گروه فرهنگي_ رسانهها: جامعه ایران عمیقا از مرگ محمد رضا لطفی نوازنده چیره دست تار و از چهره های بنام موسیقی ملی متاثر و متاسف شده است. حتی آنان که چندان سر و کاری با موسیقی ندارند وقتی می شنوند او همان سازنده دو تصنیف ماندگار « ایران ای سرای امید» - سپیده – و «کاروان شهید» بوده همدلی می کنند.
عصر ایران با اين مقدمه نوشت: معمولا تصنیف ها و ترانه ها بیشتر با صدای خوانندگان آنها شناخته می شوند تا نوازندگان یا شاعران شان و از این رو طبیعی است که در موسیقی ملی یا دستگاهی ایران نام هایی چون محمد رضا شجریان و شهرام ناظری شناخته شده تر باشند اما از ویژگی های «ایران ای سرای امید» این است که هم شاعر آن « هوشنگ ابتهاج- سایه» و هم سازنده – محمدرضا لطفی – و هم خواننده – محمدرضا شجریان- نزد مردم مشهور و محبوب بودند و هستند. اینها همه در حالی است که تلویزیون رسمی ایران هیچ سازی را نشان نمی دهد و جز انگشت شمارانی از خوانندگان این موسیقی دیگران را به برج و باروی جام جم راهی نیست. هنوز حضور محمدرضا شجریان در یکی از زمان های تحویل سال دربرنامه تلویزیونی اوایل دهه 70 در خاطره ها مانده چون خرق عادت او بود و سیما.
این گفتار نمی خواهد نکته تازه ای درباره زنده یاد لطفی یا کم لطفی های رسانه ملی به موسیقی ملی و دستگاه های متولی به خوانندگان را یاد آوری کند. غرض یادآوری محبوبیت قشری است که در حافظه سنتی ایرانیان کوشیده شده از آنان با لفظ «مطرب» یاد شود تا تحقیر و طعنه ای هم در آن مستتر باشد. همین نگاه است که موجب شده همچنان در برخی از شهرها نهادهایی اجازه برگزاری کنسرت – هر نوع کنسرت – را ندهند. به تازگی خبر می رسد که در شهر پر جمعیت کرج که از آن به عنوان « ایران کوچک» نیز یاد می شود به خاطر مخالفت هایی هیچ کنسرت موسیقی برگزار نمی شود و تفاوتی نمی کند اداره ارشاد مجوزی در این باره صادر کرده باشد یا نکرده باشد و راهی جز کوچ برای گروه های موسیقی باقی نمانده است.
در نگاه رسمی و سنتی، موسیقی و خوانندگی همچنان مطربی و لهو و لعب است اما مردمان، موسیقایی ها را عزیز می دارند و هنگامی که در می گذرند در سوگ شان چه بسا اشکی از گوشه چشم می افشانند. اهل موسیقی و در نگاه سنتی همان مطربان اما در این همه سال از پا ننشستند و نه تنها مایوس نشدند که فرزندان را نیز در این راه پرورش دادند و از آموزش و انتقال هنر و دانش به نسل های بعد نیز غفلت نورزیدند.
همه از سرپنجه های هنرمند محمدرضا لطفی گفتند اما کسی به این نکته اشاره نکرد که او یک معلم – به تمام معنی – هم بود که در روز معلم چشم از جهان فروبست و بیشترین مویه بر پیکر و فراق او نیز از جانب همین شاگردان سر زد. به بهانه درگذشت این نوازنده خالی از لطف نیست ببینیم اهل موسیقی و به باور برخی «مطرب جماعت» چه فرزندانی پرورش داده اند و در روزگاری که مدعیان، نیز در مسابقه پول و جاه گرفتار آمده اند اتفاقا این موسیقی ملی ایرانی است که پرچم معنویت را برافراشته است.
احسان خواجه امیری فرزند حسین خواجه امیری (ایرج) است و همایون شجریان فرزند محمدرضا شجریان. شهرام ناظری، حافظ را در عرصه آهنگ سازی و نوازندگی پرورانده و آیین مشکاتیان (نوازنده سازهای کوبه ای) فرزند پرویز مشکاتیان است. کامکارها نیاز به معرفی ندارند و همه «هوشنگ، اردوان، ارسلان، اردشیر، بیژن، پشنگ و قشنگ » و نیز دیگر اعضای نسل دوم و سوم را کمابیش می شناسیم. اگر حسن کامکار را نسل اول بدانیم اینان نسل دوم به حساب می آیند و حالا چهره هایی چون هانا کامکار از نسل سوم نیز شناخته شده اند. مرحوم لطفی نسبتی سببی هم با همین خانواده کامکارها داشت. حسین علیزاده نیز از صبا و نیمای خود غافل نبوده و آنان اکنون نوازندگان رباب و کمانچه اند.
مردم، زندگی و کارنامه این دسته از«مطرب» ها را می بینند و به آنها دل می بندند و بی توجهی سیمای ملی و رسانه رسمی به خوانندگان و نوازندگان این نوع موسیقی نه تنها از محبوبیت آنها نکاسته که روز به روزبر آن افزوده است و بهترین شاهد ادامه این حرفه در نسل بعدی است. کدام ایرانی پاک نهاد است که از شنیدن «ایران، ای سرای امید» است به وجد نیاید؟ جمعیت حاضر در تشییع پیکر استاد محمد رضا لطفی هم یکصدا «ایران، ای سرای امید» را زمزمه می کردند. جمعیتی که اغلب آنان را جوانان تشکیل می دادند و از این جوانان دختران چه سهم قابل توجهی پیدا کرده اند.
پارادوکس غریبی است. وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و رییس دفتر رییس جمهور در مراسم تشییع جنازه یک نوازنده تار حاضر می شوند اما در برخی از شهرها نوازندگان تار امکان و اجازه برگزاری هیچ برنامه ای را ندارند! اگر نوازندگی تار فعل ممدوحی است چرا تصویر آن را نشان نمی دهند و اگر فعل قبیح و مذمومی است چرا فاعل و مرتکب آن را تکریم می کنند؟ کسانی همچنان به اهل موسیقی به دیده اتهام و تحقیر می نگرند اما آنان روز به روز در چشم مردم عزیز تر می شوند.به یک دلیل ساده: در روزگاری که همه مادی شده اند از زخمه های آنان صدای معنویت برمی خیزد.
موسیقی ملی در روزگار ما حامل معنویت است. گرچه شاید با طرب میانه ای نداشته باشد و شماری از روشنفکران هم آن را متهم کنند که سوگ و ناله را به جان ما می چکاند اما بخشی از هویت ملی ایرانیان است. گرامی داشت محمد رضا لطفی و احترام به محمد رضا شجریان تنها از سر علاقه به تار و آواز نیست. از سر علاقه به هویت ملی ماست و افسوس که صدا و سیما با همه داعیه های فرهنگی از درک این موضوع که اقوام ایرانی را به هم پیوند می زند عاجز است و گرنه در این چند روز مدام باید « ایران، ای سرای امید» را پخش می کردند. از تلویزیون البته به تازگی برنامه « دستان» پخش می شود که به منزله آشتی با موسیقی ملی است اما شبکه آموزش کفایت نمی کند.
مطبوعات و سایت های خبری و تحلیلی البته کوتاهی نکردند و نوشتند « تار ایران، دیگر لطفی ندارد» اما حکایت محدود به تار و سه تار نیست. حتی بحث آواز هم نیست. هویت فرهنگی یک ملت است که مردانی چون لطفی و شجریان و ناظری پرچم آن را در دست گرفته و پیش رفته اند و به گواه فرزندان و شاگردانی که پرورانده اند از اخلاق حرفه ای و تعهد اجتماعی نیز غافل نبوده اند.
مردم به اهل موسیقی ملی و دستگاهی ایرانی نه به چشم اهل طرب که به دیده حاملان معنویت می نگرند. اگر دیگران نیز نوع نگاه خود را تغییر دهند بخش قابل توجهی از سوء تفاهم ها فرو می نشیند. جامعه ای که با موسیقی و هنر و زیبایی پیوند داشته باشد - چه در آنچه می بیند (نقاشی)، چه در آنچه می شنود (موسیقی) و چه در آنچه می خواند (شعر) - معنوی تر است.