گروه فرهنگ وهنر: اکبر اکسیر معتقد است، کتابهای درسی نماینده ادبیات ما نیستند و شاید دولت جدید برای این قفل بیسوراخ فکری بکند.
این شاعر درباره کتابهای درسی ادبیات گفت: کتابهای ادبیاتی که در اول انقلاب با مشارکت شفیعی کدکنی و گروهی از خراسان نوشته شدند، کتابهای پرمحتوایی بودند، اما سال به سال این کتابها تغییر کردند و چیز دیگری شدند.او در ادامه عنوان کرد: در نگارش کتابهای ادبیات باید ادبیات کلاسیک معرفی شود، تا با آشنایی با این ادبیات، شعر و نثر امروز به دانشآموزان یاد داده شود و نسل امروز با ادبیات و مسائل نو امروز آشنا شود.اکسیر با اشاره به حذف نام بسیاری از شاعران معاصر از کتابهای درسی گفت: این معنا ندارد که ما به شعر سپید برسیم، اما از شاملو نامی نبریم. این بزرگترین نقص تاریخی ماست که این نامها را حذف میکنیم. در کتابهای درسی وقتی به نیما میرسند، چند سطری از او مینویسند، اما روی نام شاملو حساسیت دارند؛ ولی باید یادمان باشد ما در اثر تحقیقی و پژوهشی با شخص مواجه نیستیم. وقتی میگوییم شعر سپید، باید بگوییم مبدع آن شاملوست. از سهراب سپهری نام میبرند، اما چرا نام بردن از فروغ فرخزاد جرم است؟! نام فروغ باید کنار نام طاهره صفارزاده بیاید. این کتابها به یک آسیبشناسی نیاز دارند.
این شاعر که معلم ادبیات نیز بوده، با اشاره به حذف بخشی از درسها از کتابهای ادبیات، گفت: شعر «آرش کمانگیر» یکی از زیباترین شعرهای این کتابها بود که از کتابهای درسی حذف شد، چون مجبور بودند نام سیاوش کسرایی را پایین این شعر بیاورند. این در حالی است که ما نباید با گرایش این شاعران کاری نداشته باشیم. این آدمها قبل از انقلاب زندگی میکردند و ما نباید به خاطر گذشته آنها شعری امیدبخش چون «آرش کمانگیر» را حذف کنیم. تمام شاعران ما فدای این باندبازیها شدند که انصاف نیست؛ در حالیکه هدف همه آنها مبارزه با حکومت پهلوی بوده است.او در ادامه تأکید کرد: چطور می شود ما از استوانههای شعر نام نبریم و از شاعرانی یاد کنیم، با آنکه شعر آنها با شعر افرادی چون شاملو، فروغ و نصرت رحمانی بسیار فاصله دارد؟ اگر این نمونهها را به عنوان نمونههای شعر معاصر به دانشآموزان معرفی کنیم، هیچ علاقهای در آنها برای خواندن شعر و ادبیات باقی نمیماند. امیدوارم این دولت جدید فکری برای این مشکل کند و کلیدی را برای این قفل بدون سوراخ به کار ببرد.
اکبر اکسیر همچنین عنوان کرد: وقتی ما به سلسلههای تاریخی هم میرسیم، نمیتوانیم دوران مختلف را از تاریخ حذف کنیم؛ آن وقت چگونه بخشی از ادبیات را نادیده میگیریم؟ در نثر باید از گلشیری یاد کنیم. در نقد باید بگوییم رضا براهنی حضور داشت و همه این چهرهها دوران پرشروشوری را گذراندند. بدون نام بردن از این چهرهها، حرف زدن از قیصر امینپور و سیدحسن حسینی بیمعناست، چون اینها بدون ریشه نبودند.این شاعر طنزپرداز با بیان اینکه کتابهای درسی به هیچ وجه گویای داشتههای ما در ادبیات نیستند، گفت: این کتابها به هیچ وجه نماینده ادبیات ما نیستند و فقط نشانگر بسیار ضعیفی از برههای از زمان هستند و آثار بسیار ضعیفی را معرفی میکنند. متأسفانه در دانشگاهها هم نامی از ادبیات معاصر نیست. در رسالههای امروز به نویسندگان و شاعران روز پرداخته نمیشود؛ این در حالی است که این چهرهها باید به عنوان شخصیتهای ادبی معرفی شوند. من امیدوارم در کنار ادبیات پویای کلاسیک که در این کتابها آمده، ادبیات معاصر هم معرفی شود، زیرا واقعا شرمآور است که دانشآموز ما با شاعران و نویسندگان برتر خود آشنا نباشد. اگر به دلیل رکاکت کلام، این چهرهها حذف شدهاند، باید بگویم که مولانا رکیکترین کلمات را به کار برده است؛ اما این برای معرفی زمانه خود بوده است و اگر در آثار فروغ و نصرت رحمانی جسارت قلم غوغا میکند، میخواهند زمانه خود را نشان دهند.
خنده دار نیست با داشتن شاعرانی چون مولانا که جز پر تیراژترین کتاب های سال آمریکا با بیش از 200 میلیون نفر جمعیت می شود و شاعرانی چون شاملو بهچنین فلاکت اد بی دچار شده ایم که احتمالا دو کارشناس سیاست زده که روند اداری ممیزی کتاب ها را بر مطالبی که باید در کتاب های درسی درج شوند ارجهیت می دهند باید در مسند این امر قرار گیرند؟ (142826)