به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۲ - ۲۰:۰۴
 
۷
تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۲/۱۰ ساعت ۱۴:۲۳
کد مطلب : ۴۰۱۰۹

با بیماری «بی‌تفاوتی» در جامعه چه کنیم؟

گروه جامعه_ رسانه​ها: شاید در اینکه بی‌تفاوت شده‌ایم، تردیدی نباشد اما گاهی برای خروج از بی‌تفاوتی بیمارگونه باید تلنگری به تفکر اجتماعی زد، چند لحظه مکث و تردید در درستی‌های دیکته‌شده و تاملی برای تغییر.
سونیا غفاری در ادامه یادداشت خود در شرق نوشت: بی‌تفاوتی نسبت به حوادث پیرامون بیش از هرچیز دیگر در حادثه «سعادت‌آباد» و آن ماجرای چاقوکشی و قتل در پیش چشم ناظران رخ نمود. تماشاچیان بی‌عمل در آن روز نشان دادند که ما درگیر انفعالی شده‌ایم که بخشی از آن ناشی از زندگی در کلانشهرهاست. اما این سطح از بی‌تفاوتی اجتماعی نه‌تنها برای ایران که برای بسیاری از دیگر کشورها مساله‌ساز شده و هرکدام فراخور تحلیل مساله به فکر راه چاره برای عبور از آن هستند.

حتی برخی کشورها برای بی‌تفاوت‌ها تنبیه حقوقی در نظر گرفته‌اند. اما اینکه در ایران چطور می‌شود چنین پدیده‌ای را مدیریت کرد، کاری عملیاتی و البته توأم با آگاهی می‌طلبد. شاید مرور تجربه جهانی در این زمینه بتواند به طرح ایده‌های عینی و عملی کمک کند.

علم روانشناسی اجتماعی مدت‌هاست تلاش دارد تا «بی‌تفاوتی» بیمارگونه در جوامع مدرن را مطالعه کند و با طرح مبحث «مداخله تماشاچی یا اثر تماشاچی» به تحلیل این رفتار جمعی بپردازد. پیش از هر توضیحی بهتر است به مارس 1964 در شهر نیویورک برگردیم؛ جایی که ساعت 3:20 صبح حادثه‌ای رقم خورد و روانشناسان را بیش از پیش بر آن داشت تا تماشاچیان را سوژه تحقیقات خود کنند.

زنی 28ساله در بازگشت به خانه در نزدیکی آپارتمان 10طبقه محل سکونتش، توسط مردی جوان با چاقو زخمی می‌شود. ساکنان از صدای فریادها و درخواست کمک زن مضروب به سمت پنجره‌ها می‌آیند و یکی از ساکنان فریاد می‌زند که او را رها کن. قاتل فرار می‌کند اما پس از 10دقیقه بازمی‌گردد و ضربات نهایی را به زن زخمی که ناتوان از فرارکردن است، می‌زند. جریان این قتل ابتدا در نیویورک تایمز در پنج جمله در صفحه 26 منتشر می‌شود اما دوهفته بعد داستان در صفحه اول روزنامه چاپ می‌شود. چرا؟ چون تحقیقات پلیس نشان داد که در طی 35دقیقه‌ای که این قتل رخ می‌دهد هیچ‌یک از ساکنان نه خود به کمک می‌آیند و نه با پلیس تماس می‌گیرند.

روانشناس آمریکایی، جان دارلی و همکارانش به این موضوع می‌پردازند و نتیجه می‌گیرند اگر شاهدان صحنه زیاد باشند، احتمال واکنش نشان‌دادن افراد کمتر می‌شود. اما قبل از پاسخ به چرایی این واکنش، اجازه بدهید حادثه دیگری را مرور کنیم که 30سال بعد در آمریکا اتفاق افتاد. تصادف کوچکی ساعت 2 صبح روی پل دیترویت رخ می‌دهد. مردی قوی‌جثه که بازیکن فوتبال آمریکایی بوده با اهرم به سمت زنی می‌آید که با ماشین او برخورد کرده است.

او از هیچ عملی در اعمال خشونت دریغ نمی‌کند. زن فرار می‌کند و از ترس مرد که دوباره به‌سوی او حمله‌ور شده، خود را به داخل رودخانه می‌اندازد و غرق می‌شود. خانواده زن به‌شدت خشمگین می‌شوند چراکه ده‌ها نفر شاهد ماجرا بودند و گویی برای تماشای دسته‌جمعی فیلمی هولناک جمع شده‌اند، ماشین خود را متوقف کرده و بدون هیچ واکنشی تنها نظاره می‌کنند. خانواده این زن جمله‌ای را می‌گویند که سال‌ها بعد مادر پسر به‌قتل‌رسیده در میدان کاج تهران گفت: چرا مردم کاری نکردند؟

مرور این حوادث، این عقیده که «امنیت در تعداد بالاست» را خدشه‌دار می‌کند. تعداد بالای تماشاچی‌ها بیش از آنکه ایجاد امنیت کند، دردسرساز است. ما توان زیادی در منجمدکردن و بی‌عملی یکدیگر داریم. ما منتظر واکنش دیگران هستیم و البته آنها هم همین‌طور. هر فرد با تصور اینکه فرد دیگر مسوولیت را برعهده خواهد گرفت از خود سلب مسوولیت می‌کند. این پخش مسوولیت منجر به شرایطی می‌شود که به آن «غفلت دسته‌جمعی» می‌گویند و این غفلت به‌ویژه زمانی شدیدتر خواهد بود که رفتار پرخاشگرانه را دعوای خانوادگی فرض کنیم.

جان دارلی می‌گوید: در حادثه اول در نیویورک می‌توان چند عامل را به‌عنوان دلیل بی‌عملی مردم برشمرد؛ اول اینکه مردم متعجب نبودند چون از این صحنه‌ها در تلویزیون زیاد دیده و تاحدودی حساسیت‌ خود را از دست داده بودند. آدم‌های ترسویی هم نبودند و در حقیقت این بی‌عملی چیزی فراتر از ترس از آسیب‌دیدن است. دیگر اینکه واکنش افراد وقتی تنها هستند نسبت به زمانی که در گروه یا جمعی حضور دارند، متفاوت است. در مواقع بحرانی اگر تنها یک تماشاچی وجود داشته باشد احتمال اینکه واکنش فعالانه‌ای از خود نشان دهد، بسیار بیشتر از زمانی است که جمعیت زیادی حضور داشته باشند.

تحلیل‌های روانشناسی می‌گویند افراد وقتی تنها هستند 80درصد مواقع به هم کمک می‌کنند اما وقتی در گروه هستند فقط 20درصد مواقع به کمک هم می‌شتابند. در یکی از آزمایش‌هایی که بعدها در این رابطه انجام شد، رفتار افرادی را که در اتاقی منتظر مصاحبه بودند مورد بررسی قرار دادند. آنها لحظاتی پس از واردشدن دودی را مشاهده می‌کنند. وقتی افراد به تنهایی در اتاق حضور دارند، سه‌چهارم آنها در دو تا سه‌دقیقه موضوع دود را به مسوولان دفتر گزارش می‌دهند. اما وقتی همدستان آزمایشگر نقش حاضران بی‌تفاوت را در کنار آنها بازی می‌کنند، تنها یک‌نفر از هر 10نفر موضوع را گزارش می‌کند. 9نفر بقیه سرفه می‌کنند، چشمانشان را مالش می‌دهند، پنجره را باز می‌کنند اما دود را گزارش نمی‌کنند چراکه فکر کرده بودند حتما دیگری منفعل چیزی می‌داند که او نمی‌داند. اینجاست که روانشناسان می‌گویند ما گاهی می‌ترسیم که احمق به نظر برسیم بنابراین برای شرم‌زده‌نشدن حاضریم سکوت کنیم. آنها همچنین معتقدند همه ما در وجود خود یک قهرمان و یک تماشاچی منفعل داریم.

برای بیدارکردن قهرمان درون باید گاهی واکنش دیگران را نادیده بگیریم و خودمان تصمیم‌گیری کنیم که کدام کار درست است. باید به این فکر کرد که اگر قربانی من بودم چه؟ اینکه دچار حمله قلبی شویم اما همه یخ‌زده به ما زل بزنند چه؟ دکتر دارلی می‌گوید گاهی تنها پا پیش‌گذاشتن یک‌نفر می‌تواند جمعیت را از حالت انفعال بیرون آورد. اما توصیه‌های فردی کفایت نمی‌کند. این امر نیاز به آموزشی دارد که امروزه در برخی نقاط دنیا به‌صورت حساب‌شده راه‌های ایمن و درست را برای مداخله در بحران به مردم می‌آموزد. تعدادی از کشورها پا را از آموزش نیز فراتر گذاشته و ناظران را به‌لحاظ قانونی ملزم به پذیرفتن مسوولیت کرده‌اند.

منشور آزادی و حقوق بشر در کبک کانادا، کمک به هر فردی را که زندگی او در خطر باشد اجباری کرده مگر اینکه زندگی فرد ناظر یا شخص سوم به خاطر این کمک به خطر بیفتد. همچنین در قوانین برزیل کمک‌نکردن یا عدم‌تماس با مراکز ارتباطی در مواقع ضروری جرم تلقی می‌شود. شاید بد نباشد که رسانه‌ها نیز بیشتر به این مساله بپردازند چون خوشبختانه مطالعات ثابت کرده‌اند که آگاهی از این واقعیت روانشناختی موجب می‌شود بتوانیم واکنشی مستقل و هوشمندانه‌تر در مواقع بحرانی آینده داشته باشیم.
مرجع : ايسنا