رضا صادقیان
اصلاحطلبان ایرانی به عنوان جریان اجتماعی و سیاسی با سابقه کنشگری که با شکست نظامی ایران در برابر نیروهای روسیه و برآمدن نهضت مشروطه تا امروز در عرصه سیاسی و اجتماعی ادامه داشته است، دارای دشوارههایی در عرصه سیاستورزی بوده و هست. این نوشتار قصد آن دارد که توانایی اصلاحطلبان را در نظر نگیرد و با انگشت نهادن روی ناتواناییها؛ کاستیها، کمبودها و مصائب اصلاحطلبی را در ایران معاصر بازخوانی کند.
یک: اصلاحطلبان شکل گرفته از افراد و اجتماعهای ناهمگن هستند. در میان نیروهای اصلاحطلب به افکار، ایدهها و نگرشهای به نسبت متفاوتی درباره نحوه مدیریت سیاسی کشور روبرو میشویم. چهرههایی سیاسی که مرز مشخصی میان افکار اصلاحی و انقلابی دارند، و افرادی که گاه از کلید واژههای اصلاحطلبی و برخی مواقع از ادبیات انقلابی برای تبیین شرایط بهره میگیرند. این رویه در میان احزاب اصلاحطلب نیز دیده میشود، شماری از حزبها در قبال رویدادهای اجتماعی موضعگیری میکنند، در این بیانیهها اعلام موضع یک حزب گاه مرزهای اصلاحطلبی را رد کرده و گویی نویسندگان متن به غیر از اندیشه اصلاح به فکر برهم زدن نظم موجود هستند. شورای هماهنگی جبهه اصلاحات متشکل از احزاب اصلاحطلب است، احزابی که در داخل حزب به طیفهای مختلف تقسیم میشوند، حال همین احزاب با اختلافات کوچک و بزرگ و در جهت هماهنگی به درون شورای هماهنگی ورود پیدا میکنند، نتیجه آنکه بیش از آنکه خروجی نهایی شورا در راستای انسجام و همافزایی باشد، شاهد شکلگیری طیفهای دیگری در داخل جبهه هماهنگی بوده و هستیم. این همه در نهایت به این نقطه ختم میگردد که اصلاحطلبان، همانند اصولگرایان از پراکندگی نیروهای سیاسی رنج میبرند. به عنوان نمونه میتوان به اختلاف احزاب اصلاحطلب در هنگامه ورود به انتخابات مجلس شورای اسلامی دوره یازدهم اشاره کرد. در نهایت آنکه از میان تمام احزاب اصلاحطلب، 8 حزب و با ارایه یک لیست در انتخابات شرکت کردند.
دوم: جریان اصلاحات در ایران تلاش میکند بخش زیادی از خواستههای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی شهروندان را نمایندگی کند و در عین حال شیوه سیاستورزی را به گونهای صورتبندی نمایند که موضعگیری منفی حاکمیت را در برابر خواست تغییرات به حداقل ممکن برساند. به عبارتی دیگر اصلاحطلبان روی یک پل ایستادهاند که یک سوی آن مردم و خواستههای متراکم شده آنان وجود دارد و سوی دیگر آن نمایندگان، نهادهای متکی به ساختار قدرت و چهرههای با نفوذ اصولگرا، گاه به سوی مردم و برخی مواقع سوی حاکمیت کشیده میشوند. اینکه در زمانهای مختلف برخی چهرههای اصلاحطلب تلاش میکنند به گونهای سخن بگویند تا شاهد بروز موضعگیری منفی از سوی جریان مقابل در قدرت نباشند، به شیوه کنشهای اصلاحطلبانه در سپهر عمومی باز میگردد. از همین رو گاه از سوی شهروندان مورد نقد قرار میگیرند و بعضا از سوی جریان مقابل به رد کردن خطوط قرمز، بیتوجهی به مبانی فقهی و مروجان جدایی نهاد دین از قدرت متهم میشوند. آنچه در این میان جالب توجه است، گلایه چهرههای با سابقه اصلاحطلبان از خود جریان اصلاحطلبی است. آنان به جای ارایه رویکرد اندیشه محور و رها شدن از وضعیت دوگانهای که در آن قرار داشته و دارند، با نزدیک شدن به زمان انتخابات و خصوصا هنگامهای که نیاز به رای شهروندان احساس میشود منتقد جدی نیروهای اصلاحطلب در نهادهای وابسته به قدرت میشوند و امید خویش را در میان جامعه میجویند. گویی این نزدیکی را حداقل برای زمان حال ناکافی و بدون دستاورد بر میشمارند.
سوم: بخش دیگری از مجادله نیروهای اصلاحطلب با جریان اصولگرا به مبانی فکری آنان باز میگردد. اصلاحطلبان درباره حقوق زنان، رعایت حقوق شهروندان، آزادیهای اجتماعی و مدنی به دلیل بهرهجویی از بنیانهای فکری متفاوت در حوزه اندیشه و عمل لاجرم مسائل این حوزهها را به گونهای متفاوت فهم میکنند. چرا که پدران جریان اصلاحطلب ریشه در جریان روشنفکری دینی، فهم فقه در چارچوب زمان و مکان و در نهایت پذیرش دین حداقلی دارند. همین فهم باعث میگردد در هنگام موضعگیریهای متفاوت گاه به سوی خواستههای شهروندان میل کنند، اما در زمان قرار گرفتن در جایگاه تصمیمگیری و رعایت الزامات قدرت و پذیریش محدودیتهایی که بوسیله قدرت معنا مییابد، به یکباره از آن همه مبانی دوری جسته و راهی دیگر را طی میکنند. به واقع نیروهای اصلاحطلب در حوزه اندیشه، سخن از حق و حقوق میگویند و در هنگام کسب قدرت تکلیف را مقدم بر حق میپندارند.
چهارم: طی سالهای گذشته و امروز در داخل جریان اصلاحات افرادی به عنوان مفسد اقتصادی، رانتخوار و ویژهخوار حضور داشته و دارند. اما اصلاحطلبان نیز مانند شمار قابل توجهی از نیروهای اصولگرا در هنگام سخن گفتن درباره مبارزه با فساد اقتصادی محافظهکارانه رفتار میکنند. کنشی که از نگاه ناظران و خصوصا شهروندان مخفی نمیماند. گویا اصلاحطلبان هر زمان که پرونده فسادی درباره شخصیتهای سیاسی نزدیک به سایر جریانهای سیاسی کشف و به دادگاه برود، با زبانی قابل فهم و بدون تعارفهای معمول درباره آن و سایر فسادهای اقتصادی و مضرات رانت و فساد سازمان یافته سخنها میگویند. اما در زمانی که فساد اقتصادی متعلق به یکی از چهرههای سیاسی اصلاحطلب و یا مدیران سابق با رویکردهای اصلاحگرایانه اتفاق بیفتد، درباره آن موضعگیری نکرده و تلاش میکنند با سکوت اختیار کردن از کنار آن مهم عبور کنند. حال آنکه اصلاحطلبان از کنار آن فساد با برهم نهادن چشمها عبور ولی شهروندان این سکوت را در کارنامه سیاسی آنان درج میکنند.
پنجم: چهرههای تئوریک جریان اصلاحات در دورههای زمانی مختلف از بازخوانی اصلاحات، شیوه سیاست ورزی، نقد جریان اصلاحات و عبارتهای دیگر که حامل بازبینی شیوههای سیاست ورزی اصلاحطلبانه در کشور است سخن میگویند، اما این مهم دقیقا در دورهای اتفاق میافتد که نیروهای اصلاحطلب بیرون از ساختار قدرت قرار دارند. آنان به محض کسب بخشهایی از قدرت این همه گفته را به بوته فراموشی سپرده و به غیر از هضم شدن در قدرت هیچگونه کنش فکری و عملی در جهت بازخوانی رفتار سیاسی انجام نمیدهند.