به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۲ - ۲۱:۱۸
 
۰
تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۹/۲۵ ساعت ۱۸:۱۳
کد مطلب : ۱۴۰۹۰۱

اصلاح‌طلبان و ساختار حاکمیت

امیر راعی‌فرد- روزنامه بهار
چندی است که راهبرد دوری از قدرت اصلاح طلبان توسط برخی افراد و گروه‌های این جریان سیاسی به‌صورت امری قطعی مطرح می گردد و حفظ فاصله فعالان سیاسی اصلاح‌طلب با هرم اصلی قدرت در ایران به عنوان یک فضیلت اخلاقی مطرح می شود. حال با توجه به تغیییرات عمده صف‌بندی‌های سیاسی در کشور و حذف و اضافه شدن گروه‌ها و افراد و جریانات موثر سیاسی، می‌توان با نگاهی انتقادی به این رویکرد برخی جریانات اصلاح طلب ورود کرد. پس از پیروزی حسن روحانی که با حمایت قاطع و کامل تمامی جریانات اصلاح طلب به وقوع پیوست، رابطه اصلاح طلبان و حاکمیت برای نخستین بار پس از وقایع ۸۸ وارد دوره‌ای تازه گردید. با روی کار آمدن روحانی، فشار اصلاح‌طلبان برای به دست آوردن کرسی‌های مدیریت کلان کشوری افزایش یافت و در دوره نخست تصدی‌گری روحانی با وضوح بیشتری نمود پیدا کرد.

عدم توفیق اصلاح طلبان در جلب نظر روحانی که پس از پیروزی در انتخابات با زبان و رفتاری متفاوت در عرصه عمومی کشور ظاهر می‌شد به گونه‌ای پررنگ باعث ناامیدی اصلاح طلبان از امکان ورود به دولت به‌صورتی حداقلی اما موثر گردید. نکته مهم در دوره نخست انتخاب حسن روحانی را باید در عدم وجود سازوکارهایی انتخاباتی میان اصلاح طلبان جهت ورود قدرتمند به عرصه رقابتی تمام قد جستجو نمود که بیشترین دلیل این ناتوانی مدیریتی را باید در فشارهای سیاسی و حبس و زندان و ایجاد محدودیت های امنیتی فعالان سیاسی اصلاح طلب، بعد از وقایع ۸۸ ریشه‌یابی نمود که این ضعف سیاسی در متمرکز کردن نیروهای عملیاتی اصلاح طلب، انتخابی جز حمایت اصلاح‌طلبان از حسن روحانی باقی نگذاشت. اما آنچه که شیرینی پیروزی اصلاح‌طلبان در انتخاب اول روحانی را به کام مردم و این جریان سیاسی اصیل تلخ کرده است همانا، بی اعتنایی روحانی دوم نسبت به خواست اصلاح طلبان است.

نباید از نظر دور داشت که اصلاح طلبان در انتخابات ۹۶ با توجه به سازمان‌دهی میدانی خوب و اعتماد اجتماعی بالا امکان رقابت با حسن روحانی را در اختیار داشتند که بنا بر تصمیمات این جریان سیاسی بار دیگر سبد رای بالای اصلاح طلبان در اختیار حسن روحانی قرار گرفت. نکته مهمی که می‌تواند راهگشای دلیل مطرح شدن استراتژی دوری از قدرت اصلاح طلبان قرار گیرد را باید در زمان طرح این راهبرد جستجو کرد. طرح این استراتژی در دولت دوم روحانی و آن هم به دلیل عدم همراهی رییس دولت دوازدهم با اصلاح‌طلبان نکته ای است که نباید از نظر دور داشت. کنش سیاسی در یک کشور جهان سوم به همان ندازه که می‌تواند بی‌مفهوم و نمایشی تلقی گردد، امکان تاثیرگذاری‌های مدیریتی را نیز در خود جای می‌دهد. استراتژی عنوان شده توسط اصلاح طلبان در دوره دوم روحانی، پرتگاهی است که می تواند به قیمت از دست رفتن عقبه اجتماعی اصلاح‌طلبان تمام شود. فعالیت سیاسی با رویکرد تغییر روال‌های مدیریتی که از ابتدا توسط اصلاح طلبان مطرح می‌شده است که البته در یک دوره مشخص نیز با گرفتن نمره قبولی از جانب مردم مواجه گردیده است، تنها دلیل امکان حیات سیاسی اصلاح‌طلبان را فراهم می‌کند.

پرسش اساسی اینجاست که اگر یک جریان سیاسی بدون داشتن برنامه‌ای برای حضور در راس تصمیم‌گیری‌های حاکمیتی به فعالیت‌های حتی کم هزینه سیاسی بپردازد، چه دستاورد قابل عرضه‌ای به جامعه خواهان تغییر خود ارایه خواهد نمود؟ آیا این گونه ادعای فعالیت سیاسی که هدفی برای ورود به قدرت نداشته باشد می‌تواند در رفع گره‌های مدیریتی کشور موثر واقع شود؟ آیا با اتخاذ این روش سیاسی باز هم مردم یک جامعه خواهان تغییر باید به جریانی که نقشه راهی برای ورود به ارکان تصمیم گیر قدرت ندارد اعتماد کنند؟ شاید بتوان مدعی شد که واقعیت دلیل اتخاذ این روش و مطرح شدن آن از جانب معتمدان اصلاح طلب، بن بست دولت دوازدهم برای اصلاح‌طلبان باشد که در این صورت می‌توان اتخاذ این روش را تا حدودی پذیرا بود اما مهمترین نکته منفی در باب طرح این راهبرد در قطعی معرفی شدن این استراتژی از سوی اصلاح طلبان است.

شاید کمی دقت در نحوه اعلام و پیگیری روش دوری از قدرت اصلاح طلبان، می‌توانست از پروژه‌ای محکوم به شکست به بزرگترین پیروزی اصلاح طلبان بعد از خلف‌وعده‌های آقای روحانی تبدیل گردد. اصلاح‌طلبان همچون قبل وظیفه اصلاح روال‌‌های مدیریتی کلان کشور را که به خواست تغییر مردم نزدیک‌تر باشد برعهده دارند. آنچه از اهمیت برخوردار است را باید در وجود همیشگی ندای تغییرخواهی جامعه جستجو نمود و طرح این روش‌های سیاسی با عناوینی لایتغیر، تنها به دلسردی عقبه اجتماعی اصلاح طلبان خواهد انجامید.