مهدی نورمحمدزاده
سالهای دهه پنجاه که مبارزه با رژیم شاهنشاهی برای مردم جدیتر شده بود، بسیاری از متدینین آن زمان درآمد کارمندی را به جهت خدمت به دولت شاهنشاهی، شبهه ناک میدانستند. حتی بودند خانواده هایی که به جماعت کارمند دختر نمیدادند و شرط بازاری بودن را به جهت حلال بودن رزق و درآمد، برای خواستگاران پیش میکشیدند. حتی دیدهام استفتائاتی را از مراجع آن زمان در مورد برخی شغلهای کارمندی و شبهات درآمد آن!
بعد از انقلاب و با تشکیل جمهوری اسلامی ورق برگشت. کارمندی دولت مساوی شد با خدمت خدا و خلق خدا و لذا شغلی ارزشمند و آرمانی. حتی قداست کارمندی و خدمت خلق به جایی رسید که ظاهرا برخی نمایندگان مجلس اول که معتقد به خدمت خالصانه و بی مواجب بودند، پیش امام رفتند و در مورد دریافت حقوق ماهیانه از ایشان اجازه خواستند!
در طرف دیگر، به تبع برخی آموزههای چپی و رواج آنها در اوایل انقلاب، بازار و بازاریان ارزش و اعتبار گذشته را از دست دادند و در نهایت در طول سالهای دهه شصت و هفتاد با شیوع برخی رفتارهای غلط اقتصادی از قبیل ربا، احتکار، گرانفروشی و. . . اعتبار معنوی و رزق حلال این گروه اجتماعی نیز تا حدی زیر سئوال رفت. خلاصه اینکه آرمانگرایان انقلابی اصیل از بازار دهه پنجاه به کارمندی ده شصت و هفتاد کوچ کردند و بستر خدمت و آرمانگرایی را در انجام مناصب دولتی فراهمتر دیدند.
اما متاسفانه از اواسط دهه هفتاد، فضای غالب کارمندی و دولت هم از فضای آرمانی انقلاب و روحیه جهادی فاصله گرفت و به سمت جایگزینی ارزشهای نظام اداری دوره قبل انقلاب پیش رفت. به عنوان چند نمود ظاهری از این قضیه میتوان به رونق واژه «ریاست» در مقابل «مسئولیت»، افزایش اختیارات و درآمدهای مدیران، حاکمیت رویهها و قوانین متکی بر بوروکراسی، رواج تشریفات پرهزینه اداری و حتی ادغام وزارت جهاد سازندگی در وزارت کشاورزی اشاره کرد.
رونق این فضا و تایید آن توسط برخی دولتمردان باعث شد اشرافیت اقتصادی و مدیریتی دوباره رسمیت پیدا کند و رنگ و بوی خدمت و معنویت از غالب فعالیتهای اقتصادی و عمرانی نظام برای همیشه رخت بربندد. ساختار فعلی نظام اداری و مدیریتی کشور در غالب حوزهها بر نفی آرمانگرایی و فعالیت جهادی بنا شده است، به گونهای که در روزگار امروز، حنای «خدمت خالصانه» و «کار جهادی» بسیاری از مسئولان برای مردم ما دیگر رنگی ندارد.
ما حالا به دورانی رسیدهایم که نه فعالیت تجاری بازار قداستی دارد و نه کار و تلاش در بنگاههای اقتصادی دولت حاوی ارزش اخلاقی و معنوی است! یعنی دیگر نمیتوان با تلقین و تبلیغهای شعاری برای اقتصاد، تولید و اشتغال قداستتراشی کرد و با توسل به انگیزههای دینی به سمت اصلاح و رونق اقتصادی حرکت کرد. خوب یا بد، فرهنگ امروز ما تمایلی به اقتصاد ایدئولوژیک ندارد، برای همین هم نه کسی با سقوط بی سابقه ارزش ریال، دلارهایش را آتش میزند و نه کسی به توصیه عدم خرید کالاهای خارجی پاسخ مثبت میدهد!
این دوگانگی (واقعی یا تلقینی) بین فرهنگ اقتصادی مردم و برنامههای کلان اقتصادی نظام، از چالشهای مهم جامعه ما است که لازمه عبور از آن، پذیرفتن برخی واقعیتها است. باید منتظر ماند و دید نتیجه جلسههای طولانی و فرسایشی مسئولان چه خواهد شد و آنها چه نسخهای برای آینده اقتصاد بیمارمان خواهند پیچید!