اشاره: انتشار مقالات وارده در بهار، لزوما به معنای موافقت با آنها نیست و صرفا برای انعکاس نظرات و دیدگاههای متفاوت منتشر میشوند.
مهدی چلوی/کارشناس ارشد علوم سیاسی
گروه مقالات: آرمان اصلاح طلبی بیش از آن که تلاشی برای دستیابی به قدرت باشد، مبارزه ایتدریجی برای تغییر و دگرگونی در همه لایههای جامعه از جمله سیاست و اقتصاد است. هر چند در تجربه تاریخی تمایل جریانهای اصلاح طلب برای به دست آوردن قدرت دیده میشود، اما باید دانست که در این قدرت خواهی بیشتر جنبههای ابزاری قدرت مد نظر قرار بوده تا صرف قدرت به عنوان هدف.
نمونه عینی برای این ادعا، کناره گیری دکتر عارف به سود دکتر روحانی است که به گام اول ائتلاف نیروهای معتدل اصلاح طلب و جناح راست سنتی موسوم شد. می بینیم که در دولت دکتر روحانی که بیشتر به طیف راست سنتی نزدیک است، بسیاری از خواستههای اصلاح طلبان با هزینه کمتر برآورده شده، کاری که بیشک در صورت پیروزی عارف و اصلاح طلبان چندان قابل پیش بینی نبود.
همین الگوی همپیمانی در رقابت انتخاباتی مجلس دهم دنبال شد و در خلا نبود کاندیداهای مطرح اصلاح طلب که از فیلتر شورای نگهبان گذر نکرده بودند، بسیاری از نیروهای راست سنتی در لیست امید پیشنهادی از سوی شورای هماهنگی اصلاحات جایگزین شدند. از این ائتلاف هم به عنوان گام دوم تعبیر شد. اکنون نیز با پایان یافتن رقابت برای صندلیهای بهارستان و مشخص شدنترکیب نهایی مجلس دهم، به یکی دیگر از آوردگاههای جریان اصلاح طلبی نزدیک میشویم، و آن چیزی نیست جز سرنوشت صندلی ریاست مجلس.
بر اساس آمارهایی که از سوی رسانهها و مراجع رسمی ارایه شده، در خوشبینانهترین حالت ممکن نیز اصلاح طلبان اکثریت مطلق را در مجلس کسب نکرده اند، و هرچند که با تکیه بر اکثریت نسبی موجود بتوانند هیات رییسه مجلس را تصاحب کنند، بیتردید اقتدار رییس مجلس بسیار شکننده خواهد بود، که این مانعی برای روند تقنینی و نظارتی مجلس خواهد بود.
از سوی دیگر کرسیهای جریان اصول گرا در مجلس دهم قابل توجه بوده و توان ایجاد یک اقلیت قدرتمند که اکثریت مجلس را با چالش روبرو کند، بسیار متصور است. همچنین امکان گرایش نمایندگان مستقل به سمت جریان اصول گرایی وجود دارد، که در این فرض، مجلسی با دو فراکسیون اصلاح طلب و اصول گرا که متعارض و در عین حال هموزن هستند، شکل خواهد گرفت. در این فرض نیز به دلیل قدرت هماندازه دو فراکسیون، بیشتر انرژی مجلس به جای رسیدگی به اصلاح وترمیم اقتصاد راکد و جامعه آسیب دیده از تحریم ها، صرف کشمکشهای بیهوده سیاسی میگردد.
روی هم رفته برای بهره گیری بهتر از ظرفیت هایی که این پیروزی برای اصلاح طلبان به ارمغان آورده، بهتر است به گونهای خردورزانه و با توجه به وضعیت موجود سیاست گذاری شود. به نظر میرسد که عقلاییترین کنش سیاسی در این بازه زمانی، ائتلاف با نمایندگان مستقل است، طیفی که لاریجانی بصورت بالقوه رهبری آنها را بر عهده دارد. در این فرض و با ریاست لاریجانی بر مجلس، اکثریتی قوی و بالای دو سوم نمایندگان مجلس شکل خواهد گرفت کهتوان تصویب طرحهای فراکسیون اکثریت و لوایح تقدیمی دولت را خواهد داشت. پذیرش این همپیمانی نتایج در پی خواهد داشت:
اجرای بدون هزینه خواستههای اصلاح طلبان
در صورت استفاده از ظرفیت دکتر لاریجانی و ائتلاف با نمایندگان مستقل مجلس، قدرت چانه زنی جریان اصلاح طلب افزایش مییابد و در برابر نیروهای پیدا و پنهان سیاست توانمندتر عمل خواهند کرد. به این معنا که بسیاری از دغدغهها و خواستههای اصلاح طلبان با تابلوی نیروهای راست سنتی و مستقلها به انجام میرسد، و این در صورتی است که اگر این اقدامات از طرف اصلاح طلبان صورت میپذیرفت، حساسیت برخی کانونهای قدرت برانگیخته میشد. نمونه این نوع کنش سیاسی را در عملکرد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی میبینیم که به اذعان کارشناسان، این وزراتخانه از کارآمدترین وزارتخانههای کابینه بوده و بسیاری از خواستههای اهل فرهنگ و هنر را برآورده کرده است، این در حالی است که آقای جنتی وزیر ارشاد دارای گرایش سیاسی راست سنتی میباشد.
احیای طیف راست سنتی
مزیت دیگر این همپیمانی احیای جریان راست سنتی است، جریانی که با تندرویهای هر دو جناح سیاسی کشور (چپ و راست گذشته و اصلاح طلب و اصولگرای امروز) در ضعیفترین حال ممکن به سر میبرد و امکان از حذف کامل آن از سپهر سیاست کشور نیز وجود دارد. پس از دوم خرداد 76، نیروهای تندروی اصلاح طلب هجمههای خود را به این طیف آغاز کردند و طبعا نوک پیکان این حملات به سوی آقای هاشمی رفسنجانی رهبری جناح راست روانه شد. این حملات موجب تضعیف جایگاه جناح راست گردید و در این میان گرایشهای تندروی جناح راست برای تبری و استقلال از طیف میانه روی جناح راست، حملات خود را به آقای هاشمی رفسنجانی شروع کرد. همزمان با این حملات، در دوره دوم ریاست جمهوری آقای خاتمی طیف تندروی جناح راست با تابلوی جدید اصولگرا برای به دست گرفتن قدرت اقدام به برنامه ریزی منسجم نمود و سرانجام به دلیل ضعیف شدن دیگر رقبا، قدرت را به دست گرفت.
در مدت هشت سال زمامداری جریان نوپا که ادعای انقلابی و ناب بودن داشت، تلاش هدفمند برای حذف دیگر جناحهای سیاسی انجام شد. این اقدام حذفی شامل اصلاح طلبان و جریان راست سنتی با اتهامهای گوناگون میشد. در مقابل به دلیل ضعف گفتمانی و اندیشهای این جریان انحصارگرا و نداشتن برنامه ریزی برای اداره کشور، در برابر حملات حذفی مقاومت هایی صورت پذیرفت و انتقادات مخالفان از سوی جامعه مورد پذیرش قرار گرفت. انسجام فکری اصلاح طلبی و داشتن برنامه مدون برای اداره کشور موجب تقویت بدنه اجتماعی اصلاح طلبان شد و در این میان همنوا شدن بسیاری از رهبران راست سنتی با اصلاح طلبان در انتقاد از عملکرد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و غیره دولتهای نهم و دهم به تدریج استحاله عقبه راست سنتی و کارگزاران را در گفتمان اطلاح طلبی را به بار آورد.
در تحلیل این روند باید گفت که در عرصه سیاسی و اجتماعی ایران کمینه از دوره صفوی به این سو، همواره فضای دو قطبی حاکم بوده است. دعواهای نعمتی-حیدری و اصولی-اخباری گواه این مدعی هستند. و در حوزه سیاست نیز میتوان رقابت دو حزب اعتدالیون و دموکرات در عصر مشروطه را نمونه آورد. همچنین این ماجرا در دولتهای پس از انتقلاب جریان داشته و در قالبهای چپ-راست و اصلاح طلب-اصول گرا نمود کرده است.
بنابراین در صورت تضعیف و استحاله جریان اصیل راست سنتی و میانه رو، نبایدتردید داشتکه در فضای سیاسی و اجتماعی کشور تنها رقیبی که برای اصلاح طلبان باقی میماند، جریان تندروی اصول گراست که به هیچ وجه قایل به پذیرش قواعد حاکم بر بازی نیست و همواره در اندیشه حذف رقبا به اتهامهای خودساخته است. پس باید تلاش کرد تا جریان راست سنتی برای کنش سیاسی در برابر جریان اصلاح طلبی زنده و پویا شود و جریانهای افراطی موسوم به اصول گرا طرد شوند.
بدون شک نبود روحیه تساهل، تسامح و پذیرش رقیب از سوی هریک از دو قطب جامعه پیامدهای ناگواری را برای جامعه به بار آورده است، و دور از ذهن نیست اگر انحطاطهای ایران از عصر صفوی به سو را ناشی از مدیریت نشدن این رفتار اجتماعی بدانیم. تاکنون پژوهش جامعی پیرامون روحیه دو قطبی بودن جامعه ایران صورت نپذیرفته و میبایست جامعه شناسان و روانشناسان اجتماعی نظریه مدونی در این باب ارایه دهند تا بتوان بهتر و علمیتر این الگوی رفتار اجتماعی را مدیریت کرد.
همچنین در بعد سیاسی باید علمای سیاست و سیاستمداران زمینه را برای تنظیم قواعد بازی منصفانه در زمین بازی دو قطبی فراهم و تلاش کنند تا در آینده گردش قدرت میان دو جناح بدون کمترین هزینهای انجام پذیرد. در این صورت شرایط برای مدیریت دیگر شکافهای موجود در جامعه از جمله شکافهای طبقاتی، فرهنگی، قومی، اجتماعی و غیره مهیا میگردد. در پایان باید گفت که بار دیگر نیز قرعه از خود گذشتگی و دادن هزینه سیاسی به نام اصلاح طلبان افتاده است و میبایست برای پیشبرد اهداف و خواستههای جامعه و جریانهای سیاسی از برخی امتیازها چشم پوشید که البته همانطور که یاد شد چندان اهمیتی ندارد که چه کسی اصلاحات و تغییر را اجرا میکند، چیزی که اهمیت دارد نفس تغییر است.
چرا آقای عارف باید به مردم پشت کند؟
اگر این کار توسط آقای عارف بخاط مصلحت اندیشی باشد بخاط حفظ خودش است نه جواب مثب به مردم
و
مطمونا مردم هم دیگر از ایشان رویگردان خواهند شد.
مردم آدم رک و شفاف و صادق و درستکار مثل آقای عرف را میخواهند و با رای هم این را خواستند نه آدم بادیسم و نان به نرخ ثانیه خور (336568)