به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۴ - ۰۸:۴۸
 
۰
تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۱۴ ساعت ۱۵:۳۵
کد مطلب : ۴۴۳۲۴۷

دروغی که فیلم‌ها باعث شده اند باور کنیم

دروغی که فیلم‌ها باعث شده اند باور کنیم
گروه فرهنگی: فیلم‌ها به ما راه گریزی موقت از دردسر‌ها و مشغله‌های زندگی روزمره می‌دهند و معمولاً به همین دلیل است که آن‌ها برای ما بسیار جذاب هستند. فرصتی برای ریلکس کردن و رها کردن عقلانیت در دنیای آن ها؛ دنیایی که در آن زندگی عادی جای خود را به شگفتی‌های تخیلی می‌دهند، و قلمرو‌هایی که در آن‌ها واقعیت می‌تواند تا جایی که تخیل فیلمساز می‌تواند آن را گسترش دهد، شکلی متفاوت داشته باشد.

به گزارش روزیاتو، در حالی که بسیاری از فیلم‌ها تلاش زیادی می‌کنند تا اطمینان حاصل کنند که هر چیزی که به تصویر می‌کشند تا حد ممکن دقیق و واقع گرایانه باشد، اما در میان فیلمسازان بسیار رایج است که با حقیقت بازی کنند. فیلم‌هایی با روایت‌ها و جهان‌های دور از دسترس مانند فیلم‌های فانتزی و علمی تخیلی، به وضوح نشان می‌دهند که در کجا از واقعیت فاصله می‌گیرند. برخی دیگر در ارائه حقایق فرضی که در زمان آزمایش و تحقیق، درستی آن‌ها رد می‌شود بسیار هوشمندانه عمل می‌کنند.
 
مشکل این فیلم‌ها این است که گاهی آنقدر ماهرانه ساخته شده اند و خط شفاف بین ساختگی بودن و واقعیت را به خوبی محو می‌کنند که نادرستی فرضیه‌های آن‌ها به عنوان حقیقتی علمی در نظر گرفته می‌شود. همه ما احتمالاً بخشی از مخاطبان از همه جا بی خبری بوده ایم که دانسته یا نادانسته قربانی این فرضیه‌های نادرست شده ایم. بنابراین، اگر به اندازه کافی کنجکاو هستید تا با برخی از شگفت انگیزترین دروغ‌هایی که فیلم‌ها به ما گفته اند آشنا شوید، در اینجا لیستی از عجیب‌ترین آن‌ها را فهرست کرده ایم.
 
۱- Jurassic Park (تی رکس تنها می‌تواند حرکات را ببیند)
در سال ۱۹۹۳، فیلم پارک ژوراسیک به یکی از ماندگارترین فیلم‌های تاریخ سینما تبدیل شد. این فیلم بازی را تغییر داد، فیلمی که دریچه‌ها را برای پتانسیلی که جلوه‌های بصری کامپیوتری اکنون ارائه می‌دهد باز کرد و در عین حال شهرت استیون اسپیلبرگ را در میان انبوه فیلمسازان افسانه‌ای بالاتر برد. همچنین این فیلم به علاقه گسترده جهانی به دایناسور‌ها در میان همه اقشار، از کودکان گرفته تا بزرگسالان، به طور یکسان دامن زد. با ساخت یک ستاره از یکی از آن دایناسور‌ها که هنوز هم می‌درخشد، تیرانوسوروس رکس بدنام در این فیلم به طور همزمان هم شخصیت شرور اصلی داستان است و هم جذاب‌ترین شخصیت و جنبه این فیلم.

همه ما به وضوح صحنه‌ای را به یاد داریم که در آن شخصیت سم نیل با ناامیدی تلاش می‌کرد تا بچه‌ها ساکت بمانند. به گفته او، قدرت بینایی تی – رکس بر اساس حرکت اشیاء بود – یعنی اگر حرکت نکنید، نمی‌تواند شما را ببیند. این یک واقعیت جذاب بود که یاد گرفتیم، و چیزی که این صحنه را با مقداری تنش میخکوب کننده همراه می‌ساخت.همچنین این یک واقعیت دایناسوری فرضی بود که تماشاگران مشکلی با باور آن نداشتند، زیرا دکتر آلن گرانت در این فیلم، یک متخصص مشهور در حوزه دایناسور‌ها بود. مشکل این است که این واقعیت توسط دایناسور شناسان واقعی رد شده است. در واقع، طبق مطالعه‌ای در سال ۲۰۰۶، نه تنها تی رکس می‌توانست شما را ببیند، چه حرکت بکنید و چه نکنید، قدرت بینایی آن در واقع بیش از ۱۰ برابر بهتر از قدرت بینایی ما انسان‌ها بوده است.

۲- Limitless (ما تنها از بخش کوچکی از مغزمان استفاده می‌کنیم)
نامحدود یک فیلم علمی – تخیلی با بازی بردلی کوپر بود که به برخی از درونی‌ترین خیال پردازی‌های ما می‌پرداخت. این فیلم حول محور یک قرص شگفت انگیز بود که می‌توانست پتانسیل کامل مغز ما را آزاد کند و در اصل هوشی ابرانسانی مانند به مصرف کننده بدهد. یکی از اصول کلیدی فیلم بر تداوم این دروغ استوار است که انسان‌ها تنها قادر به استفاده از ۱۰ درصد مغزشان هستند؛ بنابراین این نظریه می‌گوید اگر بتوانیم بین ۹۰ تا ۱۰۰ درصد از مغزمان را مورد استفاده قرار دهیم، قادر به شاهکار‌های فکری غیرقابل باوری خواهیم بود.

نوابغ عجیب و غیرمعمول وجود دارند، اما دلیل این که چرا ما آن‌ها را تا به این اندازه مورد احترام قرار می‌دهیم این است که اکثریت قریب به اتفاق ما، به همان اندازه که ممکن است از بسیاری جهات باهوش و با استعداد باشیم، قادر به انجام چنین شاهکار‌های فکری نیستیم. با این حال، علوم اعصاب در طول چندین دهه به صورت قابل توجهی پیشرفت کرده و ما اکنون درک بسیار بهتری از قابلیت‌های عجیب مغز انسان داریم.

مطالعات عصبی مانند آن‌هایی که به ما در مورد انعطاف پذیری عصبی گفته اند، به ما نشان می‌دهند که مغز انسان واقعاً پتانسیل تقریبا نامحدودی برای توسعه، رشد و یادگیری چیز‌های جدید دارد. با این حال، این یک افسانه است که ما تنها از ۱۰ درصد مغزمان استفاده می‌کنیم. در واقع، ما از بیشتر ظرفیت مغز خود استفاده می‌کنیم، و بسیاری از این استفاده، به طور خودکار از طریق آن سلول‌های خاکستری کوچک که چیز‌هایی مانند تنفس و ضربان قلب ما را تنظیم می‌کنند، اتفاق می‌افتد. این دروغ ۱۰ درصدی احتمالاً از تحقیقات اولیه در مورد مغز ناشی می‌شود که نشان می‌داد مقدار زیادی پتانسیل استفاده نشده در توانایی‌های شناختی ما وجود دارد. اما مطالعات جدید نشان می‌دهند که مغز ما تقریباً همیشه به طور کامل فعال است.

دروغ‌هایی که به خاطر فیلم‌ها و سریال‌ها باور کرده ایم
۳- The Usual Suspects (یک سیگار می‌تواند بنزین را مشتعل کند)
مظنونین همیشگی فیلمی است که طرفداران زیادی دارد و همین محبوبیت باعث شد تا بازیگرانی، چون کوین اسپیسی و بنیسیو دل تورو به ستاره‌های سینما تبدیل شوند. این فیلم که یک شاهکار بود، پایانی به یادماندنی داشت و صحنه‌ای که در آن قیصر سوزی معروف، مقداری بنزین را در اطراف یک قایق ریخته و یک سیگار روشن را روی آن رها می‌کند و بلافاصله بنزین مایع را مشتعل می‌کند که قایق را در شعله‌های آتش فرو می‌برد.

درست است که بنزین بسیار قابل اشتعال و خطرناک است، اما در حالی که یک فندک روشن به دمایی می‌رسد که قادر به شعله ور کردن بنزین است، برای سیگار دشوار خواهد بود – اگر نه عملاً غیر ممکن – تا تنها با تماس با سطح بنزین، میزان کافی از گرما را برای روشن کردن بنزین به آن منتقل کند. این موضوع حتی در زمان انتشار این فیلم نیز صادق بود، اما سیگار‌های مدرن با قابلیت اشتعال کمتری سناخته می‌شوند که برای جلوگیری بیشتر از احتمال شعله ور شدن ناخواسته هر چیز قابل اشتعال در آن‌ها اعمال شده است.

۴- Anaconda (همه چیز در مورد این خزنده)
آناکوندا فیلمی بود که جنیفر لوپز در آن نقش یک فیلمساز مستند را بازی می‌کرد که به همراه خدمه اش به آمازون سفر می‌کند تا با قبیله‌ای در آنجا مصاحبه کند. آن‌ها در طول مسیر با مردی مواجه می‌شوند که به نظر می‌رسد به کمک نیاز دارد، اما نقشه‌ای ویرانگر در سر دارد. او یک شکارچی مار است و آناکوندا چیزی است که بدنبال اوست. یک مار غول آسا خیلی زود ظاهر شده و با جثه، سرعت، تهاجمی بودن غیرطبیعی و میل تکان دهنده اش به گوشت انسان، همه را به وحشت می‌اندازد. در یکی از صحنه‌های شوکه کننده فیلم شاهد هستیم که آناکوندا غذایش را قی می‌کند تا دوباره شکار کند که کاملاً نادرست و غیرواقعی است. در نهایت می‌توان گفت که همه چیز در مورد این آناکوندا در فیلم اغراق آمیز یا صرفاً نادرست بود. اول اینکه اگر چه گزارش‌هایی مبنی بر رسیدن طول آناکوندا‌ها به بیش از ۱۰ متر وجود دارد، اما بیشتر آن‌ها تنها حدود ۶ متر طول دارند که نشان می‌دهد هنوز هم بسیار غول پیکر هستند. دوم اینکه آن‌ها به اندازه ماری که در این فیلم می‌بینیم سریع یا تهاجمی نیستند.

آن‌ها قطعاً از مسیر طبیعی خود خارج نمی‌شوند تا انسان‌ها را شکار و بخورند و پس از خوردن یک غذای بزرگ، معمولاً به دنبال منطقه‌ای پرت و بی سروصدا برای هضم آن خواهند بود و هضم کردن غذا برای آناکوندا‌ها نیز بسیار طول می‌کشد. در طول این مدت، آن‌ها به طور قابل درکی بی حال و آسیب پذیر هستند، بنابراین معمولاً تنها در صورت مواجهه با یک تهدید یا نیاز به فرار سریع طعمه خود را قی می‌کنند.

۵- X-Men Origins: Wolverine (می توانیم از کنار انفجار‌های بزرگ بدون آسیب عبور کنیم)
همه ما صحنه‌هایی مانند یکی از صحنه‌های فیلم خاستگاه مردان ایکس: ولورین را دیده ایم که در آن قهرمان به آرامی دور می‌شود، در حالی که انفجاری عظیم پشت سر او رخ می‌دهد. البته، این نوع صحنه‌ها جلوه‌های بصری شگفت انگیزی ایجاد می‌کنند، و نوعی از حس شجاعت و باحالی و خونسردی ذاتی را در شخصیت‌های قهرمان ایجاد می‌کند که مردم عادی ندارند. اما این دروغ رایج فیلم‌های اکشن نه تنها درست نیست، بلکه یک افسانه خطرناک نیز هست.
انبساط سریع گاز‌ها و چگونگی تاثیر آن‌ها بر تغییرات فشار هوای ناشی از انفجار، موجی از باد به نام موج انفجار آزاد می‌کند. در حالی که قدرت این موج با توجه به قدرت انفجار واقعی متفاوت است، دور شدن از انفجار بدون آسیب دیدن، به قدرتی ابرانسانی و توانایی مقاومت در برابر قوانین فیزیک نیاز دارد. بسته به اندازه و قدرت انفجار، امواج تولید شده حتی می‌توانند برای کسانی که به آن نزدیک هستند کشنده نیز باشند.

تصاویر غم انگیز و تراژیکی که در جریان انفجار مهیب بیروت در سال ۲۰۲۰ دیده شد، مثالی کامل از آن تاثیر ویرانگری است که یک انفجار می‌تواند برای مردم و مکان‌هایی کیلومتر‌ها دورتر از محل انفجار داشته باشد، چه برسد به اینکه کسی نزدیک محل انفجار در حال راه رفتن و دور شدن از آن باشد.

۶- Changeling (باید تا اعلام مفقود شدن فرد ۲۴ ساعت صبر کنید)
نسخه سال ۲۰۰۸ آنجلینا جولی از فیلم بچه جایگزین، داستان تکان دهنده درماندگی و ناامیدی یک مادر در پیدا کردن پسر گمشده اش را روایت می‌کرد. در این فیلم، به او اطلاع داده می‌شود که این سیاست پلیس لس آنجلس است که تا زمانی که کسی حداقل ۲۴ ساعت گم نشده است، گزارش فرد گمشده را ثبت نکند. این یک اشتباه رایج است که در بسیاری از فیلم‌ها و برنامه‌های تلویزیونی مطرح می‌شود و حتی برخی این محدودیت زمانی را به ۴۸ ساعت هم می‌رسانند و تاسف آور است که افراد حقیقی در صورت باور به این موضوع در ثبت چنین گزارشی تردید کنند.

در واقع، هیچ زمان حداقلی برای گم شدن یک فرد قبل از اینکه ناپدید شدن او گزارش شود، وجود ندارد. این افسانه متاسفانه اغلب باعث می‌شود که بسیاری از ادارات پلیس در آمریکا و دیگر نقاط جهان بیانیه‌های رسمی در وب سایت‌ها و ایستگاه‌های خود منتشر نمایند تا مردم را از این واقعیت آگاه کنند. با بررسی شرایط و شواهد موجود مشخص خواهد شد که با چه فوریتی با این موضوع برخورد می‌شود، اما گم شدن افراد باید بلافاصله گزارش شود. در واقع، مطالعات و آمار‌ها نشان می‌دهند که هر چه گم شدن فرد زودتر گزارش شود، شانس پیدا کردن او بیشتر خواهد بود.

۷- Breaking Bad (پلیس‌ها در صورت درخواست طرف مقابل باید بگویند که پلیس هستند)
خب، این یکی فیلم نبود، اما سریال ماندگار بریکینگ بد خنده دارترین نمونه از این افسانه را مطرح می‌کرد، که در فیلم‌ها نیز نشان داده شده است. این سریال درباره یک معلم شیمی سرخورده بود که پس از اینکه متوجه می‌شود سرطان دارد، تبدیل به یک قاچاقچی بزرگ مواد مخدر می‌شود. او تا جایی پیش می‌رود که یک سری فروشنده خیابانی خاص خود را دارد که یکی از آن‌ها با نام بَجر شناخته می‌شود، کسی که با یک پلیس مخفی مواجه می‌شود. این پلیس بر اساس این تصور غلط رایج بازی می‌کند که اگر از پلیس سوال شود که آیا پلیس است یا خیر، باید واقعیت به شما بگوید. با فریب دادن بجر به این روش، این پلیس پس از دستگیری باجر، خود نادرستی این افسانه را ثابت می‌کند.

این تصور غلط رایج احتمالاً به دلیل اصل قانونی به دام افتادن یا دام پهن کردن است. بر اساس این قانون، یک افسر پلیس نباید فردی را ترغیب به ارتکاب جرم نکند، جرمی که آن فرد بدون ترغیب یا تحریک پلیس مرتکب آن نمی‌شد. با این حال، این بدان معنا نیست که یک پلیس مخفی در صورت درخواست باید بگوید که پلیس است، و باید تا زمانی که قوانین رسمی و اصول پلیسی حاکم بر عملیات مخفی را دنبال می‌کنند، پوشش خود را حفظ کنند؛ که یکی از آن‌ها دام پهن نکردن برای مظنون است.

۸- Split (کلروفورم می‌تواند در عرض چند ثانیه فرد را بیهوش کند)
شکافته بخشی از سه گانه ام نایت شیامالان از فیلم‌هایی بود که فردی بسیار آشفته با بازی جیمز مک آووی را به تصویر می‌کشید. تصویر او از یک مرد دیوانه که با یک مورد شدید اختلال تجزیه هویت دست و پنجه نرم می‌کند، حقیقتاً چیزی بود که انسان را وحشت زده می‌کرد. او زمانی که تحت کنترل یکی از هویت‌های به شدت دیوانه اش بود، تمایل به ربودن دختران نوجوان داشت و این کار را با استفاده از کلروفورم برای بی هوش کردن آن‌ها انجام می‌داد.
این یک ترفند رایج در فیلم ها، به خصوص برای شخصیت‌های منفی است. این ترفند چنان فراوان در سینما و تلویزیون مورد استفاده قرار گرفته که اغلب افراد بر این باورند که کلروفورم قادر به انجام چنین کاری است. در واقع، در حالی که کلروفورم شما را بی هوش می‌کند – اگر به اندازه کافی آن را استنشاق کنید- دوز بسیار بالایی برای این اثر لازم است. علاوه بر این، حتی اگر چنین دوزی استفاده شود، باز هم ممکن است بین دو تا پنج دقیقه طول بکشد تا فرد کاملاً بی هوش شود.

۹- The Day After Tomorrow (سرعت تغییرات آب و هوایی، زمین را نابود خواهد کرد)
روز پس از فردا ممکن است با تلاش برای ترسیم تصویری ترسناک از پیامد‌های تغییرات آب و هوایی که در صورت عدم تغییر رویه کنونی ایجاد خواهد شد، نیت خوبی در روایت داستان خود داشته باشد. با این حال، فیلم به طور گسترده‌ای به عنوان یک اغراق بزرگ در نظر گرفته شد، و به شدت توسط دانشمندان حوزه هواشناسی و اقلیم شناسی رد شد، به طوری که احساس می‌کردند این فیلم بیش از آنکه خوب باشد، به هدف آن‌ها آسیب می‌رساند. در این فیلم، فروپاشی ناگهانی یک سیستم گردش اقیانوسی جهانی به نام گردش معکوس مدیترانه‌ای اقیانوس اطلس (AMOC) فجایع آب و هوایی غیرقابل تصوری را به وجود می‌آورد که همانطور که از عنوان آن پیداست، تقریباً کل سیاره را در عرض تنها دو روز به زانو در می‌آورد.

علی رغم اینکه درست است که این سیستم حیاتی در طول زمان در حال تضعیف شدن است، اما اتفاقات فیلم با سرعتی که به تصویر کشیده می‌شود، امکان پذیر نیست. این نادرستی به این دلیل است که اثرات مضر ناشی از تغییرات آب و هوایی احتمالاً در یک دوره زمانی طولانی رخ خواهد داد، و نه در طول چند رویداد اقلیمی عظیم جهانی یکی پس از دیگری، که همه آن‌ها عملاً به طور همزمان رخ می‌دهند. با این حال، علی رغم کاستی‌های فیلم در زمینه دقت علمی، مطالعات نشان می‌دهند که تهدید‌های به تصویر کشیده شده هنوز هم بسیار واقعی هستند.

۱۰- The Boondock Saints (صدا خفه کن‌ها می‌توانند صدای شلیک را کاملاً از بین ببرند)
فیلم‌هایی مانند فیلم اکشن کالت کلاسیک قدیسان بوندوک اغلب این دروغ را تداوم می‌بخشند که استفاده از یک صدا خفه کن اسلحه، به طور موثر بیشتر صدا را در هنگام شلیک از بین می‌برد. این فیلم صحنه‌های به یاد ماندنی بسیاری را در خود دارد که در آن‌ها دو برادر با بازی شان پاتریک فلانری و نورمن ریدوس به یک ماموریت مذهبی برای کشتن مردان شرور می‌روند. یک صحنه به یاد ماندنی این فیلم در مورد نابود کردن یک سوئیت هتل پر از اوباش روسی است. از آنجا که آن‌ها از صد خفه کن‌ها استفاده می‌کردند، هیچ کس در خارج از اتاق متوجه این واقعیت نمی‌شود که بارانی از گلوله‌ها در داخل اتاق رد و بدل شده است.
کارشناسان سلاح‌های گرم اصطلاح “سرکوبگر” را به “صدا خفه کن” ترجیح می‌دهند,، زیرا این در واقع همان کاری است که این دستگاه‌ها در واقعیت انجام می‌دهند. آن‌ها به جای حذف یا ساکت کردن صدای تیراندازی به طور کامل، یا تبدیل صدای آن به صدای یک اسباب بازی کودکانه، در واقع تنها بخشی از صدای مهیب شلیک گلوله را سرکوب می‌کنند. در واقع صدای شلیک کردن با صدا خفه کن نیز همچنان به اندازه‌ای بلند خواهد بود که در مجاورت آن شنیده شود، به طوری که کارشناسان اعلام کرده اند که این صدا تنها بین ۲۰ تا ۳۵ دسی بل سرکوب می‌شود. این بدان معنی است که شما هنوز هم صدای شلیک گلوله را به عنوان یک صدای بلند خواهید شنید، هر چند صدایی که بیشتر شبیه به این خواهد بود که شما در حال گوش دادن به یک شلیک عادی خواهید بود در حالی که گوش هایتان را گرفته اید.

۱۱- One Flew Over the Cuckoo’s Nest (هنوز هم در آسایشگاه‌های روانی از جلیقه‌های مخصوص استفاده می‌شود)
حساسیت بیشتر و درک اجتماعی از بیماری‌های روانی راه درازی در پیش دارد. با این حال، افسانه‌ها و کلیشه‌های مخربی که توسط فیلم‌های هالیوودی نهادینه شدند، هنوز هم تا به امروز ادامه دارند. در فیلم کلاسیک جک نیکلسون با نام پرواز بر فراز آشیانه فاخته او نقش یک زندانی به نام رندل را بازی می‌کند که به یک مرکز روانی منتقل می‌شود، زیرا بر این باور است زندگی در آنجا آسان‌تر از زندان خواهد بود. با این حال، او خیلی زود متوجه می‌شود که پرستار بدنام این مرکز با سیاست مشت آهنین آنجا را اداره می‌کند.

نبرد اراده‌ها که بین رندل و پرستار ریچد رخ می‌دهد باعث می‌شود که او گاهی با استفاده از زور مهار شود. همانند بسیاری از فیلم‌های دیگر که چنین صحنه‌هایی را به تصویر کشیده اند، این فیلم به سادگی شما را به این باور می‌رساند که هنوز هم از جلیقه‌های فلج کننده مخصوص بیماران روانی در چنین مراکزی استفاده می‌شود.

با این حال، حقیقت این است که این وسیله بدنام از مدت‌ها پیش به عنوان یک وسیله منسوه شده در نظر گرفته شده و استفاده از آن در مراکز روان پزشکی در ایالات متحده آمریکا از مدت‌ها پیش متوقف شده بود. حتی در دهه ۱۹۶۰ نیز استفاده از یک جلیقه‌ها به قدری نادر بود که عملاً دیگر وجود نداشت و اکثر مراکز روان درمانی تا دهه ۱۹۵۰ استفاده از آن را متوقف کرده بودند. روش‌های مدرن مهار بیمارانی که به آن نیاز دارند دارای مواد نرم تری است و معمولاً دست و پا‌های فرد را به تخت می‌بندند.

۱۲- The Dark Knight (بعد از دستگیری تنها یک تماس می‌توانید بگیرید)
سه گانه بتمن کریستوفر نولان به دلایل قابل درکی در میان طرفداران این فرنچایز افسانه‌ای است. نویسندگی‌های بی نقص، بازی‌های درخشان و روایت‌های همراه با نبوغ، این فیلم‌ها را به اوج فیلم‌های ابرقهرمانی برای بسیاری از طرفداران این ژانر تبدیل کرده است. شوالیه تاریکی به دلایل زیادی از دو فیلم دیگر متمایز است و بازی فراموش نشدنی هیث لجر به عنوان جوکر یکی از دلایل این تمایز است. در سکانسی که تصاویر ماندگاری خلق می‌کرد که تا به امروز در تمام گوشه و کنار شبکه‌های اجتماعی دیده می‌شود، جوکر دستگیر و زندانی می‌شود. او در حالی که در سلولش منتظر است، یک پلیس را گروگان می‌گیرد و می‌گوید که بر اساس قانون می‌خواهد از اجازه یک تماس تلفنی اش در بازداشت استفاده کند. این درخواستی است که در بسیاری از فیلم‌های جنایی دیده می‌شود؛ اما نکته اینجاست که کلیشه تماس تلفنی زندانیان همواره بسیار پیچیده‌تر از آن چیزی بوده که در فیلم‌های سینمایی نشان داده می‌شود.

تنها مجاز بودن به برقراری یک تماس تلفنی پس از بازداشت ممکن است شما را در موقعیت بسیار دشواری قرار دهد که در آن باید بین تلفن زدن به یک وکیل، یا مطلع کردن خانواده از اتفاقی که برایتان افتاده، باید یکی را انتخاب کنید. به همین دلیل، حق تماس تلفنی در آمریکا از ایالتی به ایالت دیگر متفاوت است و بسیاری از آن‌ها به طور قانونی به بازداشت شدگان اجازه بیش از یک تماس تلفنی را می‌دهند. برای مثال، در کالیفرنیا، در واقع به شما اجازه داده می‌شود که “حداقل سه تماس تلفنی کامل” برقرار کنید.

۱۳- Jaws (جثه و رفتار‌های کوسه سفید غول پیکر)
در حالی که آرواره‌ها قطعا یک فیلم سرگرم کننده و افسانه‌ای بود، اما با تمام موفقیت هایش، متاسفانه افسانه‌های مخرب زیادی را در مورد کوسه‌ها نیز در مخاطبان نهادینه کرد. در این فیلم یک شهر ساحلی در نیوانگلند دیده می‌شود که پس از حمله یک کوسه بزرگ شروع به شکار و کشتن افراد حاضر در ساحل، در رعب و وحشت فرو می‌رود. با این حال، با وجود تمام جذابیت‌ها و موفقیت‌های فیلم، اغراق‌های زیادی در این فیلم در مورد کوسه‌ها صورت گرفته است.
موجودی که در فیلم به تصویر کشیده شده بود، کم و بیش شبیه یک کوسه سفید بزرگ به نظر می‌رسد. اما اندازه آن اغراق آمیز بود چرا که چنین کوسه هایی، اگرچه غول پیکر هستند، اما آنقدر‌ها بزرگ نمی‌شوند. آن‌ها همچنین معمولاً به انسان‌ها حمله نمی‌کنند و قطعاً با نوعی اشتهای شدیدی که در فیلم به تصویر کشیده می‌شود شکار نمی‌کنند. از آنجایی که این کوسه‌ها متابولیسم بسیار کندی دارند، پس از خوردن یک وعده غذایی بزرگ، به طور کلی برای مدت طولانی با تنبلی تمام در آب شنا می‌کنند تا غذا هضم شود.

۱۴- Star Wars: Episode IV – A New Hope (صدا در فضا)
فرانچایز جنگ ستارگان یکی از محبوب‌ترین فرانچایز‌های علمی تخیلی است که تاریخچه‌ای سینمایی آن چندین دهه قدمت دارد. همان طور که فیلم‌های اولیه این فرانچایز پیشگامانه و باورنکردنی بودند، این فیلم‌ها یک دروغ رایج دیگر را نیز تداوم بخشیدند – اینکه صدا می‌تواند در فضا شنیده شود.
در طول بسیاری از نبرد‌های فضایی حماسی که در فیلم‌های جنگ ستارگان به تصویر کشیده می‌شود، صدای شلیک سفینه‌های فضایی به یکدیگر، انفجار‌ها و دیگر افکت‌های صوتی دائماً به گوش می‌رسد. البته این موارد برای هیجان انگیزتر کردن چنین صحنه‌هایی ضروری بودند، اما از نظر فنی منطقی به نظر نمی‌رسیدند.

صدا تنها به این دلیل شنیده می‌شود که از طریق ارتعاشات مولکول‌ها و اتم‌های موجود در محیط‌های مختلف مانند هوا یا حتی آب حرکت می‌کند. اگر چه فضا یک خلاء کامل نیست، اما فاصله زیاد بین ذرات در فضا به قدری است که صدا چیزی برای استفاده به عنوان محمل ندارد و در نتیجه هیچ چیزی برای شنیده شدن باقی نمی‌ماند.

۱۵- Snakes on a Plane (می توانید زهر مار را با مکیدن از بدن خارج کنید)
مار‌ها در هواپیما یک فیلم آبکی در مورد موجودات ترسناک بود که هرگز قرار نبود کسی آن را جدی بگیرد. اکشن این فیلم ناشی از یک نقشه شیطانی برای آزادی یک زندانی خطرناک در حین انتقال با یک پرواز تجاری بود. در این نقشه شاهد آزاد شدن دسته‌ای از مار‌های خطرناک در هواپیما هستیم، در حالی که از هورمون خاصی برای تهاجمی‌تر کردن آن‌ها و حمله به همه مسافران استفاده شده است. همانطور که انتظار می‌رود، پس از رها شدن مارها، افراد زیادی گزیده و کشته می‌شوند. با این حا، در یک صحنه، پس از گزیده شدن یکی از افراد، شخصیت دیگری زهر را از بدن او می‌مکد تا او را نجات دهد. این یک افسانه رایج است که در بسیاری از فیلم‌های دیگر نیز نشان داده شده است.

در حالی که از نظر فنی امکان پذیر است، احتمال مدیریت موفقیت آمیز این کار، همراه با خطراتش، این کار را به عملی تبدیل می‌کند که فرد هرگز نباید سعی کند آن را انجام دهد. اول اینکه زهر با چنان سرعتی در جریان خون فرد حرکت می‌کند که عملاً مکیدن به موقع آن غیرممکن است. دوم، اینکه مقادیر زیاد میکروب‌های موجود در دهان انسان می‌تواند احتمال عفونت ناشی از نیش را افزایش دهد و اوضاع را بدتر کند. در نهایت، اگر فردی که قصد استخراج زهر از طریق مکیدن با دهان را دارد، زخم یا بریدگی در دهان خود داشته باشد (حتی زخم‌های کوچک) , خطر انتقال زهر به بدن خود او نیز وجود دارد.
برچسب ها: فیلم سینمایی
پربيننده‎ترين مطالب و خبرها