گروه سیاسی_رسانهها: احمد غلامی سردبیر روزنامه شرق در یادداشتی نوشت: خبري از حسن روحاني نيست. سكوت، لبفروبستن و سخننگفتن گاه بهترين استراتژي است. بايد از سكوت رئيسجمهور استقبال كرد و بر اين نكته تأكيد داشت كه سخنرانيهاي مدام و گاه تند و بيمحابا از هر جنمي كه باشد، رفتهرفته توان خود را از دست میدهد و بيمقدار خواهد شد. سياست داخلي ايران چنان دگرگون شده و روبهافول ميرود كه با شوكهاي موردي نميتوان آن را احيا كرد. شايد آنچه روحاني را به سكوت واداشته، پيبردن به ناكارآمدي همين شوكدرماني است. حسن روحاني ساليانِ باقيمانده بيش از هركس ديگري بايد تلاش كند تا نگذارد فضاي خمودِ موجود به بنبستی سياسي منتهي شود.
شايد تدبیرِ سكوت براي بيرونرفت از وضعيت نامساعد اقتصادي و سياسي بهترين راهكار باشد.اگرچه وضعيت سياسي بسيار دستكاري شده و تشخيص سِره از ناسره دشوار مینماید؛ اما دستكاري مجدد آن از سوي دولت براي پاياندادن به انتقادات و اعتراضات دردي را دوا نميكند و صرفا به تأخير انداختن تنشهای بنيانكن است. در جبهههاي نبرد هم زماني فرا ميرسد كه بايد چشمدرچشم مرگ ايستاد و از آن نهراسيد. هيچ رزمندهاي تا ابد نميتواند پشت خاكريز بماند. خاكريزها براي دفاع و هجوم بهوقت مقتضي هستند. اکنون دولت روحاني پشت خاكريزهاي خود زير آتش سنگين مشكلات اقتصادي و سياسي قرار دارد و براي دفاع از خود كم نميگذارد. وزيرانِ او، علي ربيعي، عباس آخوندي و محمود حجتی توانستند دوباره به كابينه بازگردند.
ماندگاري آنان از زخميشدن دولت و اتلاف وقت بهدليل انتخاب جايگزين جلوگيري ميكند. دشواريهاي دولت روحاني روزبهروز افزونتر ميشود. معلوم نيست تغييرات و تحولات ضدایرانی در كابينه ترامپ چقدر اثر سوء بر عملكرد دولت دارد و آيا بيش از اين هژموني ناشی از برجام را در ايران و جهان تضعيف خواهد كرد. ناگفته پيداست که در اين منازعه حسن روحاني بهدليل جايگاهش در مسائل جهانی و منطقهاي دست بالا را ندارد و بهيقين ابتكار عمل در دست او نيست. هرچه هست و هر مقدار كه رئيسجمهوري در مسائل منطقهاي و جهاني نقش داشته باشد، اين نكته قابل اغماض نيست كه فرمانده اوست. اگرچه همگان حتي مخالفان دولت هم ميدانند كه سياست داخلي و جهاني ايران، سياستي بهغایت پیچیده و دشوار است و آنچه اين پيچيدگي را دوچندان ميكند، اثرگذاري افرادي است که هیچگونه سمت دولتی، رسمی و دیپلماتیک در سیاست ایران ندارند، اما به دلايل متعدد از اثرگذاری ویژهای برخوردارند.
این بغرنجترین عارضه سیاستورزی در چهار دهه گذشته ایران است که بسیاری را از پا درآورده و به جامعه آسیبهایی جدی وارد کرده است، گیرم بهدلیل فوران مصائب سیاسی و اقتصادی اینک این گروه سر در لاک خود فرو برده و به انتظار نشستهاند تا در هنگامهای دیگر سر بر آورند. اثباتِ این ادعا کار دشواری نیست، چه حجتی مستدلتر از غیبت اصولگرایان در عرصه سیاست و مهمتر، اتاق فکر آنان که زیر خاکستر پنهان شده است، تا بهوقت شعلهکشیدن در روز مقرر. گرچه دیگر بعید است این تاکتیک کارآمد از آب درآید. شرایط سیاسی چنان دگرگون شده که حتی اصلاحطلبان که زمانی بین پوزیسیون و اپوزیسیون در آمدوشد بودند، بهیکباره جامه پوزیسیون بر تن کردهاند و تمامقد از اصلاحطلبی بدون نقاب دفاع میکنند. آنان برعکس دولت روحانی از پشت خاکریزهای خود بیرون آمدهاند، نه به قصد حمله، بلکه برای شناسایی منطقه. هرچند هرازگاهی نیز ناچار به درگیری و پیشروی و عقبنشینی بشوند.
اما خصلت کار آنان نه جنگ چریکی در آستانه تغییر و تحولات سیاست داخلی است، بلکه شناسایی پدیدههای نوظهور در سیاست است. آنان تلاش میکنند به این پرسش پاسخ بدهند: چطور شد که اینگونه شد؟ پرسشی دوسویه که یک سویه آن نشانگر غفلتی است که ورزیدهاند و روی دیگر آن کنجکاویِ سیاسی برای کشف پدیدههای نوظهور. کنجکاوی که با سن و سابقه اصلاحطلبان همخوانی ندارد. آنان برعکس روحانی نباید سکوت اختیار کنند، سکوتکردن بهوقت سخنگفتن برای آنان جز تزویر و ریا و مصلحتاندیشی اندوختهای نخواهد داشت. حالا که آنان ناگزیر به سخنگفتناند، چگونه سخنگفتن اهمیتی حیاتی مییابد. این در حالی است که اصلاحطلبان در کار کلاسیکترین کنشهای سیاسی مانند «استعفا» یا بازگشت به خاکریز در وقت مقتضی ماندهاند.
از اینروست که هر وقت آنان در موضعی قرار میگیرند که هر چیز را سر جای خود بنشانند و نظمی دوباره به سیاست، جامعه و مردم بدهند، تداعیگر بازگشت به گذشته هستند. اصلاحطلبان باید جسارت آن را داشته باشند که ایدهای طراحی و با شجاعت از آن پشتیبانی کنند. زندگیکردن بدون ایده تحملناپذیر است. اما چرا اصلاحطلبان بر سر ایدهای نمیایستند. آنان همواره از ایده اصلاحطلبی حرف میزنند. ایدهای که تفاسیر و تعابیر بسیاری دارد. اصلاحطلبان زبان خود را از دست دادهاند، همان زبانِ دوم خرداد ٧٦ را. گویا بنا ندارند دیگر با صدای بلند با آن زبان سخن بگویند.تا مسائل و مشکلات پابرجاست، بر اصلاحطلبان است که قادر باشند کلمات دومخردادی را به زبان بیاورند و آنها را به نقد بکشند و معنایی تازه بدانها دهند.
بگویند در سال ٩٧ تلقی آنان از مردم، دانشجویان و کارگران چیست، بگویند «سیاست» چگونه احیا خواهد شد، یا اولویت ایران امروز چیست. حتی اگر خود آنان در این راه قربانی شوند. این شجاعتی است که «ایده» از آنان میطلبد. ایده حیات دارد و برای ادامه حیات خود نیاز به فاعلی دارد تا به آن جان دهد. با تلاش صرف برای بقا، و احیای اصلاحطلبی نمیتوان به «مردم» رسید. آنان جلوتر ایستادهاند در پیش ما، نزدیک به دامنه کوهی که به قلهاش نشانی است.