به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۲ - ۲۱:۱۸
 
۰
تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۱۹ ساعت ۱۱:۵۶
کد مطلب : ۱۷۵۴۳۷
محمدرضا تاجیک:

آرایش نیروها و جریان‌ها در حال پاشیدن است

گروه سیاسی: اعتمادآنلاین نوشت: سال 97 چگونه گذشت و سال 98 با چه مختصات و مشخصاتی پیش روی ایران و ایرانی است؟ این پرسش شاید به ظاهر سهل و ساده باشد اما پاسخ گفتن به آن کار دشواری است، چه آنکه ناخوش‌احوالی در همه ساحات بیداد می کند. ایران ناخوش است و نمی‌شود این امر را نادیده گرفت. اگرچه گفته‌اند آنچه عیان است چه حاجت به بیان است، اما شاید بشود جمله یک قرن پیش حبل‌المتین را برای توصیفی از شرایط امروز ایران وام گرفت، جایی که نوشت: «مام وطن به انواع و اقسام بیماری‌ها مبتلاست». شاید همین بیماری‌هاست که دکترمحمدرضا تاجیک، استاد دانشگاه و آینده‌پژوه سرشناس ایران را نگران و دل‌آشوب کرده که وقتی از او همین پرسش‌های به ظاهر ساده را پرسیدم با مکثی طولانی به بیرون از پنجره اتاقش خیره شد و با صدایی لرزان پاسخ داد: سال آینده باید بر سر هر کوی و برزنی این نوشته را خواند: «دریغ از پارسال». مشروح گفت‌وگو با دکتر محمدرضا تاجیک به شرح زیر است:
آرایش نیروها و جریان‌ها در حال پاشیدن است
* ایران 97 از چه امراضی رنج برد و ایران 98 با چه تهدیدها و فرصت‌هایی مواجه خواهد شد؟
ایران 97 ایران ناخوشی بود. وضعیت یا ناوضعیت حاکم بر این سال، وضعیت تروماتیکی بود. عوامل بسیاری از درون و برون روح و روان و احساس و ذهن و باورهای انسان ایرانی را آزردند. انسان ایرانی در این سال بیش از هر سالی با باناکامی در آرزوها و امیال و خواسته‌هایش مواجه شد. بیش از هر سالی با ارزش‌ها و ایستارها و هنجارهای معناباخته‌، خیرهای عمومی خصوصی‌شده، وفاداری‌های گسیخته‌شده، امیدهای ناامیدشده، خاطرات زیبای گم‌شده، انقلاب و انقلابیون منقلب‌شده، زیبایی‌های زشت‌شده، زشتی‌های زیباشده، سرمایه‌های اجتماعی و انسانی و نمادین حیف و میل شده، نگاه‌های خیره‌ی شسته و شکسته شده، سپیدی‌های سیاه‌شده، سیاهی‌های سپیدشده، بایدهای نبایدشده، نبایدهای بایدشده، خوب‌های بدشده، بدهای خوب‌شده، هست‌های نیست‌شده، نیست‌های هست‌شده، گوهرهای یشم‌شده، یشم‌های گوهرشده، خودی‌های دگرشده، دگرهای خودی‌شده، کفایت‌های نمادین بی‌کفایت‌شده، مواجه بوده است.
 
روح حاکم بر این سال، نوعی روح آپوریایی بود: یعنی روح سرگشتگی، تناقض، معضل بی‌جواب، فقدان راه، عبورناپذیری، معما، دشواری در گزینش. این روح زمانی بیش‌تر آزاردهنده جلوه می‌کرد که در تقابل با اوپوریا، به معنی وفور نعمت و غنا و نیک‌بختی، و به معنی سیاست مبتنی بر شالوده‌ی سعادت و نیک‌بختی انسان یا همان زندگی شادمانه، قرار می‌گرفت، و انسان ایرانی خود در نوعی وضعیت انحلال و تعلیق احساس می‌کرد: انحلال مردم، انحلال سیاست، انحلال دموکراسی، انحلال قانون، انحلال اخلاق، انحلال سرمایه‌ی اجتماعی، انحلال تدبیر منزل. در این سال همچنین شاهد ستیهنده‌تر (آنتاگونیستی‌تر) شدن محیط فراملی بودیم که آثار مخرب بسیار در سطوح و لایه‌های مختلف داشتند. 
 
باید از آینده‌ای که در راه است هراسناک بود
 * ارزیابی‌تان از هیبت و هویت جامعه در سال 98 چگونه است؟آیا جامعه در قبال مشکلات و مصایب با آستانه تحمل بالاتری روبرو خواهد شد یا اینکه باید منتظر اعتراض‌های اجتماعی بیش‌تری بود؟
  چنان‌چه حال و روز تدبیر و تدبیرگران منزل همین باشد که هست و حال و احوال شرایط داخلی و خارجی نیز همین باشد که هست، باید از آینده‌ای که در راه است هراسناک بود. در شرایط کنونی هیچ دلیلی برای افزون‌تر شدن صعه‌ی صدر و آستانه‌ی تحمل مردم نمی‌بینم. در زمین این شرایط جز هرزه‌گیاه بی‌حوصلگی و اعتراض نمی‌روید.
 
تغییرات سال آتی از سرِ انفعال و استیصال و اجبار خواهند بود
 *آیا نظام و حاکمیت در سال 98 با توجه به بحران‌های پیش‌روی خود تغییر راهبردی خواهد داد یا در همچنان بر روی پاشنه سابق خواهد چرخید؟
  بعید می‌دانم عامدانه و عاملانه و عالمانه تغییر معناداری در راه باشد. آن تغییراتی که در سال آتی تجربه خواهیم کرد، عمدتا تغییراتی از سرِ انفعال و استیصال و اجبار خواهند بود. عده‌ای نچرخیدنِ در روی یک پاشنه یا چرخیدن آن آن‌گونه که می‌چرخد (یا نمی‌چرخد) را با هستی نظم و نظام کنونی گره زده‌اند، لذا گشودن این گره رستم دستان و دمِ مسیحایی می‌خواهد و کار هر کس نیست چرخاندن متفاوت یا متفاوت چرخاندن.
 
* آیا سال 98 صداهای درون نظام همچنان متفاوت و متضاد خواهد بود یا اینکه نظام به سمت تولید یک صدای واحد حرکت خواهد کرد؟   
 گفتمان مسلط نه از امکان ایجاد یک زنجیره‌ی تفاوت‌ها برخوردار است، و نه از استعداد ایجاد یک زنجیره‌ی همگونی و هم‌ارزی. به بیان دیگر، گفتمان غالب از آن رو که ویژگی استعاری بودن خود را از دست داده امکان ایجاد نوعی انتظام در پراکندگی یا وحدت در کثرت را ندارد. مضافا این‌که کاملا بر این باورم که آن یگانگی و وحدت صدا که برخی از اربابان قدرت طلب می‌کنند جز به چندگانگی و چندصدایی آنتاگونیستی و آنارشیستی ره نمی‌برد.

* مهمترین متغیرهای موثر در سال آینده در حوزه راهبردی و تاکتیکی از سمت و سوی کدام جریان خواهد بود: در اختیار نظام؟ دولت؟ اصولگرایان؟ اصولگرایان غیرسیاسی (نظامی‌ها)، اصلاح‌طلبان؟ کدام یک از این گروه‌ها نقش ویژه‌ای را در سال آینده بازی خواهند کرد؟
  دولت را دچار نوعی اختگی و اصلاح‌طلبان را دچار نوعی سترونی و نازایی و انفعال و اصولگرایان را دچار نوعی بحران مقبولیت و مشروعیت و کارآمدی می‌بینم. از یک منظر، این وضعیت را وضعیت فقدان و ناباروری و فترت می‌نامم: یعنی وضعیتی که قدیم در حال احتضار است، اما جدید هم امکان تولد ندارد؛ آرایش نیروها و جریان‌های موجود در حال پاشیدن است، اما آرایش نیروها و جریان‌های جدید ممکن نمی‌شود؛ هژمونی گفتمان‌های مسلط کنونی در بحران است، اما هیچ پادگفتمان یا گفتمان دیگری امکان و استعداد هژمونیک شدن ندارد. در این وضعیت فقدان و فترت، شرایط برای ورود نیروهای نظامی و امنیتی به عرصه‌ی سیاست بیش از هر زمان دیگری فراهم می‌شود.
 
* چقدر احتمال دارد اصلاح‌طلبان در سال 98 به گفتمان نظام نزدیک شوند؟
 اصلاح‌طلبان در میان خود هفتاد و دو ملتند. لذا می‌توان پیش‌بینی کرد که در مواضع استراتژیک خود در ساحت‌های گوناگون – از جمله در مورد نظام - یگانه نخواهند شد. به بیان دیگر، در سال آتی ما با طیفی از مواضع رنگارنگ البته با رنگِ غالب اصلاح‌طلبانه در موارد مختلف مواجه خواهیم بود.  
 
* دولت روحانی در سالی که گذشت چه وضعیتی داشت و در سال آتی چه شرایطی را تجربه خواهد کرد؟
 دولت در سالی که گذشت بیش از آن‌که در نقش جزئی از راه‌حل‌های مشکلات جامعه ظاهر شود، در نقش جزئی از مشکلات ظاهر شد (به دلایل بسیار که قبلا به برخی از آنان اشاره کرده‌ام). لذا سال گذشته، نه تنها برای جامعه، بلکه برای خودِ دولت نیز، سال بی‌برف و بنفشه بود. وضعیت سال آینده موضوع اراده‌ی معطوف به آگاهی و درایت تدبیرگران منزل است. اگر چنین عزمی جزم نشود، سال آینده باید بر سر هر کوی و برزنی این نوشته را خواند: «دریغ از پارسال».

* آینده نظام چقدر وابسته به شکست یا موفقیت دولت روحانی است؟
  در جامعه و شرایط امروز ما چندان ارتباط ارگانیکی و دیالکتیکی میان حاکمیت و حکومت وجود ندارد. بنابراین، روایت حال و آینده‌ی آن‌ها نیز دو روایت و حکایت است. گاه حتی به‌گونه‌ای طنزگون و ناسازه‌گون حیات هر یک در نقیض و تفاوت و تخالف با دیگری معنا می‌بابد.  
 
* بدنه اجتماعی و افکار عمومی  در سال 98 چه مطالبات و توقعاتی از سیستم دارند؟
  شاید مطالبه‌ی بنیادین و حیاتی بدنه‌ی اجتماعی و افکار عمومی در شرایط کنونی از اصحاب نظم و نظام کنونی درنگی انتقادی و نگریستن به خود در آیینه‌ی نقد و پایین‌آمدن از قله‌ی منشی و روشی و نگرشی خود و تجربه‌ی طرق و راه‌های دیگر برای رسیدن به قله باشد: همان کنش که فردی ایدئولوژیک-انقلابی همچون لنین نیز لاجرم از آن شد. ژیژک در مقاله‌ای با عنوان «چگونه می‌توان از نو آغاز کرد؟» (ترجمه‌ی امیررضا گلابی) می‌نویسد: لنین در یادداشت کوتاه بی‌نظیرش «یادداشتی از یک مبلغ» (که در فوریه 1922 پس از این‌که بلشویک‌ها ناباورانه و بر خلاف همه‌ی پیش‌بینی‌ها پیروز شده و ناچار شدند به سمت سیاستی اقتصادی عقب‌نشینی کنند که مجوز آزادی بیش‌تری به اقتصاد بازار و مالکیت خصوصی می‌داد) برای تشریح معنای عقب‌نشینی در روند انقلاب و نشان‌دادن این‌که این کار چگونه می‌تواند بدون خیانت فرصت‌طلبانه به آرمان [انقلاب] صورت پذیرد از مثال کوه‌نوردی استفاده می‌کند که مجبور شده از مسیر حمله اولش برای فتح قله‌ای جدید عقب‌نشینی کند: بیایید مردی را تصور کنیم در حال صعود به قله بلند و شیب‌داری که تاکنون فتح نشده. بیایید فرض کنیم که او بر مشکلات و خطرات پیش‌بینی‌نشده‌ فائق آمده و موفق شده به نقطه‌ای بلندتر از پیشینیان خود دست یابد، اما هنوز به نوک قله نرسیده. او خود را در موقعیتی می‌یابد که نه تنها ادامه‌ همان مسیر و راهی که در پیش گرفته دشوار و خطرناک، بلکه قطعاً غیرممکن است. در چنین شرایطی، لنین می‌نویسد: او مجبور می‌شود برگردد، پایین بیاید، در جست‌و‌جوی مسیری دیگر برآید که شاید طولانی‌تر باشد اما مسیری است که او را قادر کند به قله دست ‌پیدا کند. فرود از بلندایی که تاکنون پیش از او هیچ‌کس به آن‌جا دست نیافته شاید برای مسافر فرضی ما سخت‌تر و خطرناک‌تر از صعود باشد - لغزش در آن محتمل‌تر است؛ به‌راحتی نمی‌توان جای پایی سفت پیدا کرد؛ آن نشاطی که موقع صعود به‌سمت یک هدف به فرد دست می‌دهد دیگر در کار نیست و اموری از این دست. باید طناب را به دور خود محکم کند، ساعت‌ها با چکش کوهنوردی‌اش برای جای پایش یا جایی که طنابش را بتواند محکم سفت کند کوه را بشکافد؛ باید با سرعت حلزون‌وار حرکت کند، و به‌سوی پایین و دور از هدفش فرود بیاید؛ و نمی‌داند که این فرود شدیداً خطرناک و دردناک چه وقت به پایان می‌رسد، یا این‌که آیا مسیر میان‌بری امن وجود دارد که بتوان با خیال راحت‌تر، سریع‌تر و مستقیم‌تر از آن به‌سمت قله صعود کرد. در چنین شرایطی برای کوهنوردی که خود را در چنین وضعیتی می‌یابد طبیعی است که دچار «لحظاتی از دلسردی» شود. به احتمال زیاد تحمل این لحظات دشوارتر خواهد شد و بر تعداد آن‌ها افزوده می‌شود اگر او می‌توانست صدای کسانی را بشنود که پای کوهند، کسانی‌که «با دوربین و از فاصله‌ای امن، نظاره‌گر فرود او هستند»: صدایی که از پایین می‌آید زنگ خوشحالی از روی عناد در خود دارد. آن‌ها آن شادی را پنهان نمی‌کنند؛ آن‌ها سرخوشانه خنده سر می‌دهند و فریاد می‌زنند، «او یک دقیقه دیگر می‌افتد، دیوانه!» دیگرانی سعی می‌کنند شادی خود را پنهان کرده و «بیش‌تر شبیه قاضی گالاولیوف» رفتار کنند، زمین‌دار دوروی بدنام در رمان خاندان گالاولیوف، اثر میخائیل سالتیکوف-چدرین. آن‌ها ناله سرداده، چشمان‌شان را اندوهناک به‌سوی آسمان می‌گردانند، گویی می‌گویند: «ما از دیدن این‌که ترس‌مان به یقین تبدیل شد اندوهگینیم! اما آیا مایی که همه عمرمان را در راه پیدا کردن مسیر عاقلانه‌ای برای پیمایش این کوه سپری کرده‌ایم، درخواست نکردیم صعود تا زمان به اتمام رسیدن کارمان به تعویق بیفتد؟ و اگر ما این‌چنین پرحرارت علیه در پیش گرفتن چنین مسیری بودیم، مسیری که این دیوانه اکنون در حال ترک آن است (نگاه کنید، نگاه کنید، او برگشت! دارد فرود می‌آید! برای برداشتن یک قدم هم باید ساعت‌ها زمینه‌چینی کند! اما موقع صعودش صریحاً تحقیر شدیم ولی باز هم درخواستمان اعتدال و احتیاط بود!)، اگر ما چنین مشتاقانه این دیوانه را مورد انتقاد قرار دادیم و به دیگران درمورد تقلید و کمک کردن به او هشدار دادیم، همه‌اش صرفاً از روی تعهد به نقشه بزرگمان برای پیمایش این کوه بود، و برای این بود که مانع از این شویم که این نقشه در دید همه خوار شود»! لنین ادامه می‌دهد، خوشبختانه مسافر فرضی ما صدای این به‌اصطلاح «دوستداران واقعی» ایده صعود را نمی‌تواند بشنود؛ اگر می‌شنید، «احتمالاً حالش به‌هم می‌خورد» - «و معلوم است که تهوع، کمکی برای تمرکز و برداشتن قدم‌های استوار به هیچ‌کس نمی‌کند، خصوصاً در ارتفاع بالا».... ما باید بدون هیچ حب و بغضی مسئولیت کرده‌ها و ناکرده‌هایمان را هرچه شفاف‌تر و هرچه ملموس‌تر بر عهده بگیریم. تدبیرگران منزل امروز ما نیز نباید از «دوباره سعی کردن. شکست خوردن. و بهتر شکست خوردن» و آغازی از نو داشتن بهراسند. آنان باید در این گفته‌ی کیرکگوری تاملی داشته باشند که، روند انقلاب، روندی تدریجی نیست بلکه جنبشی است مبتنی بر تکرار، جنبش تکرار سرآغاز، دوباره و دوباره. جورج لوکاچ شاهکار پیش از دوران مارکسیستی‌اش «نظریه رمان» را با این جمله مشهور به پایان می‌رساند: «سیاحت به پایان رسیده، اما سفر آغاز شده.» این آن چیزی است که در لحظه شکست رخ‌ می‌دهد: سیاحت تجربه منحصر‌به‌فرد انقلابی به سررسیده، اما سفر حقیقی، کار آغاز از دوباره، تازه شروع شده.
 
*مهمترین نیازهای کشور با توجه به شرایط فعلی و بحران‌های محتمل آتی در حوزه‌های سیاست خارجی، سیاست داخلی، اجتماعی و اقتصادی چه خواهد بود؟
  حکمت، عقلانیت، مصلحت و سلامت.   
 
*مطالبات اجتماعی در حوزه طبقات فرادست، طبقه متوسط و طبقه فرودست در سال 98 تغییری خواهد داشت و این امکان وجود دارد که این مطالبات با هم قرابت پیدا کنند و موجی اجتماعی را بیافرینند؟
 جامعه‌ی امروز و فردای ما به‌طور فزاینده‌ای نوعی جمع/جمعیت‌شدگی را پیرامون مطالبات گوناگون (عمدتا انضمامی و ناظر بر زندگی روزمره) تجربه خواهد کرد. آن نقطه‌ی آجیدنی یا گره‌ای که طبقات متفاوت و متکثر را به هم گره می‌زند، احساس نارضامندی، بی‌قدرتی، به‌اعتمادی، مهجوری و بیگانگی سیاسی مشترک است. به بیان دیگر، امواج اجتماعی آتی جامعه‌ی بیش و پیش از آن‌که پیرامون مطالبه واحد یا قرابت مطالبه شکل بگیرند، پیرامون کنش/واکنش واحد سامان خواهند یافت.
 
*آیا جامعه ایران در سال 98 به سمت فروپاشی خواهد رفت یا خیر؟
 جامعه‌ی ایرانی 98 نه لزوما یک فروپاشی ساختاری، که سطح و عمقی متفاوت از نوعی فروپاشی روحی و روانی و ذهنی و احساسی و رفتاری را تجربه خواهد کرد.  
 
* تدبیرهای حکومت، دولت، جریان‌های سیاسی و نهادهای قدرت در سال آینده باید دارای چه شاخصه‌هایی باشند؟
 تنها و تنها تلاش کند که تدبیرش از جنس تدبیر باشد نه تدمیر. عمارت کند نه ویران. تدبیرگران منزل ما هنگام تحویل سال باید خالصانه از خداوند بخواهند که آنان را حول حال الی احسن‌الحال کند، تا سال جدید را با حالی باحال شروع کنند و به‌جای حال‌گیری، اندکی هم به مردم و جامعه حال بدهند.
 
*ارزیابی‌تان از فضای روانی جامعه ایران در سال 97 و سال 98 چیست؟
با بهره‌ای آزادانه از بیان آن شاعر در نمایشنامه هملت (آن‌گونه که دریدا در کتاب «اشباح مارکس» آورده): خراب است، آقا
هر چه پا به سن می‌گذارد خراب‌تر می‌شود
کم‌حوصله‌تر و عصباتی‌تر و خشن‌تر می‌شود
و بیش‌تر به‌لحاظ روانی و اخلاقی از کوره در می‌رود.
آن شکافی که در جامعه‌ی امروز ما بیش و پیش از هر شکافی فضا و مکانی مهیا برای ظهور و بروز رخدادهای رادیکال فراهم می‌آورد، همین شکاف روحی و روانی و ذهنی مردم است که به‌طور فزاینده در حال فاصله‌گرفتن از شرایط عینی آنان و تبدیل شدن به نوعی شکافِ مازوخیستی و سادومازوخیستی و هیستریک و پارانویایی و ماخولیایی است.
 
* چه مسایل و مشکلاتی مردم را رنج می‌دهد و چه اقداماتی از میزان نارضایتی عمومی می‌کاهد؟
 پاسخ: مشکلات بسیارند، اما نارضامندی مردم بیش‌تر متوجه «مشکل‌سازان» است تا خودِ «مشکل». مشکل‌سازانی که تولید و بازتولید «مشکل» کسب‌وکار آنان شده است و از هر کنشِ گفتار و رفتارشان مشکلی پدیدار می‌شود. بی‌تردید، مشکلات امروز جامعه‌ی ما بسیارند، اما اگر مردم اصحاب تدبیر و تصمیم را جزئی از راه‌حل مشکلات جامعه ببینند و بداند نحوه‌ی مواجهه‌شان با مشکلات بسیار متفاوت (از آن‌چه اکنون است) خواهد بود. رنجی مردم عمدتا از بی‌رنجی مسئولینی است که به‌علت بی‌اعتمادی فزاینده‌ به‌خود و مردم (و بالعکس) و نیز ندیدن - همراه با ترس - آینده‌ی در راه، در نقش قفل (و نه کلید) ظاهر شده‌اند.
 
*آیا مختصات و مشخصات جریان‌های سیاسی در سال 98 دچار دگردیسی خواهد شد؟
  جریانات مرسوم کرخت‌تر و اخته‌تر و منجمدتر از آن هستند که دچار دگردیسی شوند. بنابراین، بیش‌تر باید منتظر ریزش و فصل و فاصله در پیکره‌ی این جریان‌ها باشیم تا تغییر ژرف.  
 
* مهمترین پروژه اصلاح‌طلبان در سال 98 با توجه به شرایط فعلی چه باید باشد؟
 واسازی و بازسازی نقادانه‌ی خود و بازگشت به اصل خویش. با بیانی ادبیاتی، اصلاح‌طلبان در این وضعیتِ ناوضعیتِ خود بیش از هر زمانی نیازمند تاملی انتقادی در «آرایه» و «آن» خود (آرایه‌ها در زبان سیاسی زیورهایی را مانند که صورت و سیرت زشت، زمخت، خشن، خام و بی‌اندام، سست و ناتندرست، ناهموار دل‌آزار و توتالیتر «آن»  را زیبا، لطیف، و دموکراتیک می‌نماید و دیوی را دلارامی دلارا، فرتوتی بی‌غر و فروغ و چرکینی چروکیده و ژنده‌ای ژولیده را زیبا و فریبا بازنمایی می‌کنند) و زدودن زنگار از هر دو ساحت و غماض کردن چهره و سیمای اصلاح‌طلبی حقیقی هستند. همان‌گونه که قبلا گفته‌ام، با ریش اصلاح‌طلبی «واقعا موجود» نمی‌شود رفت به تجریش. اصلاح‌طلبی و اصلاح‌طلبان در تاریخ اکنون خود نیازمند پیرایش و آرایش نظری و عملی هستند.

 آیا ایران 98 به سمت اصلاح ساختاری و تغییر نظام سیاسی از ریاستی به پارلمانی پیش خواهد رفت و اینکه چقدر احتمال می‌دهید فضای سیاسی کشور به سمت گشایش پیش رود؟
  تحقق چنین اصلاحی، اراده‌ی معطوف به قدرت و منفعت و مصلحت عده‌ای است، اما این اقدام به معنای «انحلال مردم» است، بنابراین، بیش‌تر نیازمند انقلاب ساختاری است تا اصلاح ساختاری. برشت در چکامه‌ی معروف خودش که در 1953 در آلمان شرقی سروده است از قول یکی از هم‌عصرانش نقل می‌کند که دولت اعتماد خویش را به مردم از دست داده است. برشت به‌شکل معنی‌داری می‌پرسد: بنابراین آیا آسان‌تر نیست که مردم را منحل کنیم تا دولت مردم دیگری را انتخاب کند؟ انحلال مردم همان انحلال دموکراسی که توسط خودِ دموکراسی‌ها انجام می‌پذیرد. داستان بلند خوزه ساراماگو به نام «دیدن» (یا رساله‌ای درباره‌ی شفافیت) داستان رویدادهای شگفتی است که در پایتخت بی‌نام و نشانی از یک کشور مردم‌سالار نامشخص رخ می‌دهد. وقتی صبح روز انتخابات، به‌دلیل باران سیل‌آسا، برگزاری انتخابات به مشکل برمی‌خورد میزان آرای ریخته شده به صندوق‌ها به شکل نگران‌کننده‌ای پایین می‌افتد ولی وضع آب و هوا تا عصر تغییر می‌کند و انبوه مردم روانه‌ی محل‌های اخذ رای می‌شوند. با این حال، آرامش خاطر دولت چندان نمی‌آورد زیرا شمارش آرا مشخص می‌سازد که بیش از 70 درصد از آرای ریخته به صندوق‌های رای در پایتخت سفید است. دولت که از این روی‌گردانی مدنی آشکار سردرگم شده است به شهروندان این شانس را می‌دهد که تنها یک هفته پس از آن با شرکت در انتخابات دیگری جبران مافات کنند. ولی نتایج انتخابات دوم بدتر است: حالا 83 درصد آرای ریخته‌شده به صندوق‌ها سفید است. ... دولت که مطمئن نیست چگونه به این اعتراض آرام و مدنی واکنش نشان دهد، به‌سرعت به این حرکت برچسب «تروریسم ناب و مطلق» می‌زند و با اعلام وضعیت اضطراری این امکان را برای خود فراهم می‌سازد که تمامی ضمانت‌های موجود در قانون اساسی را به حال تعلیق درآورد. متعاقب این اقدام، بگیر و ببندها آغاز می‌شود و دموکراسی بر خود می‌شورد و به خود خیانت می‌کند و نافی و عدوی خود می‌شود و خود را نیز منحل می‌کند. شاید در جامعه‌ی امروز ما اصلاح ساختاری نام رمزی باشد برای انحلال مردم.
 
 * چقدر از استمرار حیات سیاسی کشور وابسته به گره‌گشایی از معیشت و اقتصاد مردم است؟ به‌طور کلی اقتصاد چه نقشی را در آینده ایران بازی خواهد کرد؟
  امروز بیش از زمانی سیاست در جامعه ما با اقتصاد و زندگی روزمره‌ی مردم گره خورده است. سیاست در تاریخ اکنونش، باید مشق و انشاء خود را در دفتر اقتصاد و زندگی نضمامی مردم بنویسد، به بیان دیگر، سیاست باید قلم خود را در دوات اقتصاد و نیازهای حیاتی و اولیه‌ی مردم بزند و مشقش را بنویسد. در غیر این‌صورت، آن خط که او نبشتی نه خود خواندی و نه غیر. امروز به بیان اسلاونا دراکولیچ امر پیش‌پاافتاده به امر سیاسی تبدیل شده است و دولتمردان باید نگاه خیره خود را متوجه همین امر پیش‌پاافتاده کنند. دراکولیچ در کتاب «کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم» می‌نویسد: آن‌جایی که کمونیسم واقعا شکست خورد، در حیطه‌ اداره‌ امور پیش‌پاافتاده‌ زندگی روزمره بود، نه در حیطه‌ایدئولوژیک.
 
برچسب ها: محمدرضا تاجيك