گروه سیاسی: عبدالجواد موسوی طی یادداشتی در خبرآنلاین نوشت: ظاهرا کاریش نمیتوان کرد. تقدیر تاریخیمان را عرض میکنم. یا قرار است از این طرف بام بیفتیم یا از آن طرف. یا چنان در آمریکاستیزی افراطی در میغلتیم که فکر میکنیم مثل ملانصرالدین باید تا پایان عمر بر سر حرفمان بمانیم یا چنان در تفریط آمریکاپرستی غرق میشویم که حال آمریکن فیلها را هم بهم میزنیم.
مصداقیتر حرف بزنم. یا از مذاکره با آمریکا تابویی میسازیم که صد سال دیگر رویمان نشود با آنها سر میزی بنشینیم و بر سر منافع خودمان با آنها چانه بزنیم و یا این که چنان میل به پا بوسی میکنیم که طرف آمریکایی با خودش فکر میکند میتواند مثل بردههای قرن هجدهم با ما رفتار کند. درست مثل حالا.
درست مثل چند سال پیش. وقتی میتوانستیم اگر نه از موضع قدرت بلکه از موضع برابر با آمریکاییها حرف بزنیم افراطیها درآمدند که: ای وای! میخواهید از کثافت کاریهای کریستف کلمب و کودتای بیست و هشتم مرداد و جنگ ویتنام و حمایت از پهلوی و خون بچههای این مملکت بگذرید و با امپریالیستهای بیهمه چیز معامله کنید؟ افراطیها حتی یک لحظه هم فکر نمیکردند سیاست عرصه این شعارهای شبه انقلابی نیست و ما همانطور که توانستیم از لشگر کشی روسها به قفقاز و اشغال تبریز و به توپ بستن مجلس و قتل عام زائران امام رضا (ع) و تخریب گنبد و بارگاه آن امام همام و کمک بیدریغ به صدام تکریتی و مشارکت در به شهادت رساندن بیش از دویست هزار تن از مردم این سرزمین و کلی حرمله بازی دیگر از جمله نفاق و پدرسوخته بازی در ماجرای جزایر ایرانی، در گذریم و به خاطر منافعمان- ملی یا غیر ملیاش را نمیدانم- چنان با جناب پوتین نرد عشق ببازیم که گویی از روز الست بین ما پیوند برادری برقرار بوده، باز هم میتوانیم چنین کرد. سیاست و منافع ملی بچه بازی نیست که اگر بود باید تا قیام قیامت بر سر شعار «اگر از صدام بگذریم از فهد نمیگذریم» باقی میماندیم.
اما نماندیم و سیاستمداران وقت به جای این که به فکر آبروی شخصی خودشان باشند شجاعانه و شرافتمندانه پا بر سر نفس خود گذاشتند و ماجرا را حل کردند. در ماجرای پایان جنگ هم همین ماجرا تکرار شد. اگر قرار بود سرنوشت جنگ به دست کسانی باشد که هنوز سوگوار پایان جنگند و برای سالروز قطعنامه ۵۹۸ مراسم عزاداری برپا میکنند احتمالا امروزه چیزی به نام ایران وجود نمیداشت.
آن که برای نفس نفیس خود نفس نمیزند نه جنگ طلب است و نه صلح طلب. به گاه ضرورت و مصلحت میجنگد و به گاه ضرورت و مصلحت در پی صلح میافتد. اما همان قدر که افراطیهای ضد امپریالیست فهم درستی از سیاست و منافع ملی ندارند تفریطیهای مفتون و یا مرعوب ایالات متحده هم از فهم چنین مفاهیمی عاجزند.
آنها ممکن است دیپلمات کارکشته و یا سیاست ورز حرفهای باشند اما از فهم بعضی چیزها عاجزند. در نظر آنها فقط یک قبله وجود دارد و آن هم واشنگتن است. همه چیز از طریق خاکبوسی آستان کاخ سفید قابل حل است. آن هم در هر شرایطی. درست مثل همین الان که یکی پیشنهاد میدهد حسن روحانی به ترامپ تبریک بگوید و دیگری پیشنهاد میدهد پزشکیان در این امر پیشدستی کند. بین این مشنگهای غش و ضعف کرده برای عمو سام و آن مشنگهای پرستنده کاخ کرملین هیچ تفاوتی نمیبینم. مشنگهای تفریطی میگویند چه فرقی میکند؟
ترامپ از صدام که بدتر نیست، اگر این یکی ژنرال ما را در خاک عراق به شهادت رسانده، او دویست هزار نفر از مردم این سرزمین را به خاک و خون کشانده. چطور با او مذاکره کردید اما با این یکی مذاکره نمیکنید؟ اول آن که با آن دیکتاتور روانی مذاکره کردیم تبریک که نگفتیم. دوم این که با او مجبور بودیم مذاکره کنیم. دست کم بر سر هزاران آزادهای که در بند آن دیوانه بود. سوم این که با او از جایگاه ذلت و خواری مذاکره نکردیم. بروید و ببینید چه کسانی و در چه مرتبهای را به دیدار عالی رتبهترین مقام سیاسی عراق فرستادیم.
مشنگ دیگر میگوید چطور به مادورو تبریک میگویید اما به ترامپ نمیگویید؟ به خدا اگر مملکت قاعده و سامانی داشت باید از این موجودات تست سلامت روان میگرفتند. مادوروی مادر مرده چه هیزمتری به ما فروخته که به او تبریک نگوییم؟ در حمله اسرائیل به ما کمک حالش بوده؟ ناو جنگی فرستاه خلیج فارس تا برای ما مزاحمت ایجاد کند؟ جنگنده فرستاده بیخ گوشمان تا در صورت ضرورت بمب بر سر ما بریزد؟ ژنرال ما را در کشوری ثالث به شهادت رسانده؟ چه کار کرده؟ دیکتاتور است؟ حالا مثلا ترامپ رهبر آزادی خواهان جهان است؟ به خدا خزعبل گفتن هم حد و حدودی دارد. میخواهید برای آمریکا خوش رقصی کنید؟
بفرمایید. اما گودرز و شقایق را به یکدیگر پیوند نزنید. شما اگر ذرهای فهم و درک از منافع ملی داشتید در چنین شرایطی که رسما شرایط جنگی است چنین پیشنهادات سخیفی ارائه نمیکردید. ای کاش میگفتید برویم مذاکره کنیم که در آن صورت میشد یک جورهایی توجیه کرد ماجرا را. حماس هم این روزها مجبور است با قاتلان دهها هزار کودک مذاکره کند اما تبریک گفتن به ترامپ آن هم در چنین وضعیتی هیچ معنایی جز غلط کردم ندارد.
من نه آمریکا ستیزم و نه مخالف مذاکره و این حرفها اما هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. اگر آقای هاشمی رفسنجانی در ماجرای عربستان تواضع به خرج میداد و زودتر از همتای خودش به دیدار او میرفت، طرف مقابلش معنای تواضع و فروتنی را میفهمید و آن رفتار را به حساب ترس و زبونی طرف ایرانی نمیگذاشت.
تازه در آن روزگار عربستانیهای بیچاره کاری به کار ما نداشتند. نه تهدیدمان میکردند، نه به ما فحش میدادند و نه برای ما رجز میخواندند. شما در حالی که ترامپ هر روز شما را تهدید میکند و بارها گفته است که ایران را به غلط کردن خواهد انداخت و حالا هم رسما ترور نافرجامش را به گردن ایران انداخته میخواهید بروید به او تبریک بگویید؟ که چه شود؟ که ثابت کنید حق با او بوده و ایران به غلط کردن افتاده؟ شما البته حق دارید از طرف خودتان بروید دست و پا و هرجای دیگر ایشان را که صلاح میدانید ببوسید و بگویید غلط کردم.
حتی از اینها هم فراتر بروید اما حسن روحانی را به عنوان رئیس جمهور سابق این مملکت و مسعود پزشکیان را به عنوان رئیس جمهور کنونی ایران خرج این بازیهای پلشت و جبونانه نکنید. هیچ کس به شما وکالت نداده تا جای مردم ایران و نمایندگان مردم ایران تصمیم بگیرید. پیشنهادات مشعشعانه خودتان را هم پیش خودتان نگاه دارید و بیش از این عرض خود مبرید و زحمت ما روا مدارید که سیمرغ اگرچه دیر زمانی است گرفتار مگسها و خرمگسهای بسیار شده است اما هنوز آن قدر خوار و ذلیل نشده که در مقابل بوزینه کرنش کند.