مجید یونسیان
آقای مرعشی و دوستانش در حزب کارگزاران سازندگی از اینکه برخی از اصلاحطلبان از مشارکت فعال در انتخابات آتی مجلس ابراز تردید کردهاند، احساس نگرانی میکنند و هشدار میدهند که ممکن است سعید جلیلی رییسمجلس شود و پایدارچیها حاکم مطلق بر سرنوشت ما.
میتوان از آقای مرعشی پرسید که اگر قرار است در بر همین پاشنه بچرخد که این هشتسال چرخید؛ چه فرقی میکند که جلیلی رییس مجلس باشد یا لاریجانی یا عارف؟ چه فرقی میکند فراکسیون امید و اصلاحطلب در مجلس حاکم باشد یا بهقول آقای مرعشی پایداریچیها؟ وقتی هیچ ارادهای برای تغییر نیست، وقتی گوش شنوایی برای حل مشکلات نیست؛ لیست دادن به چه دردی میخورد؟ تازه از کجا میدانید که در این فضا امثال جلیلی برای برخی از مردم مفیدتر نیستند؟
حداقل چیزی که از بهقول آقای مرعشی از ریاست امثال جلیلی به دست میآید، این است که آنها خود را در برابر واقعیتهای جامعه میبینند و اگر حتی پاسخگوی مطالبات همه مردم هم نباشند؛ حداقل توان و شعارها و افکارشان در معرض قضاوت قرار میگیرد و این، به اصلاحطلبان واقعی فرصت میدهد که خود را دوباره بازسازی کنند، صفشان را از نامزدهای همیشگی و دائمی پستها ونانبهنرخروزخورها جدا کنند.
اصلاحطلبان به پوستاندازی نیاز دارند. باید ضرورت و نیاز فرارسیدن زمان تغییر نسل را درک کنند. قبول کنید که مردم عادی از اسمهای تکراری خسته شدهاند. جوانها که هم ایدههای بهتری دارند و هم انگیزه و توانایی بیشتر؛ تا کی باید زیر سایه این نامهای تکراری بهسر ببرند؟
اصلاحطلبان برای تغییر در جامعه باید از خود شروع کنند. پیشنهاد میکنم پیشکسوتان و بزرگان اصلاحطلب یک اتاق فکر تشکیل دهند برای تدوین اصول و مواضع کلی.... گروهها و کارگروههای راهبردی تشکیل دهند و به تدوین سیاست و برنامه بپردازند. کنشگری فعال اجتماعی را بسپارند به جوانان و زنان، پسران و دختران تحصیلکرده، باانگیزه و پرتوان که الیماشاءالله آنقدر زیادند که دهها صفحه میتوان لیست کرد.
یکی از چالشهای بزرگ گروهها و دستجات سیاسی در ایران که صرفا مخصوص اصلاحطلبان هم نیست؛ نداشتن خصلت سازماندهی حزبی است. اینکه چگونه بیاندیشیم، چگونه این اندیشه تبدیل به برنامه شود و چگونه آن را اجرایی کنیم و به چه نیرویی متکی باشیم؟ فرد محوری موجب شده که اصلاحطلبان همیشه خود را نیازمند اسامی افراد خاص ببینند؛ نه نیازمند اندیشه و برنامه. همین پاشنه آشیل آنهاست.
وقتی رقیب این افراد را با ابزار نظارت استصوابی حذف میکند؛ اصلاحطلبان زمینگیر میشوند و سالها وقت صرف میکنند و هزینه میدهند تا این مانع را بردارند. درحالیکه اگر اصلاحطلبان به جای وابستگی به افراد، به برنامه و سازماندهی و اندیشه و سیاست راهبردی و تربیت نیرو در این چارچوب وابسته بودند؛ نظارت استصوابی هیچ کاربردی نداشت. چون اصلاحات آنقدر سرمایه جوان و کارآمد دارد که با کاری درست و بابرنامه بهراحتی میتوان بر این مشکلات فائق آمد.