اصغر زارع كهنمويي
عصمت زنی است در تبریز که زندگیاش را وقف حیوانات کرده است. از کودکی با حیوانات همراه بوده و پس از ازدواج نیز این همراهی را ادامه داده است. به قول شوهر مرحومش، او «عاشق حیوانات» است. خودش میگوید محبت حیوانات برای من ذاتی است.در حقیقت او برای حیوانات و طبیعت مادری میکند و بخش قابل توجهی از حقوق بازنشستگی شوهرش را صرف غذا دادن به تعداد زیادی از سگها و گربههای «باغ معروف» تبریز میکند. در این میان هستند کسانی که او را آزار میدهند. زندگی عصمت این روزها به مدد دوربین لیلا نوروزی ثبت شده است. به بهانه موفقیتهای فیلم «من عصمتام» با این مادر طبیعت گفتگو کردهام. روایت زندگی این زن خاص را بخوانید.
***
عصمتخانم عزیز، ممنونم که پذیرفتید با من گفتگو کنید. من احتمالا سوالات زیادی از شما بپرسم اما شما، هر سوالی را نخواستید، جواب ندهید. من ناراحت نمیشوم. اصلا اجباری نیست که به همه سوالات من جواب بدهید؟
نه اشکال ندارد، من همه سوالات شما را جواب میدهم.
ممنونم. به عنوان اولین سوال بفرمایید، متولد کجا هستید؟ چند سال دارید؟
متولد محله «راستهکوچه»ی تبریز هستم. پنجاه ساله هستم. تکفرزندم و خواهر برادری ندارم. حاصل ازدواج من، دوتا دختر است و شوهرم چند سالی میشود که به رحمت خدا رفته است.
خانه پدری هم حیوانات نگهداری میکردید؟
پدر من هم به حیوانات علاقه زیادی داشت و انواع مختلف حیوانات از گربه و سگ تا خروس و مرغ در خانهمان بود. حیاط خانهمان خیلی بزرگ بود و برای همین، نگهداری از آنها برای همسایهها نیز مشکلی ایجاد نمیکرد. از بین آنها یک خروس داشتم که مال خودم بود و عکسی ازآن داشتم که متاسفانه گم شده است.
خانواده مشکلی با نگهداری سگ که از لحاظ دینی نجس خوانده میشود، نداشت؟
نه، در خانواده ما با وجود اینکه همه نماز میخوانند، ولی مشکلی با این مساله نداشتند. یادم هست پدرم میگفت یکبار که مشرکین مکه میخواستند به خانه پیامبر حمله کنند، به پیامبر پیام رسید که نگران نباشد، زیرا چهار سگی که پیامبر از آنها نگهداری میکرد، تبدیل به شیر شده و از او حفاظت خواهند کرد و همین اتفاق هم افتاد. البته نمیدانم این داستان، چقدر حقیقت دارد اما همین روایت مذهبی بودن سگ در خانه ما اصلا وجهه بدی نداشت.
شما سواد خواندن و نوشتن دارید؟
متاسفانه زمان بچگی ما درس خواندن برای دخترها امری نکوهیده بود و فقط پسرها میتوانستند درس بخوانند. به همین دلیل من هم درس نخواندهام.
تا حالا خواستهاید که از حیوانات خاص دیگری ازجمله حیوانات وحشی مثل شیر نگهداری کنید؟
من حیوانات وحشی را خیلی دوست دارم. خیلی هم خواستهام که از این حیوانات نگهداری کنم اما هیچ وقت جا برای نگهداری از آنها نداشتهام.
شوهرتان با نگهداری حیوانات مشکلی نداشت؟
شوهر من مثل دیگر برادرهایش عاشق حیوانات بود و خودش خیلی دوست داشت که از حیوانات نگهداری کنیم. خانه ما از خانههای قدیمی بود که پلههای مخصوص به زیرزمین و طبقه بالا داشت. در هریک از این پلهها یک قفس درست کرده بودیم و همهمدل پرنده در خانه داشتیم. از سگ و گربه هم خیلی خوشش میآمد. همیشه میگفت خدا به من زنی داده که هم خودش و هم خانوادهاش عین خودم عاشق حیوانات هستند.
پس از ازدواج به این فکر نیفتادید که حالا دیگر باید بیشتر دنبال زندگی خودتان و همسر و بچههاتان باشید و رابطهتان را با حیوانات کمرنگ تر کنید؟
نه اصلا. هیچ وقت به چنین چیزی فکر نکردهام. بهنوعی محبت حیوانات برای من ذاتی بود و من تا سیسالگی که ازدواج نکرده بودم همهاش با حیوانات سروکار داشتم و نمیتوانستم از این کار صرفنظر کنم. البته اینکه همسرم نیز دوستدار حیوانات بود، در این مساله تاثیر زیادی داشته است.
نگهداری از حیوانات مشکلی برای نگهداری از بچهها ایجاد نمیکرد؟
نه. من هم به بچهها میرسیدم و هم از حیوانات نگهداری میکردم. مادرم نیزتا وقتی که زنده بود، در این کار به من کمک میکرد واز این بابت مشکلی نداشتم.
تا حالا شده که خودتان یا بچههایتان مریض بشوند وبروید دکتر و دکتر علت مریضی را، حیوانات معرفی کند؟
خدا را شکر تا حالا نه خودم و نه بچهها پیش دکتر نرفتیم. من معتقدم همانطور که حضرت علی(ع) میفرماید: اگرآدم به حیوانات محبت کند و به آنها صدمهای نزند، در زندگی محتاج دکتر نخواهد شد.
حیوانات را پیش دامپزشک میبرید؟
بله. حیواناتی را که مریض میشوند،یا مشکل جسمانی پیدا میکنند پیش دامپزشک میبرم. البته در طی این چند سال آنقدر مراجعه کردهام که الان کمکهای اولیه را خودم بلد هستم و خودم این کارها را انجام میدهم.
تا حالا شده از حیوانات خسته بشوید؟
من هیچوقت از کاری که میکنم، احساس خستگی نکردهام.
شده که حیوانات به شما یا بچهها ضرری برسانند و بهخاطر همین ناراحت شوید؟
تا به امروز هیچ حیوانی به من ضرری نرسانده است. من حیوانات را مثل بچههای خودم میدانم و به همین دلیل، اگر مثلا گربهای زد لیوانی را شکست، بیشتر ناراحتیام از این هست که نکند برای گربه مشکلی ایجاد شده باشد. بچههای من نیز از این موضوع ناراحت نیستند.
بچهها را در مدرسه اذیت نمیکردند که مثلا مادر تو از سگ و گربه نگهداری میکند؟
همچین مشکلی پیش نیامده بود. اتفاقا دوستانشان هم از حیوانات خوششان میآمد و بیشتر میگفتند مادرت چقدر مهربان است که از حیوانات نگهداری میکند تا اینکه بخواهند مسخره کنند.
وقتی مسافرت میروید حیوانات را به چه کسی میسپارید؟
من تا به امروز مسافرت طولانیمدت نرفتهام و معمولا همین اطراف تبریز مسافرت میکنم. قبل رفتن، غذا و آب حیوانات را آماده میکنم که تا من برمیگردم، مشکلی نداشته باشند. بعضی وقتها دوست داشتهام به جاهای دورتری مسافرت کنم ولی بهخاطر حیوانات از این کار صرفنظر کرده ام.
فکر نمیکنید که حیوانات شما را از زندگی و مسافرت و کلا خوشیها دور میکنند؟
نه من اصلا چنین نظری ندارم. وقتی به حیوانات رسیدگی میکنم، احساس رضایت درونی بسیار شدیدی دارم و حس میکنم، پیش وجدان و خدای خودم روسیاه نیستم. زندگی من همینها هستند، بنابراین هیچوقت فکر نکردهام که نگهداری از حیوانات چیزی جدای از زندگی من باشد.
سوالی که خیلی از افراد ممکن است از شما داشته باشند، این است که با وجود اینهمه فقیر و کودک بیسرپرست، چرا شما به نگهداری از حیوانات میپردازید؟
اینطور نیست که نگهداری از حیوانات، باعث شود که من کمکی به انسانها نکنم. از کودک و پیرزن گرفته تا زن و مرد، هر کسی را که نیازمند دیدهام، کمک کردهام. شوهرم نیز کمک کردن به انسانها را بسیار دوست داشت و به من میگفت، هر کسی را که نیازمند دیدی،میتوانی از دارایی من هر چقدر لازم شد، به او کمک کنی.
شما هر روز برای اینهمه حیوان غذا تهیه میکنید. علاوه بر این، کمکهایی هم به سایر انسانها میکنید. هزینه این کارها از کجا تامین میشود؟
شوهرم در کارخانه ماشینسازی کار میکرد و من با حقوق بازنشستگی شوهرم زندگیام را اداره میکنم. البته اینطور نیست که تمامی هزینهها را خودم پرداخت کنم. دوستان دیگری هم هستند که برای تامین هزینه غذا و داروی حیوانات به من کمک میکنند.
حیوانات را در خانه نگه میدارید یا در جای خاص دیگری هستند؟
در خانه فقط دو تا گربه دارم که از آنها نگهداری میکنم. حیواناتی که من از آنها نگهداری میکنم، اکثرا دراطراف «باغ معروف» (محلهای در تبریز) بهصورت آزاد زندگی میکنند. حیوانات میدانند که من کی برای غذادادن به آنجا میروم و همه جمع میشوند و غذا را خورده، دوباره دور میشوند. من هر روز صبح به آنجا میروم و نزدیکهای ظهر به خانه برمیگردم. تقریبا سیچهل تا سگ و گربه در آنجا هستند.
اگر ببینید حیوانی مرده است، ناراحت میشوید؟
خیلی ناراحت میشوم. همیشه با دیدن چنین صحنهای به گریه میافتم. پارچهای برمیدارم و کفنمانندی درست میکنم و بعد حیوان مرده را دفن میکنم.
تا بهحال دیدهاید که جایی حیوانی را کتک بزنند؟
نه، من تا به حال ندیدهام که حیوان را کتک بزنند اما بسیار دیدهام که بچهها به سگ و گربه سنگ بیاندازند. در این مواقع، سعی کردهام به بچهها با زبان خودشان بفهمانم که کاری که میکنند اشتباه است و مسلما آنها هم دوست ندارند، کسی به سمتشان سنگ پرتاب کرده و اذیتشان کند. معمولا هم اینکار جواب میدهد.
چرا فقط یک منطقه خاص مثل «باغ معروف» را برای کمک کردن به حیوانات در نظر گرفتهاید و جای دیگری نمیروید؟
واقعیت این است که مسیر من به آنجا میخورد و چون خودم ماشین ندارم، نمیتوانم به جاهای دیگری بروم. خودم خیلی دوست دارم که به حیوانات بیشتری بتوانم رسیدگی کنم اما متاسفانه بیشتر از این نمیتوانم کاری انجام دهم.
شما الان تقریبا همه فنون نگهداری از حیوانات را بلد هستید. شده که به این فکر باشید که حیوانات را نگهداری کنید و سپس آنها را بفروشید؟
نه، به هیچ عنوان. من دوست دارم حیوانات آزاد باشند و من کمکشان کنم. وقتی حیوانی فروخته میشود معمولا در قفس نگهداری میشود که اصلا برای من قابل هضم نیست.
آیا افرادی بودهاند که شما را بهخاطر کاری که میکنید، اذیت کرده باشند؟ اگر جواب مثبت است، دلیل این کار به نظر شما چیست؟
خیلی مواقع این اتفاق افتاده است. مثلا شده است که گفتهاند سگ نجس است و تو نباید به آنها غذا بدهی. من هم همیشه میگویم اگر کمک کردن به یک حیوان گناه بود، مسلما خدا آن حیوان را نمیآفرید. تمامی پیغمبرهایی که اکثرا هم چوپان بودند، سگ داشتند و این دقیقا مخالف حرفهای این یک عده است.
در زمستانها هم سراغ حیوانات میروید؟ سخت نیست در زمستان تبریز با آن برف و بورانش به آنجا بروید؟
با وجود اینکه زمستان تبریز بسیار سرد است و معمولا تا زانو برف روی زمین است ولی باز من هر روز به سراغ حیوانات میروم و میبینم که حیوانات روی برف نشسته، منتظر من هستند. در زمستان، آنها بیشتر از سایر فصلها نیاز به غذا دارند و برای همین، من کار خودم را مثل همیشه انجام میدهم.
وقتی حیوانات باهم دعوا میکنند چکار میکنید؟
سعی میکنم که آنها را از هم جدا کنم. معمولا اینگونه است که حیوانات یک منطقه همدیگر را میشناسند و باهم مشکلی ندارند، اما به عنوان مثال، اگر گربهها دیدند که یک گربه جدید به منطقه آنها آمده، او را دنبال میکنند که یعنی نباید وارد منطقه آنها شود.
حیواناتی که بچهدار میشوند، بچههایشان را به خانه میآورید؟
نه معمولا سعی میکنم در همانجا پیش مادرانشان به آنها رسیدگی کنم و برایشان شیر ببرم.
تاکنون از کمکهایی که کردهاید و میکنید،چه نتیجهای گرفتهاید؟
من همیشه از خدا خواستهام، تازمانی که زنده هستم به من سلامتی بدهد تا بتوانم همچنان به حیوانات و مردم کمک کنم. خدا را شکر میکنم که تا به امروز نه خودم و نه بچههایم محتاج دارو و دکتر نشدهایم و من حس میکنم این نتیجه کمکهایی است که به حیوانات کردهام.
شما آدم خوشبختی هستید؟
من خودم حس میکنم، آدم خوشبختی هستم. همین که تن سالمی دارم، بچههایم با خوشی زندگی میکنند و میتوانم کارهایی که دوست دارم، انجام بدهم، خدا را هزار مرتبه شکر میگویم.
شما فیلم هم نگاه میکنید؟
در یک دوره زمانی، زیاد «راز بقا» میدیدم. تماشای آزار دیدن حیوانات در این فیلمها بسیار ناراحتم میکرد، به همین دلیل چند وقتی است که دیگر ترجیح میدهم آنها را هم نبینم.
در خبرها آمده بود که عدهای شما را اذیت کردهاند و به شما آسیب رساندهاند. از داستان کتک خوردنتان به ما بگویید. چه شد که این اتفاق رخ داد؟
روز جمعه بود. داشتم از باغ معروف برمیگشتم. مقداری از غذای حیوانات باقی مانده بود با خودم گفتم که آنها را به حیوانات در «داش ماغازالار» بریزم. داشتم به حیوانات غذا میدادم که متوجه شدم، گربهای باردار در گوشهای نشسته است. رفتم نشستم کنارش و غذا دادم. روبهروی ما یک مسجد بود که جلوی آن، یک ماشین شاسیبلند مشکی توقف کرده بود که یک زنومرد با دوتا بچه داخل آن بودند. ذهن من هنوز درگیر گربه بود. آنها از ماشین پیاده شدند و راه افتادند آمدند طرف ما. پسر همین طور که داشت از کنار گربه رد میشد، لگدی به گربه زد. من بلند شدم و به پسر گفتم وقتی تو غذا میخوری، خوشت میآید که کسی بیاید با لگد به شکمت بزند؟ دیدم که طرف ترکی بلد نیست و من هم، منظورم را با ایما و اشاره بهش گفتم. مادر بچه آمد و قضیه را به او گفتم. او عذرخواهی کرد و بعد حین اینکه پسرش را سرزنش میکرد سوار ماشین شدند و رفتند.من همینطور نشسته بودم کنار گربه که به یکباره دیدم یکی مرا بلند کرد و به زمین کوبید. سرم گیج میرفت. بهزور بلند شدم، دیدم صاحب یکی از رستورانهای منطقه است. گفتم چرا این کار را میکنی؟ گفت تو با مشتریهای من دستبهیقه شدی و مشتری من را پراندی. گفتم مرد حسابی ما اصلا باهم دعوا هم نکردیم و اتفاقی را که افتاده بود به او توضیح دادم. اما مرد گفت فلان مغازهدار اما این طور که تو میگویی، نمیگفت. دوباره من را هل داد که زمین خوردم و سرم شکست. بعد، همان مغازهدار مرا به بیمارستان برد و بعد از اینکه بقیه مغازهدارها اصل قضیه را به او گفته بودند، متوجه اشتباهش شد. مرتب به من التماس میکرد شکایتی نداشته باشم. من در بیمارستان چیزی نگفتم اما بعدا شکایت کردم. خیلیها آمدند که رضایت بگیرند اما گفتم رضایت را در دادگاه با تعهد خواهم داد که دیگر کسی جرات چنین کاری را نداشته باشد.
دادگاه چه رأیی داده است؟
بهجز بار اول که رفتیم و شکایت کردیم دیگر همه امور در دست وکیل است و همه کارها را او پیگیری میکند. فعلا نتیجهای برای پرونده حاصل نشده است.کسی نیست که دنبال کارم را بگیرد...
شما با چه هدفی این کارها را میکنید؟
اول برای رضایت خدا است که رضایتش در گرو نیکی به دیگر انسانها و حیوانات و موجودات است و بعد برای خاطر حیوانات که نیازمند کمک من و امثال من هستند.
تا به حال کسی از مقامات رسمی مثل شهرداری، سازمان محیط زیست، شوراها، فرمانداری و... سراغ شما را گرفته است؟
نمیدانم مسئولین از کاری که من انجام میدهم خبر دارند یا نه؛ ولی در هر حالت، تا به حال هیچ مسئولی سراغ مرا نگرفته است.
فکرکنید مسئولین الان اینجا هستند و هر چه را شما بخواهید حاضرند انجام بدهند، چه خواستهای دارید؟
من همیشه از خدا میخواستم به من آنقدر پول بدهد که بتوانم جایی مانند یک باغ بزرگ داشته باشم که در آن از حیوانات نگهداری کنم. متاسفانه خودم چنین شرایطی ندارم. اما مسئولین شهری و استانی با توجه به امکاناتی که دارند میتوانند این کار را برای رضای خدا و کمک به حیوانات انجام دهند.
عصمتخانم ممنونم که به سوالات پاسخ دادید. من دیگر سوالی ندارم. آخرین حرف شما چیست؟
از خدا میخواهم به من سلامتی دهد که تا آخر عمر بتوانم برای کمک به حیوانات وانسانها تلاش کنم. از تمامی کسانی که وقتی کار من را میبینند، برای من دعا میکنند و خودشان نیز در حد وسعشان به حیوانات کمک میکنند، بسیار تشکر میکنم.