غریب سجادی
اینها و هزاران سوال دیگر بر آمده از ذهنیت میلیونها ایرانی ست که روحانی را در یک مواجه سخت فکری و گفتمانی قرار ميدهند تا پاسخی بیابند برای اینکه زندگی آنها به کدام سمت و سو حرکت ميکند. مردمی که از وعدهها و زندگی در رؤیا خسته شده اند، مردمی که این بار ميخواهند تاریخ را تکرار نکنند! بدون شک نگاه آرمانی به زندگی و دنیا در مقابل نگاه زمینی و واقع گرانه سابقه ای به درازای تاریخ بشریت دارد. اما آنچه که اهمیت دارد این است که بخش زیادی از انسانهای مدرن از آرمان و کلی نگری چه در عالم عمل و چه در تفکر فلسفی خسته شده اند و این نگاه به شدت مورد نقد قرار گرفته است. البته این ستیز فکری سابقه ای به درازای تاریخ فلسفه سیاسی دارد، حال این بحث مطرح ميشود که تفکری که روحانی خود را وامدار آن ميداند ميتواند با چالشهای فکری و فلسفی پیش روی خویش که بر آمده از واقعیتهاي جامعه است کنار بیاید یا خیر؟
قطعا یکی از دردهای تاریخی و البته یک چالش جدی فرا روی آقای روحانی (و هر فرد مسول و اندیشمند دیگری)، که به درازای تاریخ دامن انسان را رها نکرده است این است که انسان (مخصوصا بخش زیادی از فلاسفه کلی نگر ) همواره در جستجوی حقیقت و واقعیت بدون توجه به مقتضیات مکان و زمان نگاهشان فراتاریخی و فرازمانی و فرا مکانی بوده است، نگاهی که محقق نمی شود مگر آنکه از تاریخ فراتر رفت و پا بر روی واقعیتها نهاد تا نگاهی فرا تاریخی به مسائل داشت. این نگاه فرا تاریخی بخش زیادی از تفکر اندیشمندان و البته سیاستمداران جامعه ما را شکل داده است و همچون یک واقعیت فکری در بستر جامع ما جریان دارد و چه بسا دردنامه ی بخش زیادی از روشنفکران و نخبگان فکری و اجرایی ما این باشد که هر گز مقتضیات زمان و مکان را جدی نگرفتند!
از لحاظ تاریخی این نگاه با افلاطون ساختار فلسفی استخوان داری به خود گرفت از دید وی ما باید به بالای اپیستمه یا معرفت حقیقی، برسیم. صعود به بالای خط مستلزم فرار از عالم زمانی و مکانی است. از دیدگاه منتقدان این دیدگاه بخصوص ریچارد رورتی این تصویر سنّتی تلاشی غیر ممکنی است برای برون رفت از پوستهایمان و مقایسه با چیزی مطلق، به نظر ریچارد رورتی باید بر این سنت فایق آمد چون دیگر کار ساز نیست و این فلسفه در واقع فرار از تاریخ است.
به بیان دیگر از نظر رورتی سنت فلسفی نشات گرفته از افلاطون کوششی است برای اجتناب از رویاروی با امکان، تلاشی برای فرار از زمان و احتمال است. اما رورتی بر این باور است نمی توان از شرایط زمانی و مکانی غافل ماند و بر برج تفکر تکیه کرد و برای کل مسائل در کلیه دورانها یک نسخه ی کلی پیچید. زیرا به نظر او ما نمی توانیم از محدودیتهاي زمانی و مکانی و تاریخی تعالی جوییم و به نقطه ای صعود کنیم که از آنجا تمام حقیقت را ببینیم.
بر اساس این چالش حال این سوال مطرح ميشود که آقای روحانی نه به عنوان یک فیلسوف بلکه به عنوان یک اندیشمند و نخبه اجرائی مملکت تا چه حد ميتواند از تفکری که برای سالها از بالای قلههاي خیالی آن، برای ایران نسخه پیچی کردند پائین بیائید و قدری زمینی و مکانمند و بر اساس مقتضیات زمانی حاکم بر جهان و البته داخل کشور کلید خود را به چرخش در بیاورید؟
نکته دیگر که باید به آن توجه داشت نوع نگاه به حقیقت است، جستجوی حقیقت همواره در کانون فلسفه و تفکر مخصوصا فلسفه غرب قرار داشته است. ریشه ی عمیق این جستجوی حقیقت به عنوان مطابقت با واقعیت، در این میل شدید نهفته است که ما باید با چیزی بزرگتر از خودمان، مثلا جهان، امر حقیقی و امر خیر هدایت شویم. اما فیلسوفات پست مدرنی همچون رورتی در نقد این نگاه ميگویند« ما نباید سعی کنیم که این اشتیاق را برآورده سازیم بلکه باید سعی کنیم که آن را ریشه کن سازیم».
این میل ناشی از تمایز بین نمود و واقعیت در فلسفه کلاسیک است. تمایز بین چیزها آنگونه که فی نفسه هستند و آن طور که به نظر ميرسند، یعنی نمود. رورتی در نقد و رد این دیدگاه نسبت به حقیقت نگاه ویلیام جیمز را به حقیقت مورد تاکید قرار ميدهد. چرا که از نظر جیمز امر حقیقی فقط امری است که در مسیر ما مفید باشد. پس از نگاه رورتی حقیقت آن چیزی است که برای ما مفید باشد. چرا که حقیقت مطابقت با واقعیت نیست.
بر اساس این نگاه حال آقای روحانی باید توجه داشته باشند که اتفاقاتی که در این چند سال رخ داد باعث شده تا مردم جامعه ما بیشتر از آنی که تشنه حقایق کلی همچون عدالت احمدینژادی و حتی جامعه تخیلی آقای خاتمی باشند دنبال حقیقتی هستند که به قول رورتی و حتی پوپر به کاهش آمال آنها منجر شود و برایشان مفید باشد و اثرات عینی آن را لمس کنند. آیا روحانی کلیدش آنقدر برش دارد که حقیقت را قدری عیتی تر و زمینی تر کند؟!
نکته دیگر و البته مهمترین چالش فکری پیش روی آقای روحانی (با توجه به وضعیت فرهنگی، مذهبی و قومی ایران) که باید به آن توجه کرد بحث مکانمند بودن حقیقت است. در تفکر پست مدرن بر خلاف تفکر کلاسیک حقیقت مکانمند شده است. در طول تاريخ ايمان به حقيقت اشكال مختلفي داشته است. برخلاف مدرنيسم، در پستمدرنيسم اعتقاد بر آن است كه آنچه ما به منزلة حقيقت ميپذيريم، وابسته به اجتماعي است كه در آن زندگي ميكنيم.
به عبارت ديگر، حقيقت ساخته و پرداختة جامعه است؛ از اينرو، هيچگونه حقيقت عيني و غيربشري براي متوسل شدن به آن وجود ندارد: حقيقت وابسته به اجتماعات بشري است و چون اجتماعات بشري متفاوت و متكثرند، ميتوان گفت كه حقيقت، در اجتماع، متكثر و نسبي است. توجه به این امر ميتوان ره گشای چرائی شکل گیری بسیاری از اختلافات بین المللی و حتی داخلی باشد بر اساس این بینش به حقیقت ميتوان گفت نوع نگاه به حقیت از بعد امکان یا عدم امکان تکثر حقیقت چالش جدی پیش روی آقای روحانی است، مخصوصا از بعد داخلی چرا که واقعیت غیر قابل انکار کشور ایران تنوعهاي قومی و مذهبی و فرهنگی خاص این کشور است که از یک طرف ما را از سایر کشورها متمایز ميسازد.
از طرف دیگر همین تنوع باعث تمایز داخلی نیز ميشود و همین عامل باعث شده که نوع نگاه ایرانی-اسلامی به حقیقت همواره در سطح بین الملل با دشمنان زیادی مواجه شود و البته در مصداق جزئیتر این تنوع دیدگاه و نگاه به حقیقت نیز، در داخل وجود دارد به همین دلیل حقیقت سیاسی و یا فرهنگی برای یک فرد کرد سنندجی با یک فرد فارس اصفهانی با توجه به تنوع فرهنگی متفاوت است و نمی توان انتظار داشت که نگاه هر دو به حقیقت به یک شکل باشد،
به همین دلیل برای آقای روحانی این نگاه به حقیقت ميتواند در اداره بهتر مملکت ره گشا باشد. حال این سوال مطرح ميشود آیا تفکری که کلید روحانی را به چرخش در ميآورد حاضر است برای فهم این حقایق به فهم و ادارک ماکس وبری از حقیقت واقعا موجود دست بزند یا خیر؟! آیا روحانی حاضر است این تنوع نگاه به حقیقت و مکانمند بودن حقیقت را به رسمیت بشناسد یا خیر؟
هر چند چالشهاي فکری و فلسفی پیش روی آقای روحانی سر درازی دارند و انتظار حل یک شبه این چالشها انتظار غیر عقلانی است اما ميتوان انتظار داشت که به جای تکیه بر کلیات و حقایق مطلق غیر قابل انعطاف و برای حل بسیاری از مشکلات دنبال محقق ساختن یک نوع توافق بينالاذهاني در ميان اعضاي جامعه باشد. براساس اين نظريه، اگر گروه كثيري از افراد بر سر برخي از قضايا اتفاقنظر داشته باشند، و اين قضايا در جامعة آنان سودمند واقع شوند، توافق ياد شده جايگزين عينيت غير ملموسی ميشود كه قبلاً به عنوان حقيقت، مورد پذيرش بود.
دانشجوی دکترای علوم سیاسی