روحالله سوری
در تحلیل تاثیر پذیری راهبردها و استراتژیهای سیاست خارجی کشورها هم باید به عوامل داخلی توجه نشان داد و هم به عوامل خارجی، بطوریکه امروزه دیگر نمیتوان سیاست خارجی و داخلی را همانگونه که واقع گرایان معتقد بودند جدای از هم درنظر گرفت و کشورها را بدون توجه به آنچه در درونشان میگذرد صرفا به مانند توپهای بیلیاردی در نظر گرفت که با یکدیگر برخورد دارند. اما علیرغم این موضوع شاید همچنان بتوان اذعان داشت که عوامل خارجی و تحولات رخ داده در نظام بین الملل از جمله فاکتورهای مهم و صاحب نقش در جهت دهی به سیاست خارجی کشورها میباشد و همانطور که کنت والتز در نظریه نوواقع گرایی خود اشاره کرده است ساختار نظام بین الملل در تحلیل سیاست بین الملل از جایگاه بسیار حائز اهمیتی برخوردار میباشد.
از جمله عوامل ساختاری تاثیر گذار در سطح نظام بین الملل در قرن بیستم را میتوان نظام دوقطبی حاکم بر روابط بین الملل در سالهای پس از جنگ جهانی دوم و رقابتهای ایدئولوژیک و ژئوپلیتیک میان دو ابرقدرت آن زمان یعنی اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده امریکا درنظرگرفت. در دوران پس از جنگ جهانی دوم، رقابت اقتصادی و ایدئولوژیک میان دو قدرت مذکور در فضای جنگ سرد، صحنه نظام بین الملل را به دو بلوک شرق تحت سیطره ایدئولوژی مارکسیستی به رهبری اتحاد جماهیر شوروی و بلوک غرب به مرکزیت ایالات متحده امریکا حول محور لیبرالیسم و سرمایه داری بازار تقسیم کرده بود، تقسیم قدرتی که جهت گیری سیاست خارجی دولتها و روابط میان واحدها در نظام بین الملل را به شدت از خود متاثر ساخته بود و نقش اساسی در چگونگی و چرایی رفتار واحدهای نظام بین الملل داشت.
در کنار این تقسیمبندی که جامعه جهانی را عملا به دو اردوگاه غرب و شرق تقسیم کرده بود، گروهی از کشورهای جهان سوم که خود را متعلق به هیچ یک از دو بلوک قدرت نمیدانستند تصمیم به تشکیل اتحادی در برابر نظام دوقطبی آن زمان گرفتند و با ابتکار سیاستمدرانی چون احمد سوکارنو، جواهر لعل نهرو، تیتو و جمال عبدالناصر، جنبشی را تحت عنوان عدم تعهد بنا نهادند که استراتژی آن همانطور که از نام این جنبش پیداست نداشتن تعهد به هیچ یک از قدرتهای شرق و غرب و تلاش برای اعمال نوعی بی طرفی در روابط با بلوکهای قدرت، در دوران جنگ سرد بود. طبق توصیفی که جواهر لعل نهرو از سیاستهای جنبش عدم تعهد در سال 1947 به عمل اورده است، سیاستهای کلی این جنبش عبارتند از:
1- پرهیز از سیاست قدرت
2- عدم الحاق به یک گروه علیه گروه دیگر
3- داشتن روابط دوستانه با هردو بلوک در عین وابسته نبودن به هیچ یک از آنها
بدینترتیب جنبش عدم تعهد با توجه به فلسفه وجودی و استراتژی در نظر گرفته شده برای آن، نقش مهمی در جذب کشورهای عمدتا اسیایی و افریقایی که اکثر انها هم دارای سوابق استعماری بودند ایفا نمود. در واقع پیوستن به این جنبش حسی از استقلال و هویت سیاسی برای این دسته از کشورهای جهان به همراه داشت و همین امر را شاید بتوان دلیلی بر تمایل بسیاری از کشورهای استعمارزده جهان سوم برای پیوستن به این جنبش درنظرگرفت. در این میان کشور ایران هم که تا پیش از سال 1357 در بلوک غرب قرار گرفته بود، با وقوع انقلاب اسلامی و به دنبال آن خروج از پیمان سنتو به کشورهای عدم تعهد پیوست. اگرچه سیاست عدم تعهد در ایران را میتوان با تسامح امری مسبوق به سابقه دانست و موازنه منفی مصدق در جریان ملی شدن نفت را هم نوعی سیاست عدم تعهد عنوان کرد اما در واقع براندازی نظام سیاسی وابسته به بلوک غرب و عدم تمایل بسیاری از انقلابیون برای قرارگیری در بلوک شرق را میبایست علت اصلی پیوستن جمهوری اسلامی ایران به جنبش عدم تعهد به حساب اورد، امری کهترجمان آن را به خوبی میتوان در شعار نه شرقی نه غربی مشاهده نمود.
بدینترتیب باید گفت که در سراسر دوران جنگ سرد سیاست بین الملل تحت تاثیر تقسیم قدرت میان دو ابرقدرت شرق و غرب قرارگرفته بود بطوریکه تقسیم جهان بین دو قطب و همچنین عضویت کشورهایی چون ایران در جنبش عدم تعهد را همگی باید در این چارچوب تحلیل نمود اما همانطورکه نظام دوقطبی به عنوان یک عامل ساختاری و کلان در سطح نظام بین الملل واجد نقش بسزایی در سیاست بین الملل بوده است، فروپاشی این نظام را هم میبایست منشا تغییرات خاص در نظام بین الملل و سیاست واحدهای آن درنظرگرفت. در واقع با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان یافتن جنگ سرد، نظم دو قطبی حاکم بر سیاست بین الملل عملا یکی از دو قطب خود را از دست داد و همین مساله منجر به آن شد که نظریه پردازانی چون فوکویاما با ارائه نظریه پایان تاریخ، پایان جنگ سرد را به عنوان پایان نظام دوقطبی و پیروزی لیبرال دموکراسی بر ایدئولوژی کمونیستی شرق عنوان کنند.
گرچه عدهای خاتمه جنگ سرد را آغازی بر حاکم شدن نظام تک قطبی و نویدبخش نظم نوین جهانی ذکرکردند اما به نظر میرسد نظام بین الملل در شرایط پس از جنگ سرد بیش از انکه یک نظام تک قطبی باشد واجد ویژگی هایی است که آن را بیشتر به یک نظام چند قطبی و یا یک نظام تک قطبی – چند قطبی شبیه میسازد، بطوریکه که در این نظم جدید علاوه بر حضور قدرت اقتصادی- نظامی چون ایالات متحده امریکا شاهد حضور قطبهای دیگری نیز چون اتحادیه اروپا و چین میباشیم. این مساله بویژه در زمینه اقتصادی و سیاسی بیشتر قابل نمایان شدن است بگونه ایکه امروزه قدرت اقتصادی چین در حال تبدیل شدن به رقیب بلامنازعی در برابر ایالات متحده امریکا میباشد. به نظر میرسد که سیاست چند جانبه گرایی اتخاذ شده از سوی اوباما و کمرنگ شدن سیاستهای یکجانبه گرایانه دوران بوش پسر در مواجهه با مسایل مهم بین المللی را هم بتوان دلیلی بر فرارفتن نظام بین المللی از نظام تک قطبی به سمت یک نظام چند قطبی درنظرگرفت، روندی که حتی پس از انتخاب شدنترامپ به ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا، از طریق تلاش اتحادیه اروپا برای تقویت قدرت خود در برابر سیاستهای جنجالیترامپ، احتمالابیش از پیش قابل مشاهده خواهد بود.
در رابطه با تاثیر این رخداد بر سیاست خارجی ایران نیز میتوان گفت که فروپاشی شوروی و جایگزین شدن فدراسیون روسیه به جای آن، با تغییراتی در روابط خارجی جمهوری اسلامی ایران همراه گردید و به دنبال تغییرات ایجاد شده در نظام دوقطبی، جمهوری اسلامی ایران برقراری روابط با روسیه و همسایگان جدید شمالی خود را اغاز کرد بطوریکه در حال حاضر به زعم بسیاری از تحلیل گران رابطه ایران با کشور روسیه به عنوان دولت جانشین اتحاد جماهیر شوروی در حال حرکت به سمت برقراری یک رابطه راهبردی میباشد اما سوال حائز اهمیت در این میان این است که آیا دستگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران توانسته است تطابق موثری با تغییرات بوجود امده در فضای پس از نظام دوقطبی از خود بروز دهد؟
به نظر میرسد در شرایط جدید و با توجه به گذر از نظام دوقطبی و وارد شدن به نظام جدید روابط بین الملل، ایجاد تطابق میان راهبردهای سیاست خارجی با مختصات جدید نظام بین الملل به منظور تامین منافع ملی دولتها امری ضروری باشد. به بیان واضحتر در شرایط چندقطبی شدن نظام بین المللی دولت هایی میتوانند موفقیت بیشتری در سیاست خارجی داشته باشند که راهبردهای سیاست خارجی خود را بر اساس ویژگیها و مختصات جدید نظام بین الملل تدوین نمایند. به همین دلیل به نظر میرسد دستگاه سیاست خارجی میبایست با تاسی به نظام چند قطبی از طریق بازتعریف اصل عدم تعهد به سمت تقویت ابعاد ایجابی این اصل حرکت نماید. این رویکرد که نگارنده آن را عدم تعهد ایجابی مینامد واجد ویژگی هایی است که مهمترین این ویژگیها را میتوان موارد زیر درنظرگرفت:
1- توجه بیشتر بر استفاده از ظرفیتهای نظام بین الملل همچون رژیمها و سازمانهای بین المللی
2- تاکید بر دیپلماسی و مذاکره در برخورد با واحدهای نظام بین الملل
3- تنوع بخشی در سیاست خارجی و افزایش شرکای سیاسی و اقتصادی
4- جایگزینسازی رویکرد برد- برد در سطح منطقهای و بین المللی به جای نگاه مبتنی بر برد- باخت در روابط بین المللی
5- متعادلسازی رویکرد سیاست خارجی نسبت به شرق و غرب (با در نظر داشتن این نکته که غرب لزوما به معنای ایالات متحده آمریکا نمیباشد)
آنچه لازم به توضیح است اینکه تاکید بر رویکرد متعادل نسبت به شرق و غرب به هیچ عنوان نباید به معنای عبور از اصل عدم تعهد تفسیر شود در واقع راهنمای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران همچنان اصل عدم تعهدی است که در قانون اساسی ذکر شده اما در نحوه اجرا و برخورد با آن میتوان رویکرد ایجابی را جایگزین رویکرد سلبی نمود. به عبارت بهتر در شرایط پایان یافتن نظام دوقطبی دوران جنگ سرد و شکل گیری یک نظام چند قطبی که در آن از یک طرف شاهد ظهور قدرت هایی چون چین میباشیم و از طرف دیگر هم با وجود قدرتی چون اتحادیه اروپا، غرب دیگر صرفا به معنای ایالات متحده امریکا نخواهد بود، اتخاذ چنین رویکردی در بستر و متن عدم تعهد در تامین منافع ملی ایران میتواند موفقیت بیشتری را نصیب سیاست خارجی ایران نماید.
در رویکرد ایجابی گفته شده علاوه بر رعایت اصل عدم تعهد، پیگیری منافع ملی با وارد شدن به عرصه بازی از طریق گفتگو و مذاکره و همچنین بهره بردن از ظرفیتهای نظام بین المللی همچون سازمانها و رژیمهای بین المللی بایستی مدنظر قرارداده شود امری که به خوبی در برجام نمایان گردید و جمهوری اسلامی ایران نشان داد که از چنین ظرفیتی جهت تامین منافع ملی خود برخوردار میباشد. سیاست عدم تعهد ایجابی میتواند عرصه بازی میان ایران و جامعه جهانی را از حالت تخاصم و رویکرد برد – باخت به وضعیت رقابت و تعامل تبدیل نماید و در نهایت انحصاری بودن رابطه با شرق را که در درازمدت میتواند تهدیداتی متوجه منافع ملی ایران نماید، به بازی چندجانبه و رقابتی متشکل از همه بازیگران تاثیر گذار در سیاست جهانی بدل نماید. سیاستی که در آن نه به خاطر شرق، غرب در معادلات نادیده گرفته شود و نه به خاطر غرب، شرق از معادلات خارج شود.