✍️روزبه علمداری
امروز ظهر جمعه برای خرید نان سنگک به سنگکی محل رفتم. با صحنه ای تلخ و تکان دهنده مواجه شدم؛ نانوانی بسته شده بود! پشت شیشه اش برگه ای نصب شده بود که نوشته بود: «به علت نداشتن سهمیه آرد و به صرفه نبودن پخت، تعطیل است».
شاطر نانوا با استیصال جلو محل کسب ایستاده بود و به نگرانی های مشتریان پاسخ می داد. می گفت: «ما هیچ وقت سهمیه نداشتیم و از دلال ها آرد می خریدیم. از وقتی یارانه ها حذف شده، هر کیسهی آرد که اوایل ١٠٠ یا ١١٠ هزار تومان و اواخر ٢٠٠ هزار تومان شده بود، به ٧٠٠ هزار تومان رسیده» و بی درنگ ادامه داد: «اگر بخواهم کیسه ای ٧٠٠ بخرم، هر سنگگ را که الان ۵ هزار تومان است باید ٣٠ هزار تومان بفروشیم. آیا شما نان سی تومنی می خری؟!»
اما ماجرای نانوای ما به اینجا ختم نشد. گفت، «یارانه ام را هم نمی دهند!». موبایلش را باز کرد و نشان داد که نوشته بود، «شما از ٧٠ درصد جامعه درآمد بیشتری دارید و جزو دهک هشتم محسوب می شوید». گفت، «من حتی یک ماشین هم به نامم نیست، چطور جزو دهک هشتمم؟! اّلا اینکه کارتخوان مغازه به نام من است و به همین خاطر جزو دهک هشتم شده ام!»
بدون اغراق خیلی حالم گرفته شد؛ از اینکه نان یک نانوا و محل آجر شده... حالتی نمادین و غم بار برایم داشت. و از آن جانسوز تر، شکوه ی آرام و مظلومانه نانوای سخت کوش بود که هیچ بی ادبی و خشمی در آن نبود؛ فقط خستگی بود و بی حالی و پرسش هایی بی پاسخ در چشمانش و کلامش.
یادم به شعار رئیس جمهور افتاد که می گفت، «اولویت ما جان مردم و نان مردم است». جان مردم که با ورود دیرهنگام واکسن- و البته با قراردادهای دولت قبل در روزهای پایانی- بالاخره نجات یافت و مرگ و میرهای کرونایی به صفر رسید. اما نان مردم چه؟!
آیا آنچه این روزها شاهدش هستیم یک جراحی عجولانه و نابهنگام بدون تمهیدات قبلی بود یا هزینه سیاستی است که در دیپلماسی دنبال می کنیم؟! آیا توافق نکردن در موعد خود دلیل این درد و خون ریزی ها نیست؟ و آیا اگر بعد از این توافقی حاصل شود از موضع قدرت و عزت خواهد بود؟!