مرجان یگانه پرست- روزنامه بهار
نمایش «یک زندگی بهتر» به کارگردانی شهاب حسینپور که سابقه نمایشهاي موفقی را در کارنامه خود دارد، فضایی متفاوت دارد که تلفیقی از فضایی سورئال و بازی هایی رئال و سینمایی است. این نمایش در تماشاخانه پالیز روی صحنه رفته و برگرفته از داستانی واقعی است. با کارگردان این اثر درباره طراحی نمایش، پدیده مخاطبان جدید در حوزه تئاتر و کمرنگ شدن ارزشها گفتوگو کرده ایم که در ادامه می خوانید.
***
بازخورد مخاطبان به نمایش «یک زندگی بهتر» چگونه است؟ آیا از واکنشهاي مردمی رضایت دارید؟
این نمایش مورد علاقه مخاطبان بوده و برای شخص من هم این تجربه متفاوتی بود زیرا در اجرای صحنه کاملا سورئال و در مقابل بازیها را کاملا رئال و سینمایی طراحی کردهام و مخاطبان هم به خوبی با این سبک ارتباط میگیرند و راضی از سالن تئاتر بیرون میروند. این در حالی است که تئاتر به سمت و سویی رفته است که با وجود مخاطبان فرهنگی، شرایط ایجاد شده مخاطبان جدیدی به سمت تئاتر آورده است که برای ملاقات و پیدا کردن سلبریتیها در سالنهاي تئاتر می آیند و دنبال تئاتر خوب دیدن نیستند.
به بحث مخاطبان جدید تئاتر برمیگردیم اما مایلم درباره چند وجهی بودن داستان نمایش توضیح بدهید چون داستان نمایش حول محور یک خانواده است که دچار یک چالش و بهره برداری از یک موقعیت خاص با اشاره به بحث جنگ تحمیلی می شوند. شما به عنوان کارگردان روی کدام تم تکیه داشتید؟
دغدغه من این بود که اثرات جنگ حتی مدتها بعد از اتمام تا چه اندازه می تواند مخرب باشد و خانوادهها را متاثر کند. نمایش ما روی بحث جنگ به طور خاص تکیه ندارد ولی یک جنبه اجتماعی آن را که اثرات عمیقی در بنیان یک خانواده و رویکردهای اجتماعی می گذارد را به اجرا در می آورد. این نمایش نقدی است بر رفتار یک خانواده متاثر از جنگ تحمیلی که بحث شرافت انسانی و مهاجرت و مسائلی از این دست را مطرح می کند.
در طی سالهاي اخیر داستانهاي مختلفی درباره جنگ و آسیبهاي اجتماعی پس از آن ساخته شده است. ظاهرا اثرات پس از جنگ تمامی ندارند.
به نظرم جنگ اصلی بعد از اتمام جنگ شروع می شود. وقتی دردهای ناشی از آن زبان باز می کنند و خود را نشان می دهند. نمایش ما بدون هیچ گونه شعارزدگی، یک قصه ساده اما دردناک را مطرح می کنیم که تراژدی است اما رگههاي گروتسک هم دارد. خندههاي تلخ در این نمایش وجود دارد. نمایش «یک زندگی بهتر» یک قصه ساده درباره یک خانواده است که دچار بحران مالی شده است و از سر ناچاری تصمیم می گیرند که از جایگاهی که پدر در جبهههاي نبرد داشته است، سواستفاده کنند. در این راستا پدر را به کاری که دوست ندارد، مجبور می کنند. در نهایت این تصمیم نابخردانه شرایط اسفناکی را برای خانواده ایجاد می کند.
قبول دارید که در زمانه ای زیست می کنیم که ارزشهاي اخلاقی و انسانی رو به افول هستند و نمایش شما به خوبی این ضعف اخلاقی را نمایش می دهد.
ارزش هایی وجود دارند که به راحتی روی آنها پا می گذاریم. می توانیم به انسانها و به ارزشها توجه کنیم. در این اثر، جنگ عاملی اصلی چالش نیست اما به سابقه حضور پدر خانواده در جبهههاي جنگ اشاره دارد و در شرایط پیش آمده، ارزشهاي اخلاقی نادیده گرفته می شود.
متاسفانه ضعف اخلاقی در جامعه ایرانی رو به افزایش است و این روند برای هویت اجتماعی ما خطرناک خواهد بود.
نه اینکه ارزشها از بین رفته باشند بلکه اولویت خود را از دست دادهاند و ارزشهاي بنیادین انسانی کمرنگک شده و ارزشهاي درجه دو و سه در اولویت قرار گرفته است. این ضعف اخلاقی در خانواده ها، در مشاغل و صنوف مختلف رخ داده و شاهد آن هستیم. این وضعیت را هر جور که رصد کنیم و به این جمع بندی برسیم که از ماست که برماست اما کلیت امر به مسئولین و مدیران فرهنگی برمیگردد. آنها در این سالها برنامه ریزی فرهنگی برای نسلهاي جدید نکردهاند و پیامد آن هم پدید آمدن ضعف اخلاقی است.
آیانمایش «یک زندگی بهتر» با عریان کردن واقعیت امر تلنگری بر مخاطب میزند؟
تلاش مان این بوده که این اتفاق بیفتد. سابقه تئاتری من بیشتر در زمینه آثار کمدی و گروتسک بوده است و اولین بار است که اثری تراژدی روی صحنه بردهام در آثارم نهادینه بحث انتقاد و اعتراض وجود داشته است البته نه اعتراض به عنوان تخریب که اعتراض به عنوان عاملی برای آگاهی. در این نمایش هم علاقهمند بودم واکنشهاي مردمی را ببینم و باید بگویم که این نمایش پر از خندههاي تلخ است و تماشاگر در طی اجرا در حال خنده است اما در پایان فکرش درگیر ماجرا می شود. گاهی شاهد بودهام در پایان اجراها، چندین نفر در حال گریه شدید هستند چون متوجه می شوند که به یک اتفاق اسفناک خندیده اند. من نه معلم هستم و نه در جایگاه یک نصیحت کننده، تنها به عنوان یک راوی مایلم تلنگری به مخاطب بزنم که ما باید حواس مان به اخلاقیات باشد چون برای به دست آوردن منافع مان از موارد مهمی می گذریم.
چقدر این نمایش در طی اجرا شکل گرفت؟ چه چیزهایی به آن اضافه شد و چه تغییراتی داشت؟ چقدر از واقعیت وام گرفته است؟
متن اصلی توسط هاشمی نژاد، نویسنده نمایش و با همکاری محمد امیریار احمدی دراماتورژ چندین نسخه بازنویسی شد و این نمایش با اجرایی که در جشنواره تئاتر فجر داشتم، نود درصد تغییر داشته است. جمع بازیگران تغییر کرد، متن و طراحیها تغییر کرد و به دلیل اینکه می خواستم بازیهاي ناتورالیستی را با دنیایی متفاوت از واقعیت و کاملا سورئال تلفیق کنم، در نتیجه به بازیگران فضا دادم تا اجراها غریزی و حسی صورت بگیرند. فکر اصلی را با گروه به اشتراک گذاشتم و توسط همه عوامل این نمایش شکل گرفت و در تمرینها جان گرفت. در واقع به شیوه ای کارگاهی پیش رفتیم.
شما از معدود کارگردان هایی هستید که به عوامل خود فضا می دهد تا خلاقانهتر عمل کند.
من کارگردانی را این طوری یاد گرفتم و جواب هم گرفتم. نمایش «بیوههاي غمگین...» با گلاب آدینه برگزیده شد. همچنین نمایش «طپانچه خانم» و «سرآشپز پیشنهاد می کند» هم برگزیده شدند. منتخب شدن این آثار به دلیل خرد من تنها ایجاد نشده بلکه به دلیل پرورش و همکاری همهجانبه ایده من با همکارانم بوده است. همیشه یک تیم به طور خلاقانه روی ایده کار کردهایم و تجربه هم نشان داده چند فکر بهتر از یک فکر عمل می کند.
هدف تان از تلفیق فضای سورئال با بازی ناتورالیستی چه بود؟ دنبال چه تاثیری روی تماشاگر و برآیند کلی اثر بودید؟
تئاتر برای من عین به عین واقعیت نیست و این طور پذیرفتهام که تئاتر مابه ازایی از واقعیت است. برای همین دوست ندارم تماشاگر شاهد یک اجرای نزدیک به واقعیت و عین به عین آن باشد. قصدم ایجاد یک جهان ویژه جهت گفتن محتوای مورد نظرم بوده است و مایل بودم تماشاگر در فضایی طراحی شده این محتوا را تجربه کند و از سالن بیرون برود. همه نمایشهاي من، دنیاهای عجیب و غریبی دارند که از دل نمایشنامه بیرون کشیده شدهاند و به عنوان کارگردان سعی کردهام منحصر به فرد عمل کنم، چه در فرم و اجرا، چه در لباس و گریم و همه موارد. وقتی با متن که برگرفته از داستانی واقعی بود مواجه شدم، به این فکر افتادم که مگر می شود خانواده ای با پدرش چنین رفتاری کند؟ در نهایت تصمیم گرفتم که این واقعیت را در فضای واقعی نشان ندهم و از جهان دیگری این آدمها و داستان شان را معرفی کنم.
به بحث مخاطبان جدید تئاتر برگردیم. کسانی که برای دیدن سلبریتیها به تئاتر میآیند اما به نظرم خیلی به تئاتر و سینما منتهی نميشود و شاهد بروز این پدیده حتی در مراحل کمک رسانی به زلزلهزدگان کرمانشاه هم بودیم. خوب یا بد، فضای جامعه به این سمت رفته است. به نظرتان این روند ناشی از چیست و چه آسیبها و چه راهکارهایی دارد؟
بهتر است که من درباره فضای کار خودم یعنی تئاتر نظر بدهم چون جامعه شناس نیستم که نظر کلی بدهم. در زمینه تئاتر، سالنها افزایش پیدا کردهاند و این افزایش به تئاتر کمک کرده است اما این سوال ایجاد می شود که این سالنها استاندارد هستند؟ آیا صاحبان این سالنها حمایت کافی می شوند تا به هنرمندان هجمه وارد نکنند؟ آیا من در یک سالن خصوصی احساس آرامش دارم و اگر احساس امنیت شغلی نداشته باشم، می توانم بیدغدغه و آرام، یک اثر خلاقه و موثر تولید کنم؟ آیا مدیران ما برنامه ریزی فرهنگی دارند؟ آیا مدیران ما برای این همه سالن هایی که در تهران در حال ظهور هستند (که جای خوشحالی هم دارد زیرا هنوز برای جمعیت موجود با کمبود سالن مواجه هستیم) تلاشی برای تربیت مخاطب فرهنگی هم انجام داده اند؟ آیا تماشاگر ما میداند که از تئاتر یا سینما یا گالریهاي هنری چه چیزی می خواهد؟ سرگرمی در اولویت است اما آیا اولویتهاي دیگر برای مخاطب و توجه به این نیاز ضروری مشخص شده است؟ من هر روز بدون استثنا با کامنت هایی روبهرو میشوم که درخواستشان این است مهمان شب اجرا از قبل معرفی شود. من هم تک تک پاسخ می دهم که خود تئاتر در اولویت است و نه مهمانان.
پس دوباره همان بحث کمرنگ شدن ارزشها و جایگاهها مطرح می شود. این طور نیست؟
بله. این اتفاق در جامعه باب شده است و مردم برای دیدن چهرههاي شناخته به دیدن تئاترها و آثار هنری می روند. من حاضرم هر شب سالن خالی باشد ولی این کار را نکنم و اگر کسی به سالن می آید، برای دیدن نمایش بیاید و از آن کیف کند و نه کیف دیدن سلبریتیها. از نظر شخص من حضور سلبریتیها در نمایشها اشکال ندارد و حتی بسیار هم عالی است ولی اگر دلیل انتخاب آنها در آن نقش یا اثر، ایجاد کیفیت آن باشد و نه پر کردن سالن به واسطه آنها. از همه مخاطبان و علاقه مندان تئاتر دعوت می کنم برای دیدن این نمایش و یقین دارم که از دیدن آن هیجانزده خواهند شد.