گروه فرهنگ وهنر: حالا دیگر 40 روز از درگذشت «ریچارد نلسون فرای» ایرانشناس آمریکایی میگذرد؛ او هفتم فروردینماه امسال (27 مارس 2014) در 94سالگی در آمریکا درگذشت و با وجود اینکه وصیت کرده بود بهعنوان یک «ایراندوست» در اصفهان دفن شود، ولی تا امروز تنها چیزی که در اینباره از مسوولان مربوط شنیده شده، صدای سکوت آنها بوده است.
فرای بهعنوان یک آمریکایی که بیشتر عمر خود را صرف شناخت و معرفی ایران کرد و حتا دانشجویان ایرانی علاقهمند به فرهنگ را با این تمدن آشنا کرد، یک خواسته از ایرانیها داشت؛ او در زمان حیاتش از روسای جمهور دولتهای هشتم و دهم - سیدمحمد خاتمی و محمود احمدینژاد - خواست تا در صورت امکان پس از فوت، در کنار زایندهرود دفن شود. آنها نیز با این درخواست موافقت کردند، حتا احمدینژاد برای قدردانی از تلاشهای او، یک خانهی قاجاری را در اصفهان به او اهدا کرد، هرچند به نظر میرسد آن خانه هم به سرنوشت پیکر فرای دچار شده است. با این وجود، اتفاقهایی که در 40 روز گذشته برای فرای، شخصیت فرهنگی و پیکرش در ایران رخ داده است، جای تأمل دارد.
همهی اتفاقها و واکنشها پس از یادآوری درخواست فرای پس از مرگش آغاز شدند؛ با فوت او و مطرح شدن خواستهاش، نخست فرای یک جاسوس معرفی شد، سپس مقبرهی «آرتور پوپ» و همسرش، استاد فرای که درکنار زایندهرود دفن شدهاند، مورد تهاجم برخی افراد قرار گرفت و تخدیش شد. از سوی دیگر، در حالی که کارشناسان و مسوولان کشوری اعلام کردند که تصمیم نهایی برای انتقال پیکر فرای به ایران باید توسط دولت گرفته شود، اما در چهلمین روز گذشت او، همچنان سکوت بر هر صدایی غلبه دارد.
در هفتههای گذشته هیچ خبر جدیدی نیز در رسانههای داخلی و خارجی دربارهی وضعیت پیکر او که آیا در نقطهای دیگر به خاک سپرده شده یا هنوز در سردخانه نگهداری میشود، دیده نشده است. همچنین این احتمال وجود دارد که خانوادهی این ایرانشناس آمریکایی بهعلت پیش آمدن این اتفاقها در ایران، بی سر و صدا او را در کشورهای همسایهی ایران یا حتا آمریکا دفن کرده باشند. «ریچارد نلسون فرای» در نوجوانی با مطالعهی داستانهای تاریخی، به شرق و تاریخ آن علاقهمند شد. به همین دلیل، همزمان با تحصیل در رشتهی فلسفه در دانشگاه ایلینوی، در رشتهی تاریخ نیز به تحصیل پرداخت و زبانهای عربی و ترکی و همچنین هنرهای اسلامی را آموخت. او پس از آشنایی با «آلبرت اومستد» مجذوب سخنان او دربارهی کشفیات جدید موسسهی شرقشناسی در تخت جمشید شد و مطالعات خود را در این زمینه دنبال کرد. پس از گذراندن دورههای چینشناسی و باستانشناسی چین و ژاپن، نزد «محمد سمسار» که مدرک دکتری از دانشگاه پنسیلوانیا داشت، زبان فارسی را آموخت.
فرای به کمک او، کتاب «تاریخ بخارا» اثر نرشخی را ترجمه کرد و همین، به رسالهی دکتری او در دانشگاه هاروارد تبدیل شد. او در سالهای ۱۹۴۳ و ۱۹۴۴ میلادی به ایران، افغانستان و هند سفر کرد و در این سفرها به آثار باستانی علاقه زیادی پیدا کرد. فرای از سال 1948 تا 1990 عضو هیئت علمی دانشگاه هاروارد بود و بهعنوان استاد مهمان در کشورهای مختلف از جمله ایران (شیراز) به تدریس پرداخت. فرای از سال 2001 تا 2010 عضو افتخاری سازمان «پرشن گلف آنلاین» بود و همواره با ارسال نامه خطاب به تحریفکنندگان، از نام «خلیج فارس» دفاع میکرد.
از کتابهای بسیاری که فرای دربارهی تمدن ایران و ایرانیان نوشته است، میتوان به ترجمهی «تاریخ بخارا»، «میراث باستانی ایران»، «عصر زرین فرهنگ ایران» و «تاریخ باستانی ایران» اشاره کرد. بیشک آنچه امروز قابل نگرانی و اهمیت است، پیکر فرای یا حتا عمل وصیت یک فرد نیست؛ مساله این است که نمود شخصیتی و فرهنگی ما در جهان چگونه تجلی مییابد و از اخلا در این زمینه، چه کسانی با چه هدفهایی سود میبرند و احیانا مانند آنچه که در تاریخ رایج بوده است، پشت چه نقابی پنهان شدهاند.