گروه سياسي: «احمد زیدآبادی» روزنامهنگار، در یادداشتی تلگرامی با عنوان «پاسخ مختصر به یک یادداشت طولانی» در پاسخ به نوشتهی «اکبر گنجی» نوشت: دوست گرامی اکبر گنجی در یادداشتی که برای رادیو فردا نوشته است به طور غیرمستقیم به انتقادم از او در بارهی عدم انسجام نظراتش در بارهی چگونگی مواجههاش با نظام جمهوری اسلامی پاسخ داده است.
مطلب او طبق معمول به نسبت طولانی است و طرح تمام استدلالهای او و پاسخ تفصیلی به آنها از ظرفیت این کانال خارج است. آنچه اکبر در یادداشتاش به آن پرداخته در واقع نوعی طفرهروی از نقطهی مرکزی انتقاد من است. حرف اساسی من این است که دو خط مشی اصلاحطلبانه و براندازانه دو سازکار و منطق متفاوت دارد و هر کدام زبان و ادبیات و نوع تعامل خاص خود را میطلبد. بدون ارزش داوری در بارهی اصلاحطلبی و براندازی، به نظر من اصولاً ادبیات براندازانه با خط مشی اصلاحطلبانه سازگار نیست و در عمل به بنبست میرسد و اوضاع را خرابتر میکند.
مثالهایی که گنجی در مقالهاش آورده است هیچکدام ناسازگاری خط مشی دوگانهی او یعنی زبان براندازانه و عمل اصلاحطلبانه را توجیه نمیکند. ظاهراً اکبر فقط به تعمیق شکاف در حاکمیت میاندیشد و آن را برای جلوگیری از جنگ و خلق فضای سیاسی و مدنی برای نیروهای خارج از قدرت مفید میداند. او میپندارد که اصولگرایان در پی جنگ هستند و یا حاکمیت یک دست آنان لزوماً به جنگ منجر میشود. هر دوی این گزارهها بر پیش فرضهای نادرستی استوار است. او اصولگرایان را گویا گروهی نه در پی تأمین منافع خویش که جماعتی صرفاً اعتقادی و با هدف رفتن به بهشت از طریق کشتن یا کشته شدن تصور میکند! اگر اینطور بود که آنان پیش از به قدرت رسیدن روحانی مذاکره با آمریکا را در مسقط آغاز نمیکردند و راه را برای امضای برجام نمیگشودند. لابد اکبر خواهد گفت که برجام نتیجهی حضور افرادی مانند روحانی و ظریف در قدرت است. اگر اینگونه است چرا این دو برای پیشبرد برجام دو و سه و چهار… که وعدهاش را داده بودند، کمترین توفیقی به دست نیاوردند؟
شکاف در حاکمیت هم به خودی خود موهبتی به شمار نمیرود. بیش از ۲۵ سال است که نظام جمهوری اسلامی دچار شکاف شده و نتیجهی نهایی آن همین است که امروز شاهد آن هستیم. مسوولان نهادهای مختلف در حال جنگ و ستیز لفظی و خنثیسازی اقدامات یکدیگرند. حاصلاش دولتی فشل و ناتوان و دچار بحران نفوذ و کارآمدی و در نتیجه انباشت بیسابقهی حجم انواع بحران در همهی عرصهها که در شباهتاش با جمهوری وایمار بیش از هر چیز میتواند زمینه ساز ظهور یک دولت تمام عیار فاشیستی شود تا اینکه گذار به دمکراسیِ مورد علاقهی گنجی را فراهم کند!
از این گذشته گنجی دغدغهی اصلی خود را پیش گیری از وقوع جنگ معرفی میکند، اما بیش از دیگران در این مورد دچار تناقض است. توصیف او از جناحی که منافذ اصلی قدرت در ایران را در دست دارد، به معنای سلب مشروعیت مطلق از آنها به عنوان جنایتکاران تاریخی در حد هیتلر و موسولینی است! خب، اگر به تعبیر او امثال هیتلر بر گلوگاههای قدرت در ایران سلطه دارند، “مثلث شیطانی” مورد اشارهی او چرا به بنیادهای چنین رژیمی حمله نکند و آن را از پا در نیاورد؟