حمزه فیضیپور
«اعلام رسمی خبر گزارش عادل فردوسی پور در اینستاگرام فارسیای اف سی، باعث شد تا ظرف ۲۴ ساعت تعداد دنبال کنندههای این صفحه از حدود ۱۸۰ هزار نفر به بیش از ۲ میلیون نفر برسد و روز گذشته هم ۴ میلیون و ۶۰۰ هزار نفر با ورود به لایو AFC گزارش عادل فردوسی پور را دنبال کردند. ضمن اینکه این لایو با ۸۰۹ هزار بیننده در لحظه، رکورد منحصر به فردی را از خود به جای گذاشت»
خبر فوق از منظر روانشناسی اجتماعی و جامعه شناسی این اهمیت را دارد که پرسیده شود چرا حذف (هر دلیل که باشد. .) یک چهره ورزشی در دنیایِ گزارشگری این همه مقبولیت اجتماعی دارد و مورد استقبال کم نظیر و شاید هم بی نظیر انبوه ورزش دوستان فوتبالی قرار میگیرد؟ آیا ضعف در مدیریت سیمایِ شبکه سه در جذب نخبگانِ خالق و یا عدم تاب آوری مسوولین این شبکه در پذیرش محتوای برنامه 90 میباشد؟ یا اینکه این ادعا که خارج شدنِ این نخبهی گزارشگر از مدار سبب انزوای او شده است؟ این ریل مدارِ معیار دربرگیرنده چه چیزهایی میتواند باشد که سبب ممنوع التصویری عادل در سیما شده است؟ آیا افزایش خیره کننده دنبال کنندههای اینستاگرامِ فارسی "ای اف سی" به یک رقم بسیار بالای دوسه میلیونی آنهم در یک مدت زمان کوتاه به معنایِ یک واکنشِ معطوف به اراده جمعیِ گسترده آگاهانه در مقابل یک کنش و تصمیم شخصی (جناب فروغی) هست یا یک اتفاق ساده؟ . . . البته به سختی میتوان پذیرفت که کوچ یک جمعیتِ بزرگِ فوتبالیِ به غالب جوان طالبِ شنیدن صدای خاص یک گزارشگر به یک آدرس اینساگرامی (ای اف سی) یک امر ساده باشد؟ ! .
جواب به این سوالات و سوالات مشابه دیگر از چند فرض نمیتواند خارج باشد :
فرض اول: توانمندی عادل فردوسی پور در برقراری ارتباط موثرِ دوسویه با مخاطبان ورزش دوستِ اغلب جوان تحصیل کرده، جذب و نشاندن آنها در پای تلویزیون و نیز نمایندگی کردن از جانب آنان در بیان ضعفها و نقاط قوت فوتبال ایران (کافی هست به آمار مخاطبین برنامه 90 در زمان پخش این برنامه مراجعه شود و آن را با دیگر مخاطبین برنامههای هفتگی سیمایِ شبکه جوانان مقایسه کرد) ؛ که این نقطه قوتِ این گزارشگر (هم مفسرِ ورزشیِ کاملا اهل ورزشِ نویسنده ، هم استاد دانشگاه ، هم فارغ التحصیل یک دانشگاه معتبر، هم مترجم کتاب و هم شناخته شده در میان همه مفسران فوتبالی) سبب محبوبیتِ وی و عامل تحریک کننده نقطه ضعف برخیها بوده تا حسِ حسادت آنها برانگیخته شود و تصمیم به نبودنش
فرض دوم: نحوه کار و محتوای برنامههای فردوسی پور با شیوه مدیریتِ مدیر شبکه سه و خواستههای او در تضاد بوده است لذا بر اساس این نگاه عادل از مدار خارج شده است
فرض سوم: فردوسی پور از مدارِ اصول، ارزشها و چارچوبه قوانین خارج شده باشد.
درباره فرض دوم و سوم و به طور ویژه فرض سوم از آنجا که افکار عمومی ابهام دارد و در این زمینه هیچ شفافسازی نشده است که مثلا این گزارشگر به دلیل اختلاس، سوءاستفاده مالی، فساد اخلاقی و یا دلایل اقناعی دیگر کنار گذاشته شده است بنابراین بیشتر نگاهها متوجه فرض اول هست که با آن، عادل توسط مدیریت شبکه 3 از تلویزیون رانده میشود ! که اگر این فرض تایید و تاکید شود باید ضعف بزرگ را در یک چیز دانست: ضعفِ ناتوانی خود در پذیرشِ حقیقت قوت و توانمندیِ دیگران... ضعفی که سم مهلک مدیریت هاست ضعفی که برزگترین ضعفها هست که مبادا این قول منسوب به " کارل گوستاو یونگ " (روان پزشک و فیلسوف سوئیسی) در این جا مصداق پیدا بکند: «اگر انسانی بیش از دیگران پداند تنها میشود» ! !
عادل فردوسی پور توسط رییس شبکه 3 سیما از سیما رانده میشود و با این گفتار و توجیه بدرقه میگردد که از مدار خارج شده است. بعد از توصیههای فراوان در به بکارگیری مجدد ایشان به خاطر ویژگیهای منحصر به فردی که داشته و دارند : ... " خلاقیت، نقد کارشناسانه به مدیریت سنتی باشگاهها، به چالش کشاندن مدیران، داوران، مربیان و مسوولان در روشها و شیوههای کاریشان ، رودرو کردن گویندگان، مالکین و صاحب نظرانِ ورزشیِ صحبتهای احیانا عادت شده پشت سرهمی! و خلق شفافیت در گفتهها و ادعاها و کشف حقیقت در بین الطرفین مدعاها، نوآفرینی در تطبیقها و قیاسها ( سبک بازی در آسیا، آفریقا، اروپا و آمریکای جنوبی و مرکزی) ... و اصرار بر حذف ؛ طبیعی هست یک پدیده انرژیک (انسانیِ انرژی دهنده) مانند عادل که سرشار از انرژیِ جَذَبه میباشد جاذبیتش سبب مجذوبیت و محبوبیت او در میان افکار عمومی باشد لذا دیگران (به هر قصد و نیت ) با علم به این مولفههای نفوذ و قوتِ و با آگاهی از آن نقطهی ضعف مدیریتی توانستند موفق بشوند و در یک کار غافلگیرانه که هرگز درذهن مدیریت فروغی " فروغی " نداشته است هم محبوبیت ملی یک چهره را در دنیایِ ورزش جهانی کنند و هم در این رقابت بیشتر از آنکه در تخصص ورزشیان علل باخت تیم پیروزی تحلیل شود علل باخت فروغی مورد توجه کارشناسانِ تحلیل گر اجتماعی و رسانهای قرار گیرد. . باختی که میتواند یک علت آن ناشی از نوعی فرافکنی روانشناسانه باشد که در آن و به تعبیر " ویکتور فرانکل " در کتاب انسان در جستجوی معنا (نقل به مضمون) هدفها در آینده دیده و اندیشیده نمیشوند (کوته نگری ، باندی و گروهی اندیشیدن) و چون بر اندیشههای گذشته میمانند همین امر باعث سقوط فرد میشود که در اینجا مراد از سقوط افتادن از نظر افکار عمومی هست. در تعبیری دیگر از یک استاد فلسفه به نام "پوستین گردرِ نروژی " و در کتاب " دنیای سوفی" در این فرافکنی شاید فرد آنچه را خود دارد و یا دارای خصایلی هست سعی میکند به دیگران نسبت دهد اما این حربه حربه کارسازی نمیتواند باشد چرا که تاثیرات آن موقتی هست لذا در یک فرصت (مثلا رقابت فوتبالی و همین افزایش دنبال کنندههای یک پیچ اینستاگرامی) واقعیت خود را نشان میدهد و عاملیت عامل در «تنها کردن» (فرافکنیهای با هدف) به خودش بر میگردد. باید دانست این حس خودخواهانهی ناشی از فرافکنیها از سوی هرکس که باشد خلاف دلسوزی در مصلحتِ اندیشیدن برای آفرینش همبسگی اجتماعی و انسجام ملی است. حس تعلق اجتماعی به عنوان یک حس بالنده، شیرازهی تحکیم مبانی اشتراکات در راستای انسجام یک جامعه در مقابل تهدیدات بیرونی به حساب میآید که باید ورودیهای سیستمِ پردازش به دقت مورد عنایت قرار گیرد که مبادا با یک ورودی منفی (آفرینش حس تفرق و حذف عامل وحدت بخشِ نشاط دهنده) هم پردازشها را منفیسازیم و هم خروجیهای منفی ( افزایش فاصلهها و یاسهای اجتماعی) تحویل دهیم و تحویل بگیریم و بر بازتولید آن اصرار بکنیم. امری که میتواند شرایط نامتعادلِ سیستمی را بر جامعه تحمیل کند که نتیجه آن تصور و ادراک منفی افرادِ جامعه نسبت به یکدیگر خواهد شد؛ ادراک و دریافتی که نارضایتی اجتماعی، سرخوردگی بخش انرژیک جامعه (جوانان و تحصیل کردهها) و بی اعتمادی عمومی را دامن خواهد زد و این امر حس تعلق و عشق جمعی را تضعیف خواهد نمود؛ یک حس که عامل نشاط و یک نیاز اساسی از میان پنج نیاز بنیادینِ مورد نظر روانشناسان ( ویلیام گلاسر در کتاب تئوری انتخاب) و جامعه شناسان (تعلق به ارزشها، هنجارها و قواعد مورد نظر دورکیم، پارسونز، اگوست کنت و. .) در تقویت همبستگی اجتماعی به شمار میآید و اتفاق افتادن حسِ ناخوشایند تفرق و یاس اجتماعی در نتیجه کاستن از نقش چهرههای محبوبِ نشاط آفرین (حذف یا منزوی کردن آنان) امری بر خلاف مصلحتها میباشد که در کشورها و جوامعه توسعه یافته با هدف کاهش آلام و مشکلات (سیاسی، اقتصادی، بیماریها و. .) مدبرانه و به عنوان ابزاری عقلانی، هدفمند مورد استفاده قرار میدهند و از آنها به عنوان سرمایه اجتماعی محافظت به عمل میآورند. از نظر متون دینی نیز وحدت و همبستگی مورد تاکید قرار گرفته و اختلافات فکری سبب رشد و پیشرفت دانسته شده است آنجا که علی (ع) به عنوان بزرگ پرچمدار انسجام در جامعه اسلامی بارها نقدها و مخالفتها را امر پذیرفتنی میداند تا آنجا که اتحاد ملی شکسته نشود و ناامیدی اجتماعی بوجود نیایید. اینکه عادلها و دیگر چهرههای نقش آفرین (ولو متفاوت از نظر سلیقه کاری و مدیریتی) به راحتی کنار گذاشته شوند اقدامی شایسته مورد ارزیابی قرار نمیگیرد و شایسته این است که دانسته شود جامعه و افکار عمومی حساسیت خاص خودش را دارد عکسِ میل و حساسیتِ فردی برخی مدیران؛ این حساسیت جمعی اگر نادیده گرفته شود به فراموشی یا زوال روی نخواهد آورد بلکه که گاه در سکوت اقدام میکند (فقط با تعجب و در سکوتِ اندیشه نگاه میکند) و گاه در فرصتی آن سکوت خود را نشان میدهد. به نظر میآید فروغی جوان در مدیریتش عادل را سر خط خبرها و تحلیلها نمود و با بی اعتنایی به افکار عمومی در دو سه سال اخیر (که فردوسی پور را کنار گذاشته است) به گونهای سبب کوچ علاقه مندان فوتبال به تماشای یک رقابت در اینستا شاد و باعث شد «عادل » با بهاء و بهانهها در « فردوسِ افکار عمومی» محبوب بماند.