گروه سیاسی: یكی از نزدیكان محمدرضا عارف و عضو شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان، از اسحاق جهانگیری و محمدرضا عارف به عنوان دو كاندیدای احتمالی این طیف برای انتخابات رییسجمهوری سال ۱۴۰۰نام برد!
علی صوفی، درباره وضعیت اصلاح طلبان تا انتخابات ۱۴۰۰، به یك سایت معروف اصولگرایان گفت: ممکن است که راجع به بعضی مصادیق گمانه زنی ها و قضاوت هایی درباره افرادی مثل آقای جهانگیری که در سال ۹۶ کاندیدا بود یا آقای عارف کاندیدای سال ۹۲ بشود، اما نظر من این است که الان نمی شود اوضاع را به گونه ای ارزیابی کرد که ما را به اهدافی که در ۱۴۰۰ داریم برساند.
فارغ از اینكه یك سایت اصولگرا از هم اكنون قصد دارد با مطرح كردن افراد خاصی به عنوان كاندیداهای اصلاح طلبان، عملا آنان را وارد یك بازی باخت- باخت نماید، اظهارات صوفی هم در نوع خود جالب و قابل تامل است زیرا در حالی كه در بین محافل سیاسی از این گونه افراد كه با با كنشهای سیاسی و یا مدیریتهایشان، كشور را به چنین جایگاهی سوق دادهاند به عنوان رفوزههای و ورشكستگان سیاسی طیف اصلاحات یاد میشود، معلوم نیست با كدام اختیار و وكالت به راحتی چوب حراج به ته مانده حیثیت سیاسی اصلاحطلبان میزند! جهت اطلاع آقای صوفی و دیگر رفقای ایشان كه در خواب رییسجمهور شدن امثال عارف و جهانگیری سیر میكنند، باید گفت: آقایان محترم تا چه زمانی قرار است خود را به خواب غفلت بزنید؟ یعنی پس از این همه سال، واقعا متوجه نشدید كه این راهكارهای تكراری و این افراد تكراریتر، حلال مشكلات و مطالبات انبوه مردم و جامعه امروز ایران نیستند؟ یعنی شما هم مثل اصولگرایانی چون رحمانی فضلی (وزیر كشور روحانی) اعتراضات 96 و 98 با آن حجم تبعات و تلفات و ... در دهها شهر ایران (كه وسعت آن در نوع خود در تاریخ اعتراضات كشور كم سابقه بوده است) را خیلی سادهسازی كرده و اعتراض مشتی آشوبگر و فریبخورده ارزیابی میكنید؟
اسحاق جهانگیری را به عنوان كاندیدای اصلاحطلبان معرفی میكنید؟ الحق و الانصاف ایشان قرار است كدام عملكرد متفاوتی با عملكرد ضعیف اجرایی 7 ساله خود در معاونت اولی ریاستجمهوری داشته باشند؟ مگر هم ایشان نبوده و نیستند كه صدای طبقات مختلف مردم خصوصا در حوزه اقتصادی را درآورد؟ اوج تدبیر!! ایشان مگر در ماجرای نرخ دلار 4200 تومانی نبود كه به دلار جهانگیری معروف شد!؟ (دلاری كه عملا بروز عملی پیدا نكرد و اخیرا نیز مشخص گردید حدود 5 میلیارد آن ناپدید شده است!) از طرف دیگر پرونده اقتصادی برادر او نیز مزید بر علت گردید تا اعتبار سیاسی و اجتماعیاش به پایینترین سطح خود نزول كند به ویژه اینكه وی در طول 7 سال اخیر به اعتراف خودش عملا یك مهره اجرایی بیاختیار مبدل شده بود تا جاییكه در مقطعی گفت حتی اختیار تعویض منشی خود را هم ندارد! در ابعاد سیاسی نیز در این 7 سال هیچگونه همراهی و همدردی او با معترضان و فعالان سیاسی منتقد و حتی اصلاحطلب دیده نشد تا عملا از او یك مهره تمام شده در شطرنج سیاسی ایران بسازد.
محمدرضا عارف هم كارنامهای مشابه جهانگیری دارد و از او نیز به عنوان یك چهره تمام شده در عرصه سیاسی كشور یاد می شود كه هیچ شانسی در رقابتهای انتخاباتی آینده نخواهند داشت. همین چندی قبل شاید جمله علی مطهری تیر خلاصی به دوران سیاسی عارف و حتی علی لاریجانی بود. آنجا كه گفت در مجلس كنونی، متأسفانه آقایان لاریجانی و عارف همیشه گوش به زنگ بودهاند! عارف با وجودیكه در سال 94 بیشترین رای مردم تهران را به خود اختصاص داد با روی آوری به عافیتطلبی محض، «مرد همیشه ساكت مجلس» لقب گرفت و در 4 سال نمایندگی برای خالی نبودن عریضه، نه تنها یك نطق سیاسی در حمایت از مطالبات انبوه مردم نداشت، بلكه یك مسیر نزولی و سقوط سیاسی را به «سخنگوی واقعی مردم بودن» ترجیح داد. الته او و اطرافیانش و به اصطلاح مشاوران مطبوعاتی غافلش، فكر میكنند در انتخابات اخیر مجلس خیلی سیاستورزی، زرنگی و هشیاری به خرج دادند تا با عدم كاندیداتوری در شكست مفتضحانه لیستهای احزاب به اصطلاح اصلاحطلب (و در واقع فرصتطلب!) همچون كارگزاران سازندگی و ... نقش كمرنگتری داشته باشد! غافل از اینكه عدم مشاركت حدودا 80 درصدی مردم تهران و حدودا 70 درصدی شهرستانها در پای صندوق رای یك تودهنی محكم به همه عافیتطلبان فرصتطلبی بود كه می خواستند با لیستهای كذایی شبیه لیست امید، بار دیگر به آمال و آرزوهای دستیابی به مناصب قدرت برسند اما این بار به شكلی عبرتآموز ناكام ماندند.
در عین حال اظهارات پا به سنگذاشتههای طیف اصلاحات و خلاصه كردن كاندیداهای احتمالیشان برای انتخابات سال آینده ریاستجمهوری به همان چهرههای تكراری و آزمون پس داده و در واقع رفوزهشدهای چون جهانگیری، عارف و ... این گزینه را بیشتر به واقعیت نزدیك میكند كه ظاهرا حضرات هنوز پیام انتخابات اسفند ماه تهران با مشاركت 22 درصدی مردم را نگرفتهاند. انتخابات در تهران با همه شهرستانهای كشور (با انگیزههای بعضا محلی، استانی، قومیتی، زبانی و ...) متفاوت است و عمدتا پیام سیاسی دارد. انتخابات سال آینده نیز یك انتخابات سیاسی خواهد بود و از هم اكنون میتوان به جرات گفت در صورت به میدان آمدن افراد تكراری و آزمونپسداده، بازنده بزرگ آن باز هم اصلاحطلبان خواهند بود.
تنها راه برون رفت برای اصلاحطلبان یك سال مانده به انتخابات سال آینده، این است كه یك بازنگری اساسی به عملكرد 23 سال گذشته (از دوم خرداد 1376 تاكنون) خود انداخته و از خود بپرسند چگونه از مشاركت 70 درصدی سال 76 و رای بالای 66 درصدی به آقای خاتمی به مشاركت 23 درصدی و رای 3 درصدی مردم به كاندیداهای شاخص موسوم به اصلاح طلبان در انتخابات اسفند ماه 98 رسیدهاند! در چنین صورتی امكان نجاتشان از این چاه ویل، هر چند اندك اما تا حدودی متصور خواهد بود. البته ناگفته نماند كه وقت آزمون و خطا نیز به سر آمده است. 23 سال فرصت برای اصلاحلات اگر دوره زمانی زیادی نباشد (چون برخی از توجیهگران اوضاع كشور، همواره عمر 200 ساله انقلاب فرانسه را مثال میآورند!)، بازه زمانی چندان اندكی هم نیست، حدود یك ربع قرن! حداقل برای تكرار كردنهای بیحاصل!
بدنه اجتماعی اصلاحطلبان در انتخابات اخیر به صراحت و صرافت كامل به امثال جهانگیریها، عارفها، مجید انصاریها، كرباسچیها و ... پیام دادند كه دوران شما به سر آمده و باید به دوره بازنشستگی سیاسی خود سلام كنید، احترامتان جای خود اما منبعد نهایتا در نقش مشاور به بدنه جوان طیف خود راهنمایی و مشورت بدهید. باید بپذیرید كه راهی جز این ندارید كه به جوانترها و آنانكه حرف های نو برای گفتن دارند میدان عمل داد، غیر از این باشد ادامه این مسیر آب در هاون كوبیدن است؛ به قول آن پیرمرد شهرستانی كه به شانه وزیر روحانی دستی كشید و آن جمله ماندگار را بر زبان آورد كه «خود میدانید و مملكتتان!»