این نویسنده، درباره لزوم توجه به به اقلیم و جغرافیا در ادبیات داستانی اظهار کرد: فضاییهایی وجود دارد که داستان در آنها شکل میگیرد؛ فضای ذهنی و فضای عینی. در واقع وقتی ما داستانی مینویسیم و چیزی را روایت میکنیم، آن داستان در یک زمان و مکان اتفاق میافتد، حتی اگر داستان فانتزی و یا سوررئال باشد، زیرا ذهن انسان درگیر دو مقوله مهم زمان و مکان است.او افزود: زمانی که از جغرافیا و زیستبوم صحبت میکنیم در واقع اشارهای به فضای فیزیکیای است که داستان در آن اتفاق میافتد. این موضوعِ روشنی است و هیچ داستانی قابل تصور نیست که دست کم مکانی در آن وجود نداشته باشد. نمیتوانیم به طور کلی بگوییم داستانهایی وجود دارند که جغرافیا و زیستبوم ندارند، حتی اگر جایی که داستان در آن اتفاق میافتد جایی مثل آپارتمان باشد. آنچه وجود دارد کمتوجهی نویسنده به این موضوع است.
عباسی خاطرنشان کرد: آنچه در سالهای اخیر مشاهده میشود و در دو دهه اخیر اتفاق افتاده، این است که برخی از نویسندگان ما تحت تأثیر جریانهای داستاننویسی فرعی در جهان قرار گرفته و فکر میکنند داستانهایی که جغرافیا در آنها پررنگ است و یا در محیط متنوع جغرافیایی اتفاق میافتند، به ادبیات کلاسیک مربوطاند و زمانی که داستان مدرن مینویسیم نیازی به شنیدن این صداها، دیدن این تصویرها، و بوبیدن و چشیدن آنها نداریم. چیزی که در من نگرانی ایجاد میکند این است که گمان کنیم داستان مدرن فقط داستان شهری است و شهر هم ملازم با آپارتمان است، اما این نیست.
نویسنده کتاب «دختر لوتی» در ادامه بیان کرد: زمانی که داستان مینویسیم حتما نباید به مسائل روز بپردازیم. اگر بخواهیم درباره ماجرایی داستان بنویسیم، بهتر است زمانی از آن گذشته باشد تا اینکه مانند یک روزنامهنگار به آن بپردازیم. اگر به گذشته نه چندان دور خود نگاه کنیم ایران کشوری است با زمینه زندگی روستایی، و زندگی شهری در آن چندان قدمت ندارد. این تصور غلطی است که گمان کنیم رمان مدرن، رمان شهری است و محل وقوع داستان مدرن حتما باید شهر باشد و دغدغههایش دغدغههای شهری باشد.
او افزود: در دنیای امروز ما مخاطبان و بخش مهمی از جامعه مسائل دیگری هم دارند که میشود آنها را در داستان مدرن استفاده کرد و در عین حال جغرافیا و طبیعت در آن پررنگتر باشد. به گمانم انسان در پیوند با جغرافیای زیستی که دارد شخصیت و ذهنیتش شکل میگیرد، حتی اگر جغرافیا کاملا شهری یا در آپارتمان و بزرگراه باشد.شهریار عباسی درباره تأثیر گرایش به این جریانهای فرعی بر ادبیات، اظهار کرد: ابتدا باید تعریف درستی از داستان مدرن داشته باشیم. داستان مدرن روشی برای اندیشیدن با ابزاری به نام روایت است. رمان مدرن فضایی برای بیان دستاوردهای بشر و سایر حوزههای علمی و دانشی نیست، گرچه خود در ارتباط با سایر دانشهاست، داستان خود روشی برای اندیشیدن و کشف حقیقت است. به گمانم این تعریف داستان مدرن است. اگر به حکایتهای فارسی مراجعه کنید میبینید یک عالم اخلاق یا فیلسوف سخنی برای گفتن دارد و سپس برایش روایتی میسازد، در واقع اندیشهای پیش از داستان در ذهنش شکل گرفته که آن را بیان کند.
نویسنده کتاب «بازیگوش» سپس گفت: این موضوع در ادبیات چپ هم وجود دارد که نویسنده فکر، پیام اخلاقی و حرفی دارد که از جای دیگری به دست آورده، سپس برای آن قصهای میسازد تا این پیام را منتقل کند. اما رمان مدرن به دنبال این است که خود وسیلهای برای کشف حقیقت یا روش اخلاقی باشد نه اینکه داستاننویس حرفی را از جایی دیگر گرفته و برای آن داستانی بسازد. در داستان مدرن رمان وسیلهای برای کشف حقیقت قرار میگیرد، کما اینکه فروید درباره مفاهیمی که در روانشناسی به آن رسیده میگوید داستایفسکی پیش از من در «جنایت و مکافات» یا «برادران کارامازوف» به آن رسیده بود، اما نه به عنوان روانکاو بلکه به عنوان نویسنده.او در ادامه خاطرنشان کرد: اگر چنین تعریفی از داستان و رمان مدرن داشته باشیم، ذهنیتمان درگیر بازیهای فرمی نمیشود و فراموش نمیکنیم که ما به دنبال کشف حقیقت بودهایم. هرچند فرم از محتوا جدا نیست و داستاننویس باید به فرم خاص خود برای هر داستان برسد اما اینکه گمان کنیم با بازی زبانی یا زمانی و بازی فرمی میتوانیم داستان مدرن بنویسم، حاصلش میشود داستانهایی که میگویند حرفی برای گفتن ندارند.
عباسی با بیان اینکه با حذف باغچه و حیاط و ایوان و بردن داستان به برج به داستان مدرن نمیرسیم، تأکید کرد: داستان مدرن در هر جایی ممکن است اتفاق بیفتد؛ اما چون ذهنیت ما هنوز درگیر گذشته و نزدیکی به جغرافیای طبیعی است، این موضوع باید در داستانهایمان دیده شود. با طبیعت، زندگی شهری سنتی و زندگی روستایی میتوانیم به کشف حقیقت برسیم. به گمانم وقتی داستان در فضای جغرافیایی باز شکل میگیرد، این فضای بازتر فرصت بیشتری برای کشف حقیقت به داستاننویس میدهد.او در ادامه اظهار کرد: اگر به داستانهای پرشانس در جوایز و پرفروش نگاه کنید میبینید داستانهای کلاسیکی هستند که ما گمان میکنیم زمان اینها گذشته است؛ این داستانها کاملا خطی روایت میشود. چیزهایی که درباره نحلههای فرعی گفتم این است که فکر کنید اگر زمان داستان را به هم بزنید داستان مدرن نوشتهاید و اگر داستان خطی نوشتهاید، داستانس کلاسیک و دِمده است. البته ممکن است داستان رفت و برگشت زمانی داشته باشد اما کاملا هم خطی باشد، ممکن است در روستا بگذرد و کاملا مدرن باشد. مهم این است که در فضا، روایت و شخصیتهای داستان را پیدا کنید. داستاننویس نباید بترسد که داستان روستایی در فضای باز و داستان خطی بنویسد.