گروه حوادث: مردی که دختر مورد علاقهاش را کشته و جسدش را مثله کرده بود با رضایت اولیای دم از قصاص نجات پیدا کرد.به گزارش اعتمادآنلاین، متهم که بعد از خفه کردن دختر مورد علاقهاش به نام مهناز جسد او را مثله و در میان زبالهها رها کرده بود با درخواست اولیای دم به قصاص محکوم شد؛ اما او پیش از اجرای حکم موفق به جلب رضایت آنها شد.
سال 94 بود که زنی به ماموران گزارش داد دختر جوانش مهناز گم شده است. او گفت: دخترم صبح خیلی زود از خانه خارج شد. او به من گفت با دوستانش قرار دارد و میخواهد به کوه برود. حدود ظهر شد؛ اما خبری از مهناز نشد. دو بار با تلفن همراهش تماس گرفتم، خاموش بود. بعدازظهر خیلی نگران شدم. با چند نفر از دوستانش تماس گرفتم گفتند اصلاً قرار کوه نداشتهاند و از مهناز هم خبر ندارند. حالا نگران دخترم هستم.
در حالی که تحقیقات برای پیدا کردن مهناز آغاز شده بود، پلیس با گزارش یک رفتگر متوجه شد دو پای انسان پیدا شده است. تکههای جسد در سایت زباله پیدا شده بود. رفتگری که این تکهها را پیدا کرده بود به ماموران گفت جسد چند تکه دیگر هم دارد. به این ترتیب ماموران جسم تکهشده را به پزشکی قانونی منتقل کردند و مادر مهناز برای انجام آزمایش دیانای فرا خوانده شد. به این ترتیب هویت جسد تایید و مشخص شد متعلق به مهناز است.
پلیس در تحقیقات بعدی متوجه شد مهناز با جوانی به نام خسرو در ارتباط بوده است. با بازداشت خسرو راز مرگ مهناز فاش شد. او گفت: من مهناز را کشتم اما قصدی برای قتل او نداشتم. من و مهناز مدتها بود با هم رابطه داشتیم. من مهناز را دوست داشتم و قصدم این بود که ازدواج کنیم. مدتی بودی که متوجه شده بودم مهناز خواستگار سمجی دارد.
خواستگار برایش مزاحمت ایجاد میکرد. مهناز به من گفته بود تصمیم دارد با من ازدواج کند اما روز حادثه وقتی فهمیدم همچنان خواستگارش با او در ارتباط است و مزاحمت ایجاد میکند عصبانی شدم. من و مهناز با هم بحث کردیم. در ماشین بودیم. او عصبانی شد و به مادر من فحش داد من هم از کوره در رفتم و دستم را روی دهانش گذاشتم. یکدفعه دیدم سیاه شد. هرچه سعی کردم دوباره او را به زندگی برگردانم نشد.
متهم گفت: هیچ راهی جز از بین بردن جسد نداشتم. جسد را مثله کردم و میان زبالهها انداختم.با پایان گفتههای متهم و صدور کیفرخواست پرونده برای رسیدگی به شعبه 2 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. در جلسه رسیدگی اولیای دم درخواست قصاص کردند و گفتند حاضر نیستند گذشت کنند.
وقتی نوبت به متهم رسید اتهام را قبول کرد و گفت: من عاشق مهناز بودم اما وقتی به مادرم فحش داد عصبانی شدم و نتوانستم خودم را کنترل کنم، قبلاً گفته بودم مادرم خط قرمز زندگی من است و کسی حق ندارد به او توهین کند.
متهم گفت: من و مهناز هیچ مشکلی بهجز خواستگار سمج او نداشتیم. روز حادثه هم صبح خیلی زود با هم قرار گذاشتیم که صبحانه بخوریم و خرید کنیم. بعد از اینکه صبحانه خوردیم در ماشین نشستیم تا مغازهها باز کنند که این اتفاق افتاد.با پایان جلسه دادگاه قضات وارد شور شدند و متهم را به قصاص محکوم کردند. رأی صادره در دیوان عالی کشور تایید و زمان اجرای حکم نیز مشخص شد اما در نهایت متهم پای چوبه دار موفق شد نظر اولیای دم را جلب کند و از قصاص نجات پیدا کرد.
متهم در نهایت یک بار دیگر به خاطر جنبه عمومی جرم پای میز محاکمه رفت و ابراز پشیمانی کرد. او از قضات درخواست تخفیف مجازات کرد. پس از آن قضات برای صدور رأی وارد شور شدند و او را به 10 سال حبس، 74 ضربه شلاق و 20صدم دیه کامل محکوم کردند.