گروه سیاسی: عباس عبدی در روزنامه اعتماد درباره مساله حصر نوشت: فقدان روحيه جوانمردي و بامرامي در ميان كنشگران اصلي عرصه سياست در ايران اين ويژگي را به كالايي كمياب تبديل كرده و بنده نيز تاكنون چند بار در اين باره نوشتهام. قصد آن را ندارم كه سياست را به اخلاق تقليل دهم، ولي مشكل اين است كه برخي از سياستمداران چنان به اخلاق پشت پا ميزنند كه حتي موفقيت سياسي خود را نيز قرباني اين بداخلاقي و بيمرامي ميكنند، اين رفتار را بايد مصداق گناه بيلذت دانست. آقاي كروبي كه اميدوارم به سلامت باشند از سياستمداراني است كه بهطور كامل از اين ويژگي منفي به دور هستند. «ديگري» براي آقاي كروبي وسيله ارتقاي مقام يا استفاده ابزاري نيست. ديگران انسان هستند، چه همراه او باشند و چه حتي مخالفش باشند.
يك بار در اواسط دهه 1380 با يك دوستي قرار داشتم. از زندانيان سياسي پيش از انقلاب بود، نزديك و همراه آقاي كروبي. هنگامي كه او را ديدم گفت ميخواهم جايي بروم بهتر است كه در خودرو صحبت كنيم. رفت جلوي خانهاي و مقداري برنج هديه آورده بود.فهميدم منزل بازماندهاي از زنداني سياسي زمان شاه است كه فوت كرده بود. وقتي كه تعجب كردم او شروع به توضيح حمايتها و هداياي بدون منت آقاي كروبي به اين افراد و خانوادههايشان نمود. داستانهايي شنيدني كه افراد اندكي از آن اطلاع دارند. اين يعني حريت و آزادگي و مرام داشتن و احترام گذاشتن به انسانيت انسان. يكي از آنان صفر قهرماني، قديميترين زنداني پيش از انقلاب و مربوط به حوادث آذربايجان بود و نسبتي نيز با زندانيان مذهبي پيش از انقلاب نداشت. اگر خانواده خودش در مراسم ختم او اين رفتار را آشكار نكرده بودند طبعا بنده هم چيزي نميگفتم.
اين رفتار را مقايسه كنيد با سياستمداري كه پرداخت وجه و بودجه عمومي به نهادهاي فعال را منوط به حمايت سياسي و بدون قيد و شرط از خودش ميكند! آقاي كروبي نه به او كه به دهها نفر ديگر هم بدون آنكه كسي متوجه باشد كمك ميكرد، حتي اگر درخواستي نداشتند، زيرا براي او انسان و آزادگي اهميت داشت. اميدوارم داستان اين رفتارهاي آقاي كروبي براي ثبت در حافظه تاريخي مردم ايران نوشته و ثبت شود. براي من اصل اينكمكها در درجه اول اهميت نبود بلكه نگاه انساني پشت آنها اهميت داشت. انسان و ديگري وسيلهاي در خدمت تحقق اهداف شخصي او نبود. او ميتوانست آن كمكها را با سر و صدا توزيع كند يا براي كسب حمايت اين و آن خرج كند، ولي اين كار را نميكرد. او در مقام حمايت از ديگران مرز نميشناخت، رفتارش يادآور جمله مشهور ابوالحسن خرقاني بود كه: «آنكه در اين سرا درآيد نانش دهيد و ايمانش مپرسيد، چه آن كس كه نزد باريتعالي به جان ارزد، البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد.»
او برتر از اين گزاره رفتار ميكرد و منتظر نميماند كه كسي براي درخواست كمك به او مراجعه كند، تا حد ممكن كه ميشناخت خودش دنبال ميكرد. مراجعات اصلي به وي براي كمكهاي غيرمادي از جمله براي رفع مشكلات زندانيان بود كه بسيار ارزشمندتر از اين كمك مادي بود. اين ويژگي كمياب نزد سياستمداران ايراني است اگر نگوييم كه ناياب است. او به هر كس كه مراجعه ميكرد براي رهايي از بند يا تقليل مرارت خود و خانوادهاش با محبت برخورد ميكرد و بيچشمداشت كمك ميكرد و از تمام توان خود سود ميجست، حتي اگر لازم بود به يك نگهبان هم زنگ ميزد تا گره از مشكل كسي باز كند. براي كمك به ديگران حد يقفي و خط قرمزي براي خود قايل نبود و براي خود هيچ مرزي نميشناخت و جالبتر از همه اينكه هيچ انتظار متقابلي از ديگران نداشت.
او غرق در دگرخواهي از هر نوع آن و كمك به ديگران بود. تداوم حصر چنين مردي به معناي حصر اين ويژگي اخلاقي است. سياست در ايران فارغ از هر اختلاف ديگري بايد اين منش و رفتار را ارزشمند بداند. انسان فرهيخته از اينكه حتي مخالفش نيز واجد آزادگي باشد، لذت ميبرد و آن را احترام ميگذارد. اين متن به مناسبت خبر منتشر شده درباره بروز مشكل جسماني براي ايشان در حصر نوشته شده است و قصد داشتم كه فقط بر يك ويژگي برجسته و انساني ايشان كه فراتر از سياست است انگشت بگذارم و الا درباره ديگر وجوه شخصيتي ايشان نيز ميتوان يا ميبايد نوشت. اميدوارم كه حصر اين ويژگي رفتاري از سياست در ايران پايان پذيرد و سلامت ايشان و خانواده به ويژه همسر محترمشان نيز برقرار باشد