جریان اصلاحات چه نقایصی داشت که در سال 84 مردم به محمود احمدینژاد رأی دادند؟
این مساله بارها توسط بنده و دیگر شخصیتهای جریان اصلاحطلبی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. در نگاه اول معتقدم، تکثر کاندیداهای اصلاحطلب در انتخابات ریاستجمهوری سال 84 و عدم اجماع بزرگان اصلاحطلبی روی یک گزینه واحد یکی از دلایل اصلی پیروزی اصولگرایان در قامت احمدینژاد بود. عامل بعدی که در این مساله تاثیرگذار میدانم رقابت درونگروهی در بین اصلاحطلبان بود. در این زمینه تعارضها و حتی نامهنگاریهایی خارج از انتظار و غیرمنتظره صورت میگرفت. این نامهنگاریها در برخی اوقات بین بزرگان و پیشکسوتهای جریان اصلاحات صورت میگرفت که باعث لطمه به جبهه اصلاحات میشد. در آن برهه از زمان، انگیزه کافی برای وحدت در بین اصلاحطلبان به چشم نمیخورد و برخی در فکر منافع خود بودند و کسی بهجز عدهای معدود نگران جریان کلی اصلاحطلبی نبودند. در این بین برخی از نهادهای مدیریتی نیز وارد عرصه تبلیغات انتخابات شدند که این عامل نیز در سرنوشت انتخابات بیتأثیر نبود. احمدینژاد نیز از این تفرق و تعارض بین اصلاحطلبان استفاده کرد و با شعارهای پوپولیستی، تودههای مردم را با خود همراه کرد و درنهایت نیز به پیروزی دست یافت. با نگاهی به آرای سه کاندید اصلاحطلب متوجه میشویم که جمع آرای این سه نامزد انتخابات بهمراتب از گزینه اصولگرایان بیشتر بود.
چرا جریان اصلاحطلبی در 8سال دولت احمدینژاد به جریانی در سایه تبدیل شد و از میزان تاثیرگذاریاش کاسته شد؟
بنده با این سخن موافق نیستم. اگر جریان اصلاحطلبی در طول 8سال دولت احمدینژاد در سایه بود و درجه تأثیرگذاریاش کاهش یافته بود، شاهد حماسه بزرگ 24خرداد1392نبودیم. در خرداد92 همه مقدمات برای استمرار جریان اصولگرایی در کشور مهیا بود. حتی کاندیداهای اصلی جریان اصلاحطلبی که آقایان هاشمی و خاتمی بودند از گردونه دور بودند. در این انتخابات فضا و تریبونهایی علیه اصلاحطلبان بهکار گرفته میشد. نکته راهبردی برخی اصولگرایان نیز برای تخطئه اصلاحطلبان در افکار عمومی، همسانپنداری جریان فتنه با جریان اصلاحطلبی بود. این بدین معنی بود که از تریبونهای مختلف جریان اصلاحطلبی را در راستای فتنه قلمداد میکردند و درصدد القای خروج اصلاحطلبان از چتر نظام بودند. تلقی عموم نیز این بود که کسی توان رقابت با اصولگرایان با این همه امکانات و تجهیزات لازم برای پیروزی در انتخابات را نخواهد داشت. آنها برای اینکه بهراحتی به مقصد برسند از حربه حذف رقیب استفاده کردند و آقایان هاشمی و خاتمی را از جاده رقابتها دور کردند. اما با یک تصمیم خردورزانه از بزرگان اصلاحات، تمامی معادلات کسانی که خود را از پیش برنده قلمداد میکردند بههم ریخت. در این تغییر معادله با تصمیم سرنوشتساز بزرگان اصلاحطلبی، مردم بلوغ سیاسی خود را نشان دادند و تدبیر موردنظر حاصل شد. انتخابات ریاستجمهوری سال92 نشاندهنده زنده و پویابودن جریان اصلاحطلبی و درجه تاثیرگذاری بالای آن در سرنوشت کشور است. امروز اصولگرایان به این نتیجه رسیدهاند که بهجای اقدامات سلبی باید با مردم آشتی کنند و اجازه بدهند که سلایق مختلف سیاسی در کشور وجود داشته باشد و طیفهای مختلف مردم را نمایندگی کند.
جریان اصلاحطلبی در کجای عمر خود قرار گرفته است؟ اهدافی که در خرداد76 توسط اصلاحطلبان دنبال میشد هماکنون نیز در اولویت است و تغییر نکرده است؟
اصلاحطلبی جریانی مستمر است و ریشههای ژرف در عمق باور ملت ایران دارد و همچنان ادامه دارد. انقلاب اسلامی سال 1357خود یک تحول اصلاحطلبانه در ایران بود. به اعتقاد من آنچه در خرداد1376روی داد، تاکیدی بر اهداف بلند حضرت امام خمینی(ره) بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران بود. در خرداد76 قرائتی از انقلاب اسلامی مطرح شد که با دیدگاههای امام خمینی(ره) قرابت و همخوانی بیشتری داشت. اهداف مطرحشده در دوم خرداد76 چیزی جز تاکید بر اهداف اصلاحی حضرت امام(ره) و بازخوانی حقیقت انقلاب اسلامی نبود.
اینکه اصلاحطلبان تا چه میزان موفق شدند که به اهداف از پیش تعیینشده خود دست پیدا کنند، بحث دیگری است که نیاز به واکاوی و تحلیل و ارزیابی جامعهشناسان، فرهنگشناسان و سیاستمداران کشور دارد. این نکته را نیز باید در نظر داشت که دوران 8ساله فضای سیاسی پس از دوران اصلاحات و دولتهای احمدینژاد، دوران انتقام از جریان اصلاحطلبی بود. اصلاحطلبان در زمینه سیاست خارجی سیاست تنشزدایی در منطقه و جهان را دنبال میکردند؛ اما ایران پس از دوران اصلاحات در نقطه مقابل قرار گرفت و سیاستهای دولت احمدینژاد در راستای تنشزایی انجام میشد.
دولت احمدینژاد با مطرحکردن برخی موضوعات بیربط، خارج از موضوع عملا در روابط خارجی تاثیر زیادی گذاشت. اصلاحطلبان در حوزه مدیریت داخلی براصل حرکت در چارچوب برنامه تاکید داشتند اما مدیران پس از دوران اصلاحات نهتنها به برنامه چهارم توسعه کماعتنایی میکردند، بلکه سند چشمانداز بیست ساله را که نتیجه زحمات شبانهروزی مدیران اصلاحات بود را نیز کنار گذاشتند. این مدیران تلاش کردند که صورت مساله را با انحلال شوراها و سازمانهایی مانند سازمان مدیریت و برنامهریزی که نهادهایی دموکراتیک و تصمیمساز بودند پاک کنند. در این دوران تصمیمات دفعی و فردی جایگزین خردجمعی شده بود. قانون و قانونگرایی خیلی مورد توجه قرار نمیگرفت. نهادهای مدنی و تشکلهای مردمنهاد که مسئولان را در اداره بهتر جامعه یاری میرساند کمرنگ شدند.
مردم باید در صحنه تصمیمگیری و تصمیمسازی حضوری فعال داشته باشند که چنین اتفاقی در دوران پس از اصلاحات رخ نداد و رویهای برخلاف خواست مردم در پیش گرفته شد. اگر منظور برخی که معتقدند اصلاحات شکست خورده است این است که مدیران پس از اصلاحات میانه خوبی با گفتمان اصلاحطلبی نداشتند و برخلاف آن حرکت کردند، بله درست است اصلاحات شکست خورده است. اما اگر منظور شما از شکست میزان نفوذ اندیشه اصلاحطلبی در متن و قلب جامعه است، باید عنوان کنم، جریان اصلاحطلبی نهتنها شکست نخورده بلکه با پیروزی دکتر حسن روحانی در انتخابات 24خرداد سال92 گستره نفوذش در جامعه بیشتر و عمیقتر نیز شده است. جریان اصلاحطلبی هماکنون جریانی پربار، بالنده و رو به جلو است که از درجه تاثیرگذاری بالایی برخوردار است.
اصلاحطلبی دقیقا از کجا دچار آسیب شد؟
نقطه آغاز آسیب اصلاحطلبی از تعدد و عدم هماهنگی کاندیدای اصلاحطلب ریاستجمهوری در سال 84 بود. اگر در سال 84 اصلاحطلبان رویکردی مشابه انتخابات سال 92 در پیش میگرفتند، قطعا شرایط به نحو دیگری رقم میخورد. جریان اصلاحطلبی تا قبل از سال 84 مانند خونی تازه راه خود را پیدا کرده بود و به مرور زمان در زیر پوست جامعه رخنه کرده بود. یکسری مسائل تاکتیکی و استراتژیک در سال 84 سبب دورافتادن جریان اصلاحطلبی از اهداف خود شد.
چرا اغلب چهرههای شناختهشده اصلاحات گوشهگیر شدهاند و حضوری فعال و تاثیرگذار در فضای سیاسی کشور ندارند؟
چرایی این مساله را باید در دوران 8ساله گذشته جستوجو کرد. اصولگرایان در طول این 8سال تمامی ارکان اجرایی را تصاحب کردند. نهادهای مدیریتی و نهادهای پولی و اعتباری، رسانهها و تریبونهای رسمی و غیررسمی در طول این 8سال بهطور کامل در دست اصولگرایان بود و همه این امکانات را نیز درجهت اثبات و اقتدار خود بهکار گرفته بودند. از سوی دیگربا امکانات بیشماری که دراختیار داشتند به تخطئه رقیب پرداختند و تا آنجا که میتوانستند شخصیتهای تاثیرگذار اصلاحطلب را منزوی کردند. هماکنون نیز اگر کورسویی از حضور موثر چهرههای اصلاحطلب در فضای سیاسی کشور دیده میشود، نشاندهنده قدرت گفتمان، سلامت رفتار و اعتماد متقابل بین مردم و نخبگان اصلاحطلب است. عدم حضور قوی اصلاحطلبان از روی نخواستن یا نتوانستن نیست. آنها در طول 8سال گذشته با موانعی مواجه شدند که از همه سو آنها را تحت فشار قرار میداد. این عدم حضور منشأ درونی ندارد بلکه منشأ بیرونی دارد.
چرا اصلاحطلبان در انتخابات 92 از گزینه اصیل اصلاحطلبی خود به نفع چهرهای متعادل حمایت کردند؟
بهنظرم اصلاحطلبان با تصمیم واقعگرایانهای که در انتخابات ریاستجمهوری مبنی برکنار کشیدن آقای عارف به نفع آقای روحانی گرفتند بلوغ سیاسی، پایبندی به خردجمعی و ظرفیت بالای سیاستورزی خود را نشان دادند. اما معتقدم آنچه آنان را به این نقطه رساند باید در دوران پس از ریاستجمهوری آقای خاتمی جستوجو کرد. دوران پس از اصلاحات حرفهای زیادی برای تاریخ خواهد داشت و کلید گمشده بسیاری از مشکلات را باید در این دوران جستوجو کرد. با این حال و بهرغم وجود مشکلات و دشواریهایی اصلاحطلبان در انتخابات سال92 تصمیم درستی گرفتند. تلقی من براین است که جریان اصلاحطلبی هدف حفظ و صیانت از آرمانهای اصلاحطلبی را دنبال میکرد. در این برهه از زمان افراد دارای اهمیت نبودند و این آرمانهای اصلاحطلبی بود که باید زنده و پویا نگهداشته میشد. ضمن اینکه آقای روحانی گزینهای از جریان مقابل تلقی نمیشد؛ چراکه جریان مقابل بهصورت تمامقد در مقابلش ایستاده بود و در پی شکست او بود. گروهی از اصولگرایان تمامی پلهای بین خود و آقای روحانی را خراب کرده بودند و هیچگونه ارتباط و قرابتی بین این دو در انتخابات 24خرداد وجود نداشت. علاوه براین آقای روحانی به صراحت و قاطعیت تابلوی اصلاحطلبی را سرلوحه کار خود قرار داده بود و بدون اینکه ادعا کند عضوی از جریان اصلاحطلبی است بر آرمانهای اصلاحطلبی تاکید و پافشاری میکرد.
وضعیت اصلاحطلبان در دولت آقای روحانی به چه صورت است؟ چه دغدغههایی وجود دارد؟ چه برنامهریزیهایی صورت گرفته است؟
پس از انتخابات ریاستجمهوری، اصلاحطلبان بدون هیچ چشمداشت و انتظاری از دولت آقای روحانی حمایت کردند. اصلاحطلبان برای ورود به عرصه مدیریت هیچگونه فشاری به دولت وارد نکردند و با یک سیاست سنجیده و منطقی دست دولت را برای تشکیل کابینه و اتخاذ تصمیمات باز گذاشتند؛ کمااینکه از پذیرش مسئولیت نیز سر باز نزدند. این حمایتها هماکنون نیز ادامه دارد. آقای روحانی نیز بهخوبی به این نکته آگاهی و اشراف دارند که عقبه و پشتوانه دولت جریان تدبیر و امید جریان اصلاحطلبی قرار دارد. طبعا حفظ این عقبه و پشتوانه برای وی امری حیاتی تلقی میشود.
آقای روحانی همچنین بهطور کامل به این نکته آگاهی دارد که جریان مقابل به کمتر از شکست دولت تدبیر و امید قانع نمیشود. اصلاحطلبان نیز تلاش میکنند از فرصت مدنی بهوجود آمده در گفتمان عقلانیت آقای روحانی در جهت تعمیق گفتمان اصلاحطلبی استفاده کنند. درنتیجه هم دولت به پشتوانه جریان اصلاحطلبی نیاز دارد و هم جریان اصلاحطلبی حمایت از دولت را از دغدغههای اصلی خود قلمداد میکند. به همین دلیل رابطه جریان اصلاحطلبی با دولت تدبیر و امید و آقای روحانی، رابطهای دوطرفه، متقابل، همراه با احترام و تعامل مثبت و سازنده است.
آیا گفتمان اعتدال ادامه گفتمان اصلاحطلبی است؟
بارها براین نکته تاکید کردهام که اعتدال راه است، نه هدف؛ مسیر است نه مقصد، روش تحقق گفتمان است نه گفتمان. در جامعه ما دو گفتمان وجود دارد؛ گفتمان اصولگرایی و گفتمان اصلاحطلبی. هر کدام از این دو گفتمان یا معتدلانه و واقعگرایانه مطرح میشوند یا با افراط و تفریط، شتابزدگی، خودشیفتگی و تمامیتخواهی. شعارهایی که آقای روحانی در تبلیغات انتخاباتی مطرح کردند و امروز نیز در گفتار و رفتار به آن پایبند هستند، شعارها و آرمانهای اصلاحطلبی است. بنابراین آقای روحانی بدون اینکه خود را اصلاحطلب معرفی کند، در زمین و مسیر اصلاحطلبی با مشی اعتدالی حرکت میکند. همین امر نیز سبب شده که تندروها با وی ستیزهجویی کنند و تلاش کنند به کارشکنی در مقابل دولت بپردازند. تندروها تلاش میکنند هر روز به نام انتقاد از سیاست خارجی، سیاستهای اقتصادی و دغدغههای فرهنگی، اقدامات دولت را به چالش بکشانند.
به همین جهت هدف اصلی فشارها به دولت روحانی مقابله با جریان اصلاحطلبی است. خاستگاه اصلی رأی و نگاه آقای روحانی نگاه تحولخواهی، تغییر و اصلاحطلبی بود. منظورم از اصلاحطلبی یک تشکل خاص اصلاحطلب نیست بلکه تفکر اصلاحطلبی است. دولت روحانی محصول یک نگاه تحولخواهانه است. در 8 سال گذشته فضای بداخلاقی، جریان داشت و رأی به روحانی بهدلیل این بود که مردم این فضا را نمیپسندیدند و خواستار تغییر بودند. ما دنبال این نیستیم که با دنیا درگیر باشیم ملت ایران یک ملت صلحجو است و طبیعی است که باید با دنیا با خوبی و نیکی رفتار کند. ما باید در عرصه بینالمللی دنبال تنشزدایی باشیم نه تنشزایی و با بیان دیدگاههای منطقی و متناسب با شرایطی که در آن قرار داریم برای گرفتن حق خود باید روشهای مختلف بهکار گیریم. بنابراین تنشزدایی و تکیه بر منافع مشترک با کشورهای همسایه باید یکی از راهکارهای وضع موجود تلقی شود. مردمی که آمدند به روحانی رأی دادند، دنبال مسائل حاشیهای نبودند. سیاستورزی امری است که تعقل و تدبیر میخواهد. روحانی محصول نگاه اصلاحطلبانی است که شرایط موجود را نمیپذیرفت. مردم هم آن شرایط را قبول نداشتند. بنده معتقدم آقای روحانی در راه تحقق، تغییر، اعتدال و تحول وقتی با مانعی برخورد کردند، بیایند درمورد این موانع بهصورت شفاف با مردم صحبت کنند، چرا که دولت در یک محیط خلاء کار نمیکند و در کنار آن نهادهای دیگر هستند که ممکن است موانعی بر سر کار دولت بهوجود بیاورند. بنابر این دولت اگر موانعش را به صورت شفاف با مردم در میان بگذارد مردم نیز توقعات خود را تعدیل میکنند.
ارزیابی شما ازهجمهها و انتقادات نسبت به دولت آقای روحانی به چه صورت است؟
مخالفان دولت آقای روحانی دو گروه هستند؛ اول رانتخوارانی هستند که از فضای بهوجود آمده در 8سال گذشته جیب خود را پر کردند و بر ویژهخواری خود افزودند. این عده گمان میکنند با گفتمان عقلانیت و تدبیر آقای روحانی دستشان از ویژهخواری و رانتخواری قطع خواهد شد. دسته دوم حاملان گفتمان راست سنتی هستند که سیاستها و برنامههای آقای روحانی را در تقابل با آرمانها خود قلمداد میکنند. گروه اول بیشتر از خود بیتابی نشان میدهد و رسانههای متعلق به آنها بیشتر به دولت هجمه میبرند.
مخالفان چه اهدافی را دنبال میکنند؟
مطمئنأ رانتخواران درصدد حفظ سرچشمههای رانتخواری خود هستند. از سوی دیگر دگراندیشان اقتدارگرا هستند که دغدغه آرمان و صیانت از دستاوردهای خود را دارند. هردوی اینها نیز در زمینه مخالفت با دولت تدبیر و امید به یک نقطه مشترک رسیدهاند.
احمدینژاد قصد دارد به قدرت بازگردد. به نظر شما به چه دلیل در اندیشه بازگشت دوباره به قدرت است؟
احمدینژاد از برخی از نهادهای مدیریتی و حمایت بیدریغ اصولگرایان سنتی در طول سالیان گذشته استفاده کرد. اما شرایط امروز با گذشته متفاوت شده است. هماکنون برخی نهادها در ورود به حوزه مباحث سیاسی احتیاط لازم را دارند و اصولگرایان سنتی نیز با توجه به عملکرد دولتهای نهم و دهم بار دیگر پشتسر احمدینژاد قرار نمیگیرند. با این وجود احمدینژاد جایگاهی در افکار عمومی جامعه ندارد. درصورتی هم که بتواند برای خود جایگاهی را تعریف کند به آن اندازه نیست که با اتکا به آن بتواند در فضای سیاسی عرضاندام کند.
واکنش جریان اصلاحطلبی به بازگشت احمدینژاد به قدرت چگونه خواهد بود؟
جریان اصلاحطلبی خواستار فضای بازتر سیاسی و ورود همه افرادی است که قانون اساسی جمهوری اسلامی میثاق همه آنهاست. احمدینژاد هم از این قاعده مستثنی نیست.
فضای مدنی دولت آقای روحانی را چگونه ارزیابی میکنید؟ در این زمینه چه کمبودهایی احساس میشود؟
باید عنون کنم در این زمینه چندان تغییر محسوسی به وجود نیامده است. هرچند رأی پرصلابت مردم در خرداد92به پارهای از موانع پایان داد و فضای بازتری نسبت به گذشته بهوجود آورد، اما نهادهای مدنی همچنان از سایه برخی افراد تندرو و نهادها متاثر است. مشکلات احزاب و تشکلهای مردمنهاد بهطور کامل مرتفع نشده است. هرچند معتقدم شخص آقای روحانی درصدد برطرفکردن موانع پیش روی نهادهای مدنی است اما در ردههای پایینتر کمتر چنین ارادهای وجود دارد.
با توجه به اینکه شما سابقه وزارت کشور را در کارنامه خود دارید بهنظرتان دولت کنونی برای برطرف کردن موانع تقویت احزاب و تشکلهای سیاسی چه اقداماتی را باید انجام دهد؟
پذیرش واقعیتی به نام نظام حزبی و رفع موانع دولتساخته، گام نخست تقویت و احیای فعالیتهای شناسنامهدار حزبی است. دولت نباید خود را رقیب احزاب بداند و هر حزب و تشکلی را لولو فرض کند. برگزاری تجمعات صنفی و حزبی، فعال شدن کانونهای سیاستورزی و تشکیل کنگرههای نشستهای مدنی از شروط اولیه تحقق نظام حزبی در جامعه است. تحمیل یک سلیقه صرف به کل جامعه امری مذموم است. سلایق مختلف باید قانونی بیان شوند و از تضارب این سلایق راه و روشی برای هدایت آینده به وجود آید. اینکه فقط یک سلیقه باشد، کارآمد نیست. سلایق نیز باید توسط نهادهای مدنی بیان شوند؛ بعد از آن نیز این مردم هستند که در این زمینه داوری خواهند کرد.
احزاب باید فعالیتهایشان را وظیفه بدانند نه امری فانتزی. آنها باید تلاش کنند صدق حدیث و ادای امانت از ویژگیهای جامعه باشد. متأسفانه ما در گذشته احزاب قدرتمندي نداشتهايم که از طريق آن بتوانيم دولتها را مجبور به پاسخگويي کنيم. حزب در ایران هیچگاه جایگاه خودش را پیدا نکرده است. آنها که آمدهاند، توانستند تأثیرات اندکی بگذارند اما ذائقه مردم ایران از تحزب، ذائقه شیرینی نیست. بعد از انقلاب هرچه به جلو رفتیم، بیشتر با مشکلات آشنا شدیم و مردم کم و بیش ذهنیت بهتری پیدا کردند. در دوره هشت ساله اصلاحات، دوره طلایی نگاه به احزاب، تشکلها و نهادهای مدنی را شاهد بودیم؛ احزاب، شناسنامهدار شدند، محترم شمرده شدند، خانه احزاب تشکیل شد و یارانه ویژه دریافت کردند که البته مشکل مالی آنها را حل نمیکرد اما مایه دلگرمی آنها بود، چراکه دولت آنها را رقیب خود نمیدانست. صرفنظر از ذهنیت منفی تاریخی نسبت به احزاب در طول سالهای گذشته، در مقطع اصلاحات قدمهایی جهت زدودن این نگاه و تقویت احزاب برداشته شد و اگر همانها ادامه پیدا میکرد، احزاب مقتدری داشتیم اما در هشت سال گذشته جریانهای مردمی و احزاب مورد کممهری قرار گرفتند.
عملکرد آقای روحانی را تاکنون چگونه ارزیابی میکنید؟
عملکرد دولت آقای روحانی را در زمینههای مختلف تاکنون مثبت و روبه جلو ارزیابی میکنم. باید به دولت فرصت داد تا راه برونرفت از مشکلاتی که دولت قبلی بهوجود آورده را پیدا کند و برآن فائق بیاید. به تعبیر برخی عناصر خوشذوق، آنچه دولت گذشته به آقای روحانی تحویل داده است، نیاز به آواربرداری و تجدیدبنا دارد. هماکنون نیز دولت آقای روحانی مشغول آواربرداری است تا بتواند دستگاه اجرایی را دوباره پیریزی و تجدیدبنا کند.
استراتژی اصولگرایان پس از پیروزی آقای روحانی در انتخابات ریاستجمهوری چه بود؟ اصولگرایان چه اهدافی را با توجه به وضعیت امروز کشور برای خود طراحی کردهاند؟
شوک واردشده به جریان اصولگرایی در انتخابات ریاستجمهوری شدید بوده است؛ به همین دلیل عقلای اصولگرایی میکوشند پسلرزههای این زلزله سیاسی را مدیریت کنند. در عین حال تندروها این جریان دلواپس قدرتی اجرایی هستند که از دست دادهاند. جریان اصولگرایی دو راه بیشتر در پیش ندارد؛ راه اول این است که عقلای اصولگرایی میداندار جریان اصولگرایی باشند و راه دوم این است که افراطیون مانند جبهه پایداری سکان هدایت اصولگرایان را بهدست بگیرند. اگر وضعیت اول رخ دهد، اصولگرایان میتوانند به وضعیت آینده خوشبین باشند و اگر وضعیت دوم اتفاق بیفتد و تندروها بخواهند همچنان بر مخالفت با دولت برآمده از آرای مردم پافشاری کنند، باید عنوان کنم که جریان اصولگرایی روزبهروز بیشتر به قهقرا خواهد رفت.