييابند. اين فقط هم به جوانان ربط ندارد و به طور كلي در سطح جامعه ديده ميشود. كاستيها، ناكارآمديها و چالشهاي جدي كه در دستگاه هيات حاكمه بر سر مسائل اساسي كشور وجود دارد و... دست به دست هم داده و مطالبات انباشته شده را به شكل گسترده بروز ميدهد. اين وضعيت بعضا دامن جوانان را نيز گرفته است.آن جنگ رواني كه ميخواهد بهشدت در جامعه سياه نمايي كند را نيز بايد به اين وضعيت افزود. جرياني قصد القاي ناكارآمدي نظام و اصلاحطلبان را دارد و ميخواهد مردم را مايوس و تهييج كند. همه اينها در كنار هم باعث ميشود يك فضاي مطالبهگري انفجاري شكل بگيرد.يكي از چالشهاي جدي اصلاحطلبان اين است كه بتواند اين فضا را مديريت سازنده كنند و با مردم به گونهاي مواجه شوند كه ضمن پرچمداري از مطالبات آنها بتوانند مطالبات را از حالت هيجاني درآورده و واقعبينانه كنند. از طرف ديگر نيز بتوانند هيات حاكمه و دولت را قانع كنند كه هرچه سريعتر به آن مطالبات بپردازند. اين كار سختي است كه اصلاحطلبان بايد انجام دهند و راه آن نيز خروج از انفعال و نيفتادن در بازي ساخته و فراهم شده براندازان است.
با وجود همه چالشهاي موجود كه در سطوح مختلف با آن مواجه هستند، از پس اين ماموريت برخواهند آمد؟ شما خوشبين هستيد؟
بله، فكر ميكنم با توجه به اين شرايطي كه طي چند ماه گذشته به وجود آمده همه دستگاههاي حاكميت و قوا به اين نتيجه رسيدهاند كه با يك شرايط سخت و خاص مواجهايم لذا نياز كشور به آشتي ملي و وحدت را جدي گرفتهاند. منظور از انسجام ملي و وحدت اين نيست كه يك طرف بگويد من حرف حق ميزنم و ديگران بپذيرند بلكه بايد در سياستهاي خود تجديدنظر كنند و قدري از مواضع خود كوتاه بيايند تا بتوانند به يك تعامل سازنده و اجماع ملي و پايدار بر سر چالشهاي اساسي كشور برسند و به شكل همافزا كار كنند. به نظر من اكنون احساس نياز به اين شرايط در همه مقامات و جناحهاي كشور به وجود آمده است. مصداقش همين جلسات سران قوا است كه با يكديگر بر سر مسائل مختلف گفتوگو ميكنند. يا تغيير رويه ابتدايي در رويكرد صدا و سيما نسبت به دولت. اينها نويدهاي خوبي است و اگر تداوم يابد به نتيجه خوبي خواهد رسيد. به اضافه اينكه دولت نيز ميداند در برخي مواقع ناكارآمد بوده است. رويكرد امروز دولت يعني ورود جديتر و فعالتر در صحنه و تصميم به ترميم كابينه روزنههاي اميد را بيشتر ميكند و اميدواريم كه تداوم يابد و همه با تعامل و همكاري آرامش را به جامعه برگردانند و سرمايه اجتماعي را تقويت كنند.