تاجیک که رئیس «مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری» در دوران اصلاحات است، میان اصلاحطلبی نشأت گرفته از حلقه کیان، کیهان فرهنگی و نهایتاً به قدرت رسیدن سید محمد خاتمی و اصلاحطلبی موجود با شکل تاریخی اصلاحطلبی که سابقه آن به پیش از جنبش مشروطه باز میگردد، تفاوت و تمایزی شکلی و شاید ماهوی قائل میشود؛ اما زیر بار اینکه جریان اصلاحات فعلی در عمل اصلاحی را در ساختار سیاسی و ماکرو قدرت به دنبال نداشته نمیرود و معتقد است که قدرت در مقابله با این جریان از تیزیهای خودش کاسته و سایشهایی در کنشهایش داده است.وی همچنین میگوید جریان مقابل گاهی در صورت و سیرت اصلاحطلبی درآمده که خود این مسأله یک نوع تعامل دیالکتیکی ناخواسته ایجاد کرده است. تاجیک میگوید جریان اصلاحطلبی دچار تصلب گفتاری و اندیشهای شده و آن توفندگی دهه ۷۰ را از دست داده است. وی تنها آلترناتیو دهه پنجم انقلاب را جریان اصلاحی و مدنی میداند و تأکید دارد که جامعه ایران به عقلانیتی که به گفته او معطوف به بقا است، دست یافته و جامعه هر چه از اصلاحطلبی موجود فاصله میگیرد، به اصلاحطلبی تاریخی نزدیکتر میشود.
تاجیک در این گفتوگو تأکید کرده است: امروز میبینیم که جریان اصلاحطلبی متأسفانه عمدتاً به دست برخی از اصلاحطلبان به حاشیه رفته و چندان امیدی نداریم که آن نقشی را که در این چهار دهه بازی کرده است، بتواند ایفا کند. وی میگوید: چیزی که امروز اصلاحطلبی را به این حال و روز رسانده جریانی است که عمدتاً از درون است. نافی مسائل بیرون نمیشوم، طبیعت سیاست است که وقتی جریان دیگری بر سر کار میآید ما به صورت ناقدش عمل نمیکنیم و آن هم مانع کار ما نمیشود که اتفاقاً لازمه کار ماست اما آن چیزی که مشکل ایجاد میکند از درون و از ماست که بر ماست. تنها آلترناتیو، جریان اصلاحطلبی است و هر جریان دیگری ممکن است رادیکال شود.این استاد دانشگاه معتقد است: جامعه ما به طور فزایندهای هر چقدر از جریان اصلاحطلبی واقعاً موجود دور میشود به جریان اصلاحطلبی تاریخی خود نزدیک میشود و میرود که تغییرات تاریخیش مدنی، بدون خشونت و غیررادیکال باشد و از کشتهها پشته نسازیم تا تغییر دیگری ایجاد بشود. برای همین است که در پسینه ذهن مردم ما اینکه انقلاب دیگری شکل بگیرد خیلی متصور نیست. تغییرات را میخواهند اما نه رادیکال و شاید علت عقیم ماندن برخی اپوزیسیونهای خارج از کشور نیز همین است.
وی درباره موضوع گفتوگو و تفاهم ملی نیز میگوید: تفاهم ملی این نیست که دو بازیگر سیاسی بر سر تقسیم قدرت با هم دیالوگ کنند و با آن به نتیجه برسند و آن را به کل جامعه تسری بدهند و چون با هم تفاهم کردهاند که چگونه سر این سفره جمع و همنشینی داشته باشند و چگونه قدرت را بین هم تقسیم کنند بگویند که به تفاهم رسیدیم و این تفاهم ملی است این فریب افکار عمومی است و باید به سمتی برویم که اگر به تفاهم و دیالوگ ملی میاندیشیم اجازه بدهیم که از خصیصه ملی برخوردار باشد و مردمان خودشان راجع به آینده و سرنوشت خودشان در آگورای بزرگی که فراهم میکنیم، تصمیم بگیرند؛ این میشود تفاهم ملی.من این نوع تفاهم ملی را کاملاً از آن فضایی که در جامعه مطرح است خارج میکنم و این فضایی که الان مطرح است و اینکه چند گروه با هم بنشینند و با هم صحبتی داشته باشند، را هر چه بدانم دیالوگ ملی و ماحصل آن را تفاهم ملی نمیدانم.