گروه سیاسی: روزنامه شرق در مصاحبه با علی مطهری دیدگاههای او را در باره موضوعات مختلف جویا شده است.
41 سال از ترور شهید مطهری میگذرد. این عدد با اختلاف چند ماه، برابر با عمر جمهوری اسلامی است. شهید مطهری را یکی از ایدئولوگهای اصلی جمهوری اسلامی میدانند و حتی پس از شهادت، امام خمینی ایشان را حاصل عمر و پاره تن خود میداند. قبل از اینکه به بررسی مبانی نظری و اندیشههای شهید مطهری برسیم نقش ایشان را در بزنگاههای اندک زمان پیروزی انقلاب اسلامی تا شهادت مرور کنیم. نظر ایشان درباره دولت موقت چه بود؟
شهید مطهری آقای بازرگان را بهعنوان نخستوزیر دولت موقت به امام خمینی معرفی کردند. البته پیشنهاد از طرف شورای انقلاب بود، ولی استاد مطهری رابط شورا با امام و عنصر تشکیلدهنده شورای انقلاب بود. امام آقای بازرگان را دورادور میشناخت و بهدلیل اعتماد به شهید مطهری پیشنهاد را پذیرفت. این تصمیم در آستانه پیروزی انقلاب تصمیم درستی بود و باعث شد انقلاب ما زودتر پیروز شده و حساسیت غربیها کمتر شود.
پس شهید مطهری نگاه مثبتی به دولت موقت داشت.
بله. درواقع دولت موقت را ایشان روی کار آورده بود. اعضای آن بیشتر همان اعضای انجمن اسلامی پزشکان و انجمن اسلامی مهندسین بودند که استاد مطهری از دیرباز جلسات سخنرانی با آنها را داشت. اما ایشان پس از چند ماه از عملکرد آقای بازرگان ناراضی بودند. همان روزی که شبش ایشان ترور شدند، هنگام ناهار بحثی دراینباره شد. من گفتم آقای بازرگان در مصاحبه اخیرش به امام گوشه و کنایه میزد. ایشان پرسید خودت شنیدی؟ گفتم بله. گفتند، امام هم کمی ناراحت است و تصمیم داریم این دولت را ظرف چند روز آینده عوض کنیم. درواقع ایشان معتقد بودند دولت موقت رسالتش را انجام داده است. اما ایشان که شهید شد مسئله تغییر کرد و دیگر کسی این موضوع را دنبال نکرد تا به تسخیر سفارت آمریکا منجر شد. درحالیکه به نظر من اگر ایشان بود خیلی از مسائل به شکل دیگری اتفاق میافتاد و این موضوع قطعا به تسخیر سفارت نمیرسید. حتی اگر تسخیر سفارت اتفاق میافتاد ایشان به هر طریق مانع میشدند، چون موافق این قبیل کارها نبودند.
از روزهای مدرسه رفاه تا شهادت، از این دست اقدامات انقلابی رخ داده بود که ایشان مانع شود؟
با روند کلی انقلاب که قطعا مخالفتی نداشتند. اما میدانم درباره اعدامهایی که آقای خلخالی انجام میداد نگرانی داشتند و چند بار به او پیغام توأم با عتاب داده بودند. در موضوع محاکمه هویدا هم گویا اقدام کرده بودند که کمی دست نگه دارند و محاکمه صرفا در یک جلسه تمام نشود. طبعا با برخی اعدامهای بیحساب موافق نبودند. ایشان از نظر خلقوخوی شخصی نیز رئوف و دلرحم بودند. از قبل انقلاب منزل ما نزدیک منزل سپهبد صدری رئیس کل شهربانی بود. جالب است، پاسبانی که حفاظت از منزل او را به عهده داشت شبها از پشت پنجره متوجه نماز شب خواندن شهید مطهری شده بود و رفتهرفته به ایشان ارادت پیدا کرده بود. ما میدیدیم پدرم که میخواست سوار ماشین بشود پاسبان خودش را میرساند و سلام نظامی میداد. بعد از انقلاب، آن پاسبان آمد و این مطلب را برای ما بیان کرد. به هر حال پس از انقلاب همسر سپهبد صدری به در منزل ما میآمد و التماس میکرد که کاری کنید تا او اعدام نشود. پدرم به مادرم گفته بود که تحمل دیدن این صحنهها را ندارم. یا در بحبوحه پیروزی انقلاب گاهی کارهای نادرستی بهطور خودجوش انجام میشد.مثلا خبر آمد که عدهای میخواهند کتابخانه ملی را که کنار مجلس شورای ملی بود، آتش بزنند. شهید مطهری به این مسائل حساسیت داشت. بلافاصله دستور دادند که نیروهایی بروند و جلوی این کار را بگیرند چون لکه ننگی برای انقلاب خواهد بود. انتقال امام خمینی از مدرسه رفاه به مدرسه علوی هم کار استاد مطهری بود. ایشان میدانستند که در مدرسه رفاه افرادی متمایل به مجاهدین خلق حضور دارند. خانم بازرگان، مدیر مدرسه، همسر محمد حنیفنژاد از مؤسسان سازمان مجاهدین خلق بود. طبق نقل آقای ناطقنوری، شهید مطهری صبح ظاهرا 14 بهمن به مدرسه رفاه آمد و امام تازه صبحانه خورده بودند. ایشان دست امام را گرفت و چیزی به ایشان گفت و هر دو سوار پیکان آقای ناطق شدند و به مدرسه علوی رفتند. امام تا این حد به شهید مطهری اطمینان داشت که با گفتن چند جمله قبول کرده بودند که به مدرسه علوی بروند.ایشان در آن 10 روز 12 تا 22 بهمن عمدا در کنار امام بود تا رفتوآمدها و ارتباطات را کنترل کند و از نفوذ تیپهایی مثل مجاهدین خلق و افراد التقاطی در دستگاه رهبری انقلاب جلوگیری کند.
پیش از آن شهید مطهری مسئول کمیته استقبال از امام هم بودند. در آن مقطع هم گویا مانع حضور خانواده مجاهدین خلق در مراسم میشوند که قرار بوده پیامی را بخوانند. حتی تهدید میکنند که اگر این اتفاق رخ دهد از امام جدا میشوند. از سوی دیگر ایشان معتقد است که همه باید بتوانند نظر خود را بدون هیچ مانعی بگویند. این اقدام با دیدگاه ایشان درباره آزادی بیان تناقض ندارد؟
خیر. این دو مطلب ربطی به هم ندارند و در نتیجه تناقض نیست. قضیه این بود که عدهای با اطرافیان امام در فرانسه هماهنگ کرده بودند که مادر رضاییها، از کشتهشدگان مجاهدین خلق، بهعنوان نماینده خانوادههای شهدا پیام این خانوادهها را در حضور امام در مراسم بهشتزهرا در روز ورود امام بخوانند. در آن ایام برخی همراهان امام در فرانسه گرایشی به مجاهدین خلق داشتند. شهید مطهری شب قبلش به احمدآقا پیغام داده بود که به امام بگویید اگر با این برنامه موافقت کردهاید من دیگر با شما کاری ندارم و البته امام نظر شهید مطهری را پذیرفته بود. ایشان در آنجا از نفوذ فرصتطلبهایی که امام و انقلاب اسلامی را قبول نداشتند جلوگیری کردند؛ این به معنی محدودکردن آزادی بیان نیست. آنها میتوانستند حرف خود را بزنند و در مباحثهها و مناظرهها شرکت کنند.
در مقام فکر همه آزاد هستند که حرف بزنند. اما گاهی گروهی که سران آنها مارکسیست بودند و به دروغ از اسلام دم میزدند و آیه قرآن میخواندند، میخواستند در کنار امام قرار بگیرند و از محبوبیت ایشان استفاده کرده و کمکم در دستگاه رهبری انقلاب نفوذ کنند. شهید مطهری میگفت اجازه نمیدهیم که فرصتطلبها نفوذ کنند. ویژگی شهید مطهری این است که وقتی بحث حقیقتجویی و تفکر و مباحثه وجود دارد، راه باز است و همه آزاد هستند حرفشان را با صداقت بزنند. وقتی پای نفاق و فرصتطلبی به میان آمد البته باز هم حق دارند حرفشان را بزنند ولی ما هم حق داریم بگوییم اینها دروغ میگویند و پستهای کلیدی را به آنها ندهیم.
درواقع مرز آزادی بیان از نظر شهید مطهری نفاق است.
بله. ایشان میگوید آنها در جلسات خصوصیشان میگفتند تا فلان جا با امام هستیم و بعد اقدامات خود را انجام میدهیم. خب نمیتوان گفت که اینها اجازه ورود به رهبری نهضت و اشغال پستهای کلیدی را داشته باشند. اما در مقام بحث علمی و فکری و اظهارنظر باید آزاد باشند. حتی استاد مطهری سال 55 پیشنهاد کردند که در دانشکده الهیات دانشگاه تهران کرسی درس مارکسیسمشناسی گذاشته شود. در نامهای به رئیس دانشکده نوشته بودند که چند واحد درس مارکسیسمشناسی قرار دهید و استادی که واقعا به مارکسیسم اعتقاد دارد و به خدا هم اعتقاد ندارد، عهدهدار آن باشد و ما هم حرفهایمان را بزنیم و دانشجوها بشنوند. در همان مقطع بود که به دلیل درگیری دانشجویان با آقای آریانپور، استاد کمونیست دانشکده و مداخله استاد مطهری، هر دو را بازنشسته کردند. این پیشنهاد را در سخنرانیشان درباره مفهوم آزادی در آستانه پیروزی انقلاب هم تکرار کردند.
ایشان در مقام تفکر و بیان اعتقاد داشتند که همه باید آزاد باشند، اما جایی که نفاق و فریبکاری در کار است، مثل داستان مجاهدین خلق که سرانشان مارکسیست بودند و میخواستند عقایدشان را در پوشش آیات قرآن و روایات به خورد جوانان بدهند، باید آنها را رسوا کرد و طبعا نمیشود از آنها در پستهای حساس استفاده کرد. طبعا مرز آزادی بیان اقدامات عملی علیه نظام خصوصا اقدام مسلحانه است.
آیا نمیتوان همین دیدگاه درباره آزادی بیان را به امروز تعمیم داد؟
بله، شهید مطهری نمیگفتند که این افراد حذف یا زندانی شوند. ایشان میگفتند نباید در دستگاه رهبری نهضت وارد شوند؛ چون فکر اسلامی ندارند. ولی میتوانند حرفشان را بزنند و ما هم جواب میدهیم. نمیتوانند پست کلیدی بگیرند اما میتوانند فعالیت اجتماعی و سیاسی داشته باشند. از دیدگاه ایشان در جمهوری اسلامی حتی احزاب غیراسلامی حق فعالیت دارند؛ مشروط به اینکه با تابلوی خودشان فعالیت کنند و دیگر آیه قرآن نخوانند. اگر میخواهند تظاهرات کنند، عکس امام را نیاورند، مثلا عکس لنین و مارکس را بیاورند تا مردم فریب نخورند. میتوانند فعالیت کنند و طبعا نماینده در مجلس داشته باشند. البته اکنون قانون اساسی این اجازه را نمیدهد اما استاد این موضوع را مطرح کرده بودند و در زمان تدوین قانون اساسی هم که حضور نداشتند. اگر حضور داشتند ما قانون اساسی قویتر و غنیتری داشتیم. وقتی بحث تفکر و تعقل و حقیقتجویی است، ایشان خیلی باز برخورد میکند؛ اما جایی که احساس نفاق میکند، شدید برخورد میکند. تفاوت نوع برخوردشان با مهندس بازرگان و مجاهدین خلق را ببینید. ایشان به برخی افکار و برداشتهای مهندس بازرگان از اصول عقاید انتقاد داشت.
مباحثی که آقای بازرگان در کتاب «راه طیشده» یا «ذره بیانتها» درباره نبوت، معاد و توحید دارد، بیشتر بر علوم تجربی استوار است و یک نوع علمزدگی بر آن حاکم است. شهید مطهری برخی از این نظرات را نقد میکنند. در جلسات انجمن اسلامی پزشکان که نوارهای صوتی آن موجود است دراینباره بحث میشود و آقای بازرگان هم صحبت میکند. اما با همه نقدهایی که داشتند، معتقد بودند آقای بازرگان صداقت دارد و دنبال حقیقت است، از روی فکر به این نظرات رسیده و نگاه خاصی دارد، علت آن هم این است که صرفا با علوم تجربی آشناست و با فلسفه آشنا نیست. بنابراین برخورد ایشان با آقای بازرگان خیلی دوستانه بود و تا آخر با هم دوست بودند. اما با مجاهدین خلق، چون در آنها احساس نفاق میکردند، برخورد شدیدی داشتند.
شما عدالت را در کنار آزادی بیان از جمله اصول مورد تأکید شهید مطهری نام بردید. ایشان در همان اوایل انقلاب هم دراینباره صحبتهایی کرده بودند.
بله، شهید مطهری در روزهای نخست انقلاب میگفتند اگر به مسئله عدالت اجتماعی اهمیت ندهیم، انقلاب با شکست مواجه میشود؛ در روزهایی که کسی جرئت سخنگفتن از شکست انقلاب را نداشت. ایشان خیلی واقعبین بود. اینکه فکر کنیم خداوند لطف خاصی به ما دارد و هرجور عمل کنیم این انقلاب باقی میماند، درست نیست. همهچیز بستگی به رفتار ما دارد؛ «إنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ ما بِأنْفُسِهِمْ». ایشان میگفتند اگر به عدالت اهمیت ندهیم گروههای دیگری پرچم انقلاب را از دست ما بیرون میآورند. همچنین روی این مسئله که پرچم اصلاحات اجتماعی باید به دست روحانیت باشد هشدار میدهند. حتی در سالهای دهه 40 میگفتند چرا پرچم مبارزه با بیسوادی دست روشنفکران و حکومت شاه بیفتد؟ روحانیت این نهضت را شروع کند. یا روحانیت باید با شعار بهداشت عمومی و رأی زنان همراه باشد. حتی میگفتند نباید با اصلاحات ارضی که شاه انجام داد از اساس مخالفت کنیم، چون اصل کار میتوانست خوب باشد، اشکال در نحوه اجرای آن بود.خلاصه اینکه نباید پرچم اصلاحات اجتماعی از دست روحانیت بیفتد. مطلب دیگری که خیلی مورد تأکید ایشان بود، استقلال فرهنگی و مکتبی است؛ اینکه به مکتب خودمان اعتماد کنیم و فکر نکنیم اسلام به تنهایی قادر به اداره جامعه نیست و بخواهیم از مکتبهای دیگر کمک بگیریم. البته از فکر و پیشرفتهای بشر استفاده میکنیم، اما اسلام را یک مکتب جامع و قادر به اداره جامعه میدانیم. یک مکتب التقاطی نسازیم. تأکید داشتند که خودباختگی فرهنگی نسبت به فرهنگ غربی نداشته باشیم. روی مسئله اخلاق و معنویت هم خیلی حساس بودند.ایشان یکی از پشتوانههای عدالت اجتماعی را اخلاق و معنویت میداند و میگوید عدالت اسلامی منهای اخلاق و معنویت اصلا قابل اجرا نیست. عدالتی که ما میگوییم با عدالت سوسیالیستها فرق میکند و اخوت اسلامی در آن نقش دارد، بنابراین در اسلام دستور انفاق و رسیدگی به همسایه و مانند اینها را داریم. شهید مطهری در اسفند 57 در سخنرانی درباره آینده انقلاب اسلامی ایران حتی درباره اصلاح عزاداریها صحبت میکند. ایشان همان سخن امام را میگوید که باید عزاداری سنتی زنده بماند، اما تحریفها و دروغها باید از بین برود.
در نطق ماقبل آخرتان اشاره کرده بودید که شهید مطهری معتقد بود باید انقلاب را اسلامی کنیم نهاینکه اسلام را انقلابی کنیم. این گفته را چطور تبیین میکنید؟
این نکته مهمی است. قبل از انقلاب، بحث اسلام انقلابی رایج بود، بیشتر از طرف گروههایی که گرایشی به مارکسیسم داشتند؛ مثلا اسلام ساکن در مقابل اسلام انقلابی. مقصودشان از اسلام انقلابی، اسلامی بود که مبارزه را اصل میدانست و معتقد بود که همیشه باید در حال مبارزه باشیم. اسلامی که میگوید هرکس که مبارز نیست مسلمان نیست. اما شهید مطهری میگفت اصل اسلام است و در برخی شرایط باید مبارزه کنیم. نهاینکه مدام مبارزه کنیم و کاری به هدفهای اسلامی نداشته باشیم. بنابراین آن زمان این بحث مطرح بود که آیا باید اسلام را انقلابی کنیم یا انقلاب را اسلامی کنیم؟ مثلا تغییراتی در اسلام ایجاد کنیم و بگوییم اسلام هم مثل مارکسیسم علم مبارزه است و همیشه باید در حال مبارزه باشیم؛ همان حرفهایی که گروه فرقان و مجاهدین خلق میزدند. البته امروز بحث به آن شکل مطرح نیست. برخی کلمه اسلام انقلابی را به کار میبرند، اما منظورشان متفاوت است. به نظرم اینجا انحرافی وجود دارد. امروز شبیه همان افکار قبل از انقلاب وجود دارد. البته آنها نظر به مارکسیسم داشتند و امروز فکر میکنند اسلام واقعی این است. در حالیکه برای ما اسلام اصالت دارد نه انقلاب. باید همهچیز را اسلامی کنیم نهاینکه همهچیز را انقلابی کنیم.
سؤال آخر را درباره آینده سیاسی خودتان میپرسم. بعد از 12 سال نمایندگی سیاستورزی را چطور ادامه میدهید؟ عدهای معتقد هستند که شما اگر در مقام اجرائی مثل ریاستجمهوری باشید، آن میزان از جسارت را که همیشه مدنظر قرار میدهید دارید.
فعلا میخواهم به کارهای عقبافتاده دانشگاهی و انتشاراتی برسم. از چند ماه قبل در فکر تأسیس حزب صدای ملت بودیم و شاید همان را ادامه دهیم. در واقع بخشی از کار انجام شده و احتمالا کار را جلو ببریم. به طور فردی هم هرجا احساس کنم که باید اظهارنظر کنم، این کار را انجام میدهم. فرقی ندارد که نماینده باشم یا نه. قبل از نمایندگی هم در جایی که لازم میدیدم اظهارنظر و مصاحبه میکردم یا مقاله مینوشتم. کار جمعی هم ممکن است به شکل حزبی ادامه پیدا کند.