رضا صادقیان
فهم دنیای اهل سیاست، سیاسیون و سیاست پیشگان به واسطه ادارک آنان از دنیای پیرامونی که کانویترین دغدغه آن کسب و مانایی قدرت میباشد میسر میگردد.
کنشها، واکنشها و حتی فهم رفتار شخصی سیاسیون در زیست روزمره و بازیگران سیاست به غیر از دست یازدیدن به ادارک آنان از مفهوم فربه قدرت امکانپذیر نیست. پرسشهایی از قبیل؛ اینکه چرا سیاسیون از بیان سخنان شفاف درباره عملکرد خود و سایر اهل قدرت پرهیز دارند؟ چرا بسیاری از دغدغهها و مسائل مبتلا به جامعه را از نظر دور میدارند و در مقابل برخی از تغییرات در سپهر عمومی مقاومت میکنند و یا چرا درباره موضوعات آنگونه سخن میگویند که برای سایرین غیر قابل درک و دور از دسترس به نظر میرسد و در هنگام ارایه طرح و برنامهها انگشت روی مسائلی میگذارند که به عنوان دغدغه عموم شهروندان طی سالهای گذشته نبوده و نیست، سوالاتی است که برای فهم رفتار سیاسیون به کار میآید و بدون تردید این همه به ادارک آنان از کارکردها و الزامات قدرت باز میگردد.
عموم سیاستمداران قدرت را به دو گونه متفاوت و متناقض فهم میکنند. الف: وارد کردن قالبهای ذهنی به جامعه براساس اهرمهای قدرت. ب: فهم جهان پیرامون براساس واقعیتهای بیرونی و تطبیق آن با ساختار و قالبهای ذهنی. به بیانی دیگر، دسته نخست سیاستمداران بیش از آنکه به حل دشوارههای جامعه امروز تمرکز داشته باشند، دنبال کننده محتوی و شکلهای ذهنی خودشان هستند و دسته دوم دغدغه رفع موانع و بحرانهای حال را برای رسیدن به نقطه پایدار در امر کشورداری پیگیری میکنند. اینکه شمار قابل توجهی از سیاستمداران در زمان کسب قدرت و مانا کردن آن در حلقه نزدیکان خویش به گونهای رفتار میکنند که کنشهای آنان برای عموم شهروندان و حتی مدیران ارشد نهادهای گونهگون غیرقابل درک مینماید و همچنین دایم در حال پیگیری موضوعات و مسائلی هستند که نه تنها نیازهای جامعه را بر طرف نمیکند بلکه هیچگاه برآمده از مطالبات و طرحهای بر زمین مانده پژوهش شده در حوزههای مختلف نبوده است به قالبهای ذهنی سیاسیون ارتباط پیدا میکند. در واقع این دسته از اهل سیاست به وقایع، دشوارهها، ساختارهای معیوب و نیازهای جامعه و رفع بحرانها به صورت گام به گام و با اتکا به مهندسی اجتماعی دقت نظر ندارند، بلکه کلیت حرف و عمل آنان به دغدغههای ذهنی شخصیشان باز میگردد. سیاسیونی که ادارک جهان پیرامون را براساس کلیشههای غیر قابل تغییر خود به فهم در میآوردند و لاجرم آنچه در قالبهای ذهنی قرار نگیرد از گردونه دغدغهها حذف میشود.
فرض کنید جامعهای با بحرانهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مشخصی در زمانهای خاص روبرو بوده و هست. به عنوان مثال؛ در این جامعه آمارهای بیکاری رو به افزایش است، بخش زیادی از شهروندان در فقر به سر میبرند، حجم گستردهای از کالاهای وارداتی در بازار به وفور یافت میشود و خبری از اجناس تولیدی در داخل کشور نیست، قیمت کالاهای اساسی به صورت پیوسته و با تورم غیر قابل وصف همراه شده است و بخشی از پروژههای عمرانی و طرحهای بزرگ زیرساختی به دلایل نسبتا مشخص به محاق فراموشی گرفتار آمده است. بیشک در این جامعه نیاز است که سیاسیون به سوی حل مشکلات و ارایه برنامه برای این دشوارههای قابل لمس برای عموم شهروندان اقدام کنند. در این جامعه معضل اصلی حل گرفتاریهای اقتصادی شهروندان است. حال در همین جامعه دغدغه عموم اهل سیاست به سوی ساخت یک حزب قوی و حزبی کردن انتخابات سوق پیدا میکند، بدون شک سیاسیون چنین جامعهای در حال انتقال امر ذهنی به واقعیتها هستند. به واقع آنان قالب مشخصی برای خود تعریف کردند، قالبی که در آن بتوانند حزب فراگیر تشکیل داده، افراد حزبی بصورت یک شغل به کنش سیاسی اقدام کنند و در نهایت اعضای این حزب بزرگ به قدرت کلان در دولت و مجلس و سایر نهادهای دست یابند. این همه در جامعه گرفتار بحرانهای مختلف بازنمایی از سیاسیون ذهنی را ترسیم میکند؛ افرادی که پایشان روی زمین است ولی در افکاری برآمده از قالبهای غیر واقعی زیست میکنند. چنانچه افرادی با سیاسیون این جامعه از وضعیت امروز و بحرانهای اقتصادی سخن بگویند، حرف آنان برای این دسته از اهل سیاست بیمعنا و در حد غوغا سالاری فهم خواهد بود، چرا که سخنگویان دغدغه عموم شهروندان از موضوعاتی سخن میگویند که در قالبهای ذهنی سیاسیون نمیگنجد.
دسته دوم سیاسیون که تلاش میکنند رویدادها و جامعه را براساس واقعیتها فهم کنند در جهان امروز و در مقایسه با دسته نخست کم شمارتر هستند. سیاستمدارانی که سودای تحقق دغدغههای شهروندان را در حوزههای گوناگون دارند، شخصیتهای سیاسی که بازتابنده دشوارههای جامعه هستند و نظرات خود را براساس طرحها و برنامههای تدوین شده و برای برون رفت از بحرانها مدون میسازند و تلاش میکنند از قالبهای ذهنی خویش بیرون جسته و راهی به واقعیتهای جامعه بیابند. به عبارتی دیگر، این دسته از سیاسیون پیش داشتهها، پیش فهمها و اداراکات کلی خویش را با توجه به الزامات قدرت کنار میگذارند و میکوشند تا تصویری نزدیک به واقع از مسائل مبتلا به جامعه ترسیم و تلاش نمایند این همه را براساس واقعیتها به فهم درآورند. اینکه در تاریخ سیاسی کشورها کنش شماری از سیاسیون برای عموم مردم قابل فهم و مهمتر آن میزان محبوبیت و مقبولیت آنان برای اکثریت جامعه به دلیل طرح همین مسائل رو به افزایش است، به ادارک و افعال نزدیک به دغدغههای حقیقی شهروندان باز میگردد. در چنین جامعهای سیاسیون بازتابنده خواستههای و مطالبات شهروندان به چشم میآیند، دغدغه آنان همان مطالبات مردم است.
آنچه به عنوان کنش سیاسیون در دنیای امروز بیشتر از سایر مسائل نمایان است، کسب، حفظ و دنبالهدار کردن قدرت در حلقه وفاداران است. بیتردید در این نوع سیاستورزی، سیاستمداران قبلتر از هر موضوعی به خود قدرت دقت میکنند و ارتباطی میان میزان قدرت در اختیار داشته و بهرهبرداری از آن برای حل دشوارههای شهروندان کمتر به چشم میخورد. اینکه در زمان تبلیغات انتخابات در کشورهای مختلف شاهد ارایه سخنان عجیب و بسیاری آرمانی و بهدور از دنیای حقیقی توسط سیاسیون هستیم، دقیقا ارتباط مستقیم با ذهنیت آنان و ادارک بسیار متفاوت و غیر قابل درک برای شهروندان دارد. سیاستمدارنی که کشورشان نیازمند زیرساختهای مختلف است، اما به جای پرداختن به حل اینگونه معضلات مشغول ترسیم کردن تصویری خیالی از آینده هستند. آیندهای که خودشان همچنان نقش محوری را عهدهدار هستند، ولی جایی برای تجزیه، تحلیل و پرداختن به رفع سختیها و گرفتاریهای شهروندان در آن یافت نمیشود. در این جامعه نه تنها شاهد حل بحرانهای متفاوت نخواهیم بود، بلکه با آمدن و رفتن سیاسیون و برای مرتبهای دیگر با شخصیتهایی جدید سیاسی روبرو خواهیم بود که به هیچ چیزی فکر نمیکنند مگر قاب و قالبهای ذهنی که تمام دنیا را بوسیله آن فهم میکنند.