مهدی دادویینژاد
اعتراض و نقد به ساختارها، روندها و رویههای اتخاذ شده توسط قدرت مستقر نشانگر سلامت وضعیت جامعه میباشد، البته با اما و اگر هایی که این اعتراضات را مقبول عموم جامعه میکند، مهمترین عاملی که نقد یا اعتراض به وضعیت موجود را دل نشین و بُرنده میکند، شخصیت ناقد یا معترض و رابطه او با قدرت مستقر میباشد، سیر تاریخی رفتار ناقد و معترض هر قدر پیوستهتر و به اصطلاح چه در مقام عمل و چه در مقام نظر به یکدیگر نزدیکتر باشد، نقد و اعتراض را به خواستی جمعی تبدیل میکند، ناقد و معترض میشود اسرافیل و نقد او به ساختار، میشود صوری که قطعا نشنیدنش عواقب زیادی برای نهاد حاکمیت و نظام در پی خواهد داشت.
در روزهایی که صدای هر نقد و اعتراضی به حاکمیت در ایران بسیار خفیف است و به زمزمههای محفلی بدل شده و اگر کسی صدایی به اعتراض علیه وضع موجود بلند کند به انواع انگها و اتهامات زینتش میبخشند و برخی از نهادهای برخلاف سخنان رهبری انقلاب در تشویق به نقد، برای خود جایگاه عصمت و غیر قابل نقد و الوهی قائلاند و مخالفت با خود را مخالفت با خدا و حتی نوعی کفر میدانند و باتریبونهای در کف خود، هراس از نتایج نقد و اعتراض را گوشزد میکنند، شاهد دو اعتراض با صدای بلند از سوی دو چهره بودیم، یکی از ابراهیم حاتمیکیا در انتهای بساط سور و سیمرغ و یکی از سوی محمود احمدینژاد در انتهای بساطِ هالهی نور.حاتمیکیا با اعتراض و فریادی بلند خود را به نظام متصل میکند و احمدینژاد با اعتراض و فریادی بلند سعی میکند خود را منفصل و بریده و زخم خورده از حاکمیت نشان دهد، گویی دو چهره ژانوس در این دو اعتراض پدیدار شده، اما نیک که بنگریم شورش این دو بر علیه وضع موجود شورش برای حفظ خود است نه اعتراض به نفع عامه و لذت بخش.
حاتمیکیا شکایت به خدا میبرد و احمدینژاد هم شکایت یه خدا، یکی از پشتتریبون جشنواره فجر و دیگری از شاه عبدالعظیم، شکایت به خدا بردن همان ندانستن مرجع و ملجا پیگیری شکایت در زمین و نظام است، اما این فقط یک توهم است، هر دو میدانند شکایتشان بی مورد است و بازی برای کسب منفعت است. حاتمیکیا همیشه بهترینها در اختیارش بوده و از بهترین شرایط برای فیلمسازی برخوردار بوده و فیلمهایش اگر مخاطبی هم پیدا نکردند، ککش هم نگزیده، هیچ گاه وحشت بازگشت سرمایه پشت او را نلرزانده، اگر روزی فیلمش را به دلایلی پخش نکردند بعدها با مراسم ویژه پخش شده، اگر فیلم هایش لایق دریافت جایزه هم نبودند برایش جایزه اضافه گذاشتند، او اما از هراس نقدها بر فیلم خود و شاید روشن شدن بیشتر ضعفهای فیلم، تمام منتقدینی که از فیلم او ایراد گرفتند را به اشکهای سردار سلیمانی و ید قاهره نظام حواله میدهد، آیا سردار فیلمسازی خوانده یا از اسلوب و تکنیکهای نقد فیلم مطلع است که اشک هایش سندی بر ناحق گویی منتقدان باشد؟ آیا حاتمیکیا و منتقدانش میتوانند عملکرد سردار را در اتخاذ تاکتیکهای نظامی نقد کنند؟
قطعا هر منتقدی نیازمند اندکی تخصص میباشد. حاتمیکیا از نظام میخواهد توی دهان هر کس بزند که بر علیه فیلم او حرف زدند، آنها را اپوزیسیون و خود را سرباز ابدی این نظام میخواند تا نظام را ترغیب به برخورد قهر آمیز با منتقدان بکند، او شکایت به خدا نمیبرد، او شکایت به نظام میبرد که چرا کسی در این سرزمین حق دارد به او انتقاد کند، البته که توهمی بزرگ است، همین که نظام با دست و دل بازی خرج او و فیلمهایش را میدهد کاری میکند کارستان، او هیچ حقی ندارد بیش از اینکه خودش فیلم بسازد و بفروشد و در سود و زیانش شریک باشد، الباقی هر چه از بیت المال برود حق الناس است و بس.
احمدینژاد هم همیشه بهترینها در اختیارش بوده، بسیاری دلسوزان حرفهای خفیفتر از او و نقدهای نرمتر از او و با صدایی گرفته انجام دادهاند و به ید قاهره گرفتار آمدهاند و تحت پیگردهای مختلف قرار گرفتهاند و گاهی به بند دچار شدند، به گفته رهبری انقلاب کسی که روزی و روزگاری همه هزینهها برای او بوده حالا حق ندارد اپوزیسیون شود.احمدینژاد کسی است که او را فارغ از ظرفیتهای انسانیاش تا آن درجه به عرش بردند و متوهم کردند که حالا با خیال منجی شدن فریاد میزند، گویی ابزار بازی کودکی را از او ستانده باشی و او به ناله و مویه متوسل شده باشد و طلب اسباب بازی کند، درد او درد مردم نیست، در دوران عزت و قدرت هیچ تعریضی به عملکرد قوه قضاییه از سوی او و یارانش شاهد نبودیم، در هیچ مورد مشکوکی حتی یک خط نامه یا دستور از او موجود نیست، اتفاقا فردی را به قیمت قربانی شدن وزیرش در سازمانی تخصصی به کار گماشت تا یکی از بزرگترین حراجیهای تاریخ ایران به نام بابک زنجانی را به دلیل سهو قلم کلید بزند، احمدینژاد اگر کاری به حلقه یارانش نداشتند تا هزار سال هم به فکر این اعتراضها نمیافتاد، دیگ سیاستورزی ایران دیگر برای او نمیجوشد، درد او همین است و بس!
هم حاتمیکیا و هم احمدینژاد هر دو از حمایتهای وافر برخوردار بودند و هستند، یکی خود را سرباز نظام میبیند و دیگری خود را رهبر و منجی آینده ایران و البته هر دو مدعی ولایتمداری، در هر دو فریاد تنها چیزی که دیده نمیشود مردم است و حق الناس ناشی از حیف و میل بیت المال، ریشه هر دو فریاد در عمیقترین نقطه از گستره توهم و خود برتر بینی نضج پیدا کرده و دسترسی برای خشکاندن آن نیست. باید بساط اینها برچیده شود، بس است تظاهر، بس است ریا، بس است این حجم از پر رویی! هزینه زیاد برای افراد آنها را متوقع و متوهم بار میآورد، امروزِ حاتمیکیا دیروزِ احمدینژاد است و امروزِ احمدینژاد فردایِ حاتمیکیا، قطعا از لحاظ وزن و تاثیرگذاری کنشی این دو با یکدیگر تفاوت هایی دارند که فردای احمدینژاد را همین تفاوت میسازد. اما از لحاظ رفتاری و منشی دو روی یک سکه اند، سکهای که به نام مردم و نظام ضرب میشود و به کام متوهمان خرج!