گروه سیاسی: انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در سال 2024 با تمامی جنجالهای خود برگزار و دونالد ترامپ نامزد حزب جمهوریخواه با کسب بیشترین آرای الکترال کالج بار دیگر وارد کاخ سفید شد. ترامپ شخصیتی پرحاشیه و پرانتقاد دارد. افزون بر ویژگیهای شخصیتی، سیاستهای وی در هر دو عرصه داخلی و خارجی محل بحث و انتقادات فراوانی است.
با وجود این و بهرغم تبلیغات گسترده دموکراتها و کوشش برای بازنمایی ترامپ در مقام شخصیتی، راستگرا، نژادپرست، ضدزن و... نامزد حزب جمهوریخواه با کسب آرایی قاطع و پیروزی در تمامی ایالتهای چرخشی بهعنوان چهلوهفتمین رئیسجمهور آمریکا انتخابات شد. تبیین دلایل این پیروزی نیازمند بررسی دقیق تمامی متغیرهایی است که سبب شد مردم آمریکا بار دیگر ترامپ را در مقام رئیسجمهور راهی کاخ سفید کنند.
پرداختن به دلایل این پیروزی را در نوشتاری دیگر با تمهید و تفصیل بیشتر بررسی خواهیم کرد. مقصود گزارش پیشرو پرداختن به سیاست خارجی ترامپ در مواجهه با جمهوری اسلامی ایران است. با نگاهی به دور نخست ریاستجمهوری ترامپ از سال 2016 تا 2020 به خوبی میتوان دریافت که در دور دوم نیز، بیتردید چگونگی تعامل با ایران یکی از مهمترین موضوعات سیاست خارجی دولت جدید خواهد بود. طرفه آنکه حوادث اخیر در خاورمیانه و شبح سربرآوردن جنگی بزرگ در منطقه، بیش از پیش بر اهمیت جایگاه موضوع ایران در سیاست خارجی ترامپ افزوده است.
با التفات بدین واقعیت که خاورمیانه دورانی سرنوشتساز را تجربه میکند و از تعمق در سرشت تحولات چنین برمیآید که در زهدان این منطقه بحرانپرور، شاید جنگی بزرگ در شُرفِ زادهشدن باشد، پرداختن به چگونگی برخورد ترامپ با موضوع ایران به سبب پیامدهای درازدامنی که خواهد داشت، ضرورتی اجتنابناپذیر است. برای در پیشگرفتن یک استراتژی منطقی و استوار بر منافع ملی، لازم است با دست تدبیر در آستین عقل بردن تمامی وجوه سیاست خارجی ترامپ در برخورد با ایران، محل بحث و تحقیق دقیق قرار گیرد.
درک حقیقی سیاست ترامپ نیازمند تعمقی واقعبینانه و دردمندانه به پیامدهای آن است و در این مسیر تحلیلی، باید به یاد داشته باشیم چه بسیار لغزشگاهها که به سبب غلبه منافع شخصی و حزبی در کمین است. شرایط منطقه چنان آشفته و تحولات چنان پرشتاب و پیچیده است که ایبسا در این مسیر محتشمان اندیشه و تحقیق نیز بازیچه سُخره خیالاندیشی شوند؛ امری که میتواند نتایجی ناپسند و حتی جبرانناپذیر برای کشور داشته باشد.
چنان که تجربیات پیشین نشان میدهد، نابسندگی شناخت ار سرشت و اهداف سیاست خارجی آمریکا در منطقه، نارسایی تحلیلی و استوارکردن کنشها بر شواهدی لرزان و منفک از واقعیت میتواند پیامدهایی ناگوار برای منافع ملی در پی داشته باشد. عرصه نظام جهانی و منطقه در این شرایط بحرانی نیازمند واقعبینی،خردباوری و خردگزینی است و لازم است از هرگونه تخیلاندیشی، خردگسستی و توهمبینی اجتناب شود.
با عطفنظر به این مهم در این گزارش تا آنجایی که منطق بحث اقتضاء میکند و با در نظرداشت تجربه 4 سال نخست ریاستجمهوری ترامپ و سیاق کلامی و رفتاری وی، مهمترین وجوه سیاست خارجی دولت جدید جمهوریخواه آمریکا در مواجهه با جمهوری اسلامی ایران را استنباط خواهیم کرد.
دور دوم ریاستجمهوری ترامپ و چگونگی تعامل با ایران
ترامپ پیشینهای قابل آزمون را در مواجهه با جمهوری اسلامی ایران دارد. با اتکاء به بینشهای حاصل از چهار سال نخست ریاستجمهوری وی از سال 2016 تا 2020 میتوان خطوط کلی استراتژی آمریکا در چهار سال پیشرو در رویارویی با ایران را ترسیم کرد. با وجود این برخی تحولات در مقام صاعقههایی قدرتمند میتواند سیاست ترامپ را در خاورمیانه به طور عام و در تعامل با ایران به طور خاص دستخوش دگرگونی سازد:
از یک سو اتهام وزارت دادگستری آمریکا و طرح این ادعا که جمهوری سلامی ایران قصد داشته از یک تبعه افغانی برای ترور دونالد ترامپ استفاده کند، به خصومت پیشین رئیسجمهور جمهوریخواه با ایران، رنگ و بوی شخصی داده است. بیآنکه بخواهیم صحت یا نادرستی چنین اتهامی را محل بحث و آزمون قرار دهیم، همینقدر میتوان گفت که با در نظرداشت خصایل شخصیتی ترامپ، به نظر میرسد در دور جدید، وی در مواجهه با ایران، رویکرد سختگیرانهتر و کینهتوزانهتری را در پیش خواهد گرفت.
به گفته میک مالروی از مقامات عالیرتبه پنتاگون در دولت نخست ترامپ، «اگر یک کشور وجود داشته باشد که ترامپ بخواهد دیدگاهی جنگطلبانه علیه آن داشته باشد و آن را در ردیف دشمنان طبقهبندی کند، بیگمان آن کشور ایران است». از این سخن به روشنی میتوان دریافت که به مانند چهار سال نخست، افزون بر کوشش دستیاران ترامپ برای طرحافکنی رویکردی خصمانه، سیاست دولت جدید آمریکا در مواجهه با جمهوری اسلامی ایران به غرضورزیهای شخصی نیز پیراسته خواهد گشت. اگر به گزین گفتار بالا توجه کنیم به زودی به این نتیجه ناگزیر ره خواهیم یافت که ترامپ اینبار تمرکز بیشتری بر ایران خواهد داشت و کوشش برای برخورد ایران را در مقام یک اولویت مهم با جدیت بیشتری دنبال خواهد کرد.
از سوی دیگر تحولات اخیر در دو عرصه داخلی و محیط پیرامونی ایران، سبب تکوین این برداشت در بین مقامات آمریکایی شده است که جمهوری اسلامی ایران در مقایسه با چهار سال نخست ریاستجمهوری ترامپ، در موقعیت ضعیفتری قرار گرفته است. صورت مسئله چندان دشوارفهم نیست، در نظر ترامپ و مقامات دولت جدید آمریکا، شرایط اقتصادی و اجتماعی ایران در چهار سال گذشته و اقدامات نظامی رژیم صهیونیستی علیه محور مقاومت در یک سال گذشته، جمهوری اسلامی ایران را در تنگنای دشواری قرار داده است.
از گفتار افراد نزدیک به دولت ترامپ چنین بر میآید که اینان با پذیرش صدمات وارده به جبهه مقاومت بدین نتیجهگیری رهنمون شدهاند که ایران اکنون یکی از مهمترین عناصر بازدارندگی خود در منطقه را از دست داده است و این امر سبب آسیبپذیری بیشتر تهران در برابر حملات آتی شده است. از سوی دیگر از بررسی محتوای گزارشها و مقالات خبرگزاریها و اندیشکدههای نزدیک به جمهوریخواهان میتوان دریافت که روایت رژیم صهیونیستی و این ادعا که حملات 26 اکتبر به ایران، سبب تضعیف سامانه دفاعی ایران شده به عنوان روایتی معتبر پذیرفته شده است.
جمهوریخواهان با انتقاد از رویکرد بایدن و آنچه آن را «سیاست مماشات» با جمهوری اسلامی ایران مینامند، انجام یک سیاست تهاجمیتر را مطلوب و امکانپذیر میدانند. حامیان این رویکرد با اتکاء به ادعاهای رژیم صهیونیستی بر این باورند که اکنون میتوان برای تغییر رفتار و حتی «تغییر رژیم» در ایران فشار بیشتری را وارد کرد.
گرچه برایان هوک که در دوره اول ریاستجمهوری ترامپ بر سیاست ایران در وزارت امور خارجه نظارت داشت و اکنون مسئول انتقال وزارت خارجه در دولت جدید است در مصاحبه با شبکه خبری سی.ان.ان مدعی شد که ترامپ هیچ علاقهای به «سرنگونی رهبران» ایران ندارد، اما به نظر میرسد با اتکاء به شرایط کنونی ایران برخی جمهوریخواهان از ایده «تغییر رژیم» در ایران حمایت میکنند. هوک نیز در سخنانی به قصد تعریض به رویکرد بایدن بر آن شد که «اگر کسی به اعتبار تهدید نظامی شما باور نداشته باشد، بازدارندگی خود را از دست خواهید داد.»
این سخن گویای آن است که دولت ترامپ بر آن است تا افزون بر تحمیل تحریمهای اقتصادی علیه ایران، اثرگذاری این فشارها برای وادارکردن جمهوری اسلامی ایران به توافقی جامع را به پشتوانه تهدید نظامی تضمین کند. این همان رویکردی است که حامیان ترامپ آن را «صلح از مسیر قدرت»1 مینامند. هلیما کرافتِ استراتژیست نیز بر این باور است که «مشاوران ارشد ترامپ حمایت قاطع خود را از حمله اسرائیل به تاسیسات هستهای و انرژی ایران اعلام کردهاند».
به گفته یکی دیگر از افراد نزدیک به دولت جدید آمریکا، ترامپ برخلاف بایدن ممکن است برای مخالفت با حملات اسرائیل علیه تأسیسات هستهای و نفتی ایران، تمایل کمتری داشته باشد. به یاد بیاوریم که ترامپ در زمان کارزار انتخاباتی خود و در واکنش به گزارشها مبنی بر کوشش دولت بایدن برای اقناع نتانیاهو در عدم حمله به تأسیسات هستهای و نفتی ایران در مصاحبه با فاکسنیوز اقدام بایدن را «احمقانهترین تصمیم» توصیف کرده بود.
با اتکاء به چنین برداشتی به نظر میرسد دولت ترامپ بر آن خواهد بود که سیاست فشار حداکثری را با توانی بیشتر و با فرادید قرار دادن اهدافی بزرگتر اعمال کند. بر این اساس به گفته افرادی که از برنامههای اولیه ترامپ مطلع شدهاند، رئیسجمهور منتخب، قصد دارد تحریمها علیه ایران را به شدت افزایش داده و فروش نفت این کشور را بهعنوان بخشی از یک استراتژی تهاجمی با هدف تضعیف حمایت تهران از نیروهای نیابتی به شدت کاهش دهد.
ترامپ در دور نخست ریاستجمهوری خود با در پیش گرفتن استراتژی توافق از مجرای قدرت، با خروج از برجام و کاربست استراتژی فشار حداکثری بر آن بود تا جمهوری اسلامی ایران را به پذیرش یک توافق جدید وادار سازد؛ توافقی که افزون بر تحمیل محدودیتهای شدید علیه برنامه هستهای، مانع توسعه برنامه موشکی و حمایتهای ایران از گروههای نیابتی در منطقه شود.
به نظر میرسد در دور جدید این استراتژی با عطفنظر به این برداشت که ایران در موقعیت دشوارتری قرار گرفته با خوشبینی بیشتر در محافل جمهوریخواهان با هدف حصول یک توافق جامع دنبال خواهد شد. به گفته افراد نزدیک به دولت ترامپ و آشنا به برنامههای وی، تیم جدید با شتابی فراوان در پی اعمال تحریمهای نفتی شدید علیه ایران است.
شناسایی بنادر و افرادی که در صادرات و خرید نفت ایران مشارکت دارند، نخستین اقدام دولت ترامپ برای فشار علیه جمهوری اسلامی ایران خواهد بود. به گفته یکی از این مقامات: «بیگمان شاهد بازگشت تحریمها خواهیم بود؛ تحریمهایی که هم از بعد دیپلماتیک و هم از بعد مالی در مقایسه با گذشته گستردهتر و بیشتر خواهند بود. فکر میکنم تصور دولت جدید این است که ایران قطعاً در حال حاضر در موضع ضعف قرار دارد و اکنون فرصتی برای بهرهبرداری از این ضعف است». برایان هوک نیز در ادامه سخنان خود در مصاحبه با سی.ان.ان مدعی شد: ترامپ متعهد شده تا ایران را از نظر دیپلماتیک منزوی و از نظر اقتصادی تضعیف کند تا از این مسیر، تهران دیگر توان حمایت از گروههای نیابتی را نداشته باشد.»
به گفته رابرت مکنالی، مقام سابق وزارت انرژی آمریکا، «دولت ترامپ میتواند تحریمهای شدیدی را علیه بنادر چینی که نفت ایران را دریافت میکنند و همچنین علیه مقامات عراقی که به شبهنظامیان مورد حمایت ایران کمک مالی میکنند، اعمال کند.» به گفته مکنالی، «حتی انتظار میرود دولت ترامپ با اعمال فشاری بیسابقه خرید نفت ایران از سوی چین را به کمتر از 500000 بشکه در روز برساند؛ تعدادی که به نظر وی از نظرگاه حامیان دولت ترامپ پذیرفتنی و کافی است». وی این سیاست ترامپ را «فشار حداکثری 2» مینامد.
دیگر مقام سابق دولت ترامپ در سخنانی تصریح کرد: «تنگتر کردن حلقههای فشار اقتصادی در اطراف ایران یکی از اولویتهای سیاست خارجی دولت ترامپ برای مقابله با بیثباتیها در خاورمیانه خواهد بود». مقامات سابق دولت ترامپ بر این باورند که: تیم انتقالی ترامپ از هماکنون در حال گفتوگو در مورد طرحهایی برای درانداختن موج جدیدی از تحریمهای شدید اقتصادی علیه ایران و تلاش برای قطع صادرات نفت این کشور و در عین حال تقویت حمایت از اسرائیل است.
به گفته این مقامات، ترامپ با انجام برخی تغییرات در سیاست فشار حداکثری خود بر آن است تا با منزوی کردن ایران، افزایش فشار اقتصادی و حفظ تهدید معتبر نیروی نظامی، رویکردی تهاجمی علیه ایران در پیش گیرد. مهمتر اینکه به گفته یکی از این مقامات، «فشار حداکثری 2 به این معنی نیست که همه چیز از جایی که در 20 ژانویه 2020 متوقف شد، ادامه خواهد یافت؛ اکنون منطقه و جهان در مقایسه با سال 2020 بسیار تغییر کرده است».
چنان که با نظر در این سخنان میتوان دریافت، دور دوم ریاستجمهوری ترامپ در مقایسه با دور نخست، تغییراتی را تجربه خواهد کرد. به نظر میرسد مقامات دولت جدید تمامی استدلالهای خود را برای درافکندن سیاستی جدید در خاورمیانه بر این مبانی استوار کردهاند که جمهوری اسلامی ایران در تنگنای دشوارتری قرار گرفته است و مبتنی بر چنین درکی میتوان خواستههای بیشتری را از تهران طلب و یا این کشور را به تغییراتی پردامنه ناچار کرد.
افزون بر دو متغیر خصومت شخصی و تکوین برداشتی جدید در دولت ترامپ از موقعیت کنونی ایران، عامل مهم دیگر در هدایت سیاست خارجی ترامپ در منطقه و مواجهه با جمهوری اسلامی ایران، اقدامات بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی است. نتانیاهو در واکنش به پیروزی ترامپ در انتخابات با ستایش از این نتیجه آن را «بزرگترین بازگشت تاریخ» توصیف کرد.
وی در پیامی خطاب به ترامپ مدعی شد: «بازگشت تاریخی شما به کاخ سفید آغازی جدید برای آمریکا و تعهد مجدد قدرتمندی به اتحاد بزرگ بین اسرائیل و آمریکا است. این یک پیروزی بزرگ است». پیش از این نتانیاهو در جریان سخنرانی در کنگره آمریکا در اواخر ماه ژوئیه، با قدردانی از ترامپ از وی به سبب همه کارهایی که در دوره اول ریاستجمهوری خود برای اسرائیل انجام داده بود تشکر کرد. اشاره نتانیاهو به تصمیماتی چون، انتقال سفارت آمریکا در رژیم صهیونیستی از تلآویو به بیتالمقدس، خروج آمریکا از توافق هستهای با ایران، به رسمیت شناختن شهرکسازیهای غیرقانونی در کرانه باختری و حاکمیت اسرائیل بر بلندیهای جولان بود.
به نظر میرسد اکنون نتانیاهو بر آن است تا با ترسیم وضعیت کنونی خاورمیانه برای ترامپ و القای این دیدگاه که محور مقاومت در موقعیت ضعف قرار گرفته و شرایط برای انجام تغییرات بزرگ مهیا است، ترامپ را برای همراهی بیشتر با سیاستهای تهاجمی خود ترغیب کند. امید به این همراهی تا بدان جاست که نتانیاهو در شب برگزاری انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در اقدامی تأملبرانگیز، یوآو گالانت را از سمت وزارت دفاع برکنار و اسرائیل کاتز را جایگزین وی کرد. اسرائیل کاتز، وزیر دفاع جدید که پیش از این وزیر خارجه بود، در مقایسه با گالانت دیدگاههای تندتری دارد و بسیار با نتانیاهو همسوتر است.
او پس از انتصاب بهعنوان وزیر دفاع، وعده داد که «اهداف جنگ» از جمله «بازگرداندن تمامی گروگانها، نابودی حماس در غزه و شکست حزبالله در لبنان را محقق خواهد کرد». گرچه بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، وزیر دفاع جدید خود را با عباراتی همچون «مرد عمل» با ترکیبی از «تجربه غنی» و «قابلیتهای اجرایی» ستود، اما تحلیلگران اسرائیل کاتز را در درجه اول به عنوان فردی «بله قربانگو»2 توصیف میکنند که برای پیشبرد اهداف نظامی نتانیاهو، آزادی عمل بیشتری فراهم میکند.
به نظر میرسد نتانیاهو با چنین تغییری در کابینه خود افزون بر تلاش برای راضینگهداشتن کابینه افراطی در پی پیگیری اهداف جدید نظامی در منطقه است. فراموش نکنیم که در دولت راستگرای اسرائیل که تندروترین دولت تاریخ این رژیم محسوب میشود، گالانت در مقایسه با دیگران، دیدگاههای میانهروتری داشت. وی پیش از این خواستار آتشبس در غزه و آزادی گروگانها شده بود؛ دیدگاههایی که کابینه افراطی نتانیاهو از آنها حمایت نمیکرد.
به نظر میرسد با رفتن بایدن، احتمالاً محدودیتهای کمی برای نتانیاهو وجود خواهد داشت. نتانیاهو بر دوستی ترامپ و حمایت وی از سیاستهای نظامی رژیم صهیونیستی حسابی ویژه باز کرده است. گرچه به گفته یکی از مقامات سابق دولت ترامپ، رئیسجمهور جدید آمریکا همیشه فردی معاملهگر است و در هر توافقی منافع خود را در اولویت قرار میدهد و بسیار نیز غیرقابل پیشبینی است؛ اما بیتردید تفکر و غرایز وی در مقایسه با بایدن بسیار به نتانیاهو نزدیکتر است.
ترامپ تا بدانجا که سیاستهای نظامی نتانیاهو منافع آمریکا را در خطر قرار ندهد، از اقدامات وی در خاورمیانه حمایت خواهد کرد. به گفته یک مقام آمریکایی، «اکنون نتانیاهو دوستی در کاخ سفید دارد؛ فردی که میتواند خیلی چیزها را تغییر دهد. نتانیاهو بیش از همه به ایران فکر میکند.»
گرچه میتوان پیشبینی کرد که با بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید، جنگهای اسرائیل در خاورمیانه احتمالاً برای سیاست «اول آمریکای» ترامپ، چالشهایی ایجاد خواهد کرد اما به نظر میرسد حمایتهای وی از نتانیاهو و یادآوری اینکه در ماه اکتبر به نخستوزیر رژیم صهیونیستی گفته بود: «آنچه را که باید انجام دهی انجام بده»3، در کنار کارزار گسترده حمایت از اقدامات نظامی اسرائیل در منطقه در بین جمهوریخواهان، سبب گستردهترشدن دامنه منازعات در منطقه خواهد شد.
از جمیع شواهد فوق چنین میتوان دریافت که رویکرد تهاجمی دولت ترامپ در مواجهه با جمهوری اسلامی ایران که در دور نخست در چارچوب سیاست فشار حداکثری اعمال شده بود، قرار است در دور دوم با شدت بیشتری ادامه یابد. تشدید خصومتهای شخصی، برداشت از شرایط داخلی و منطقهای ایران و تشویقهای آشکار نتانیاهو و تحریکات پنهان رهبران عربستان سعودی و کشورهای منطقه، سبب خواهد شد تا ترامپ سیاست فشار حداکثری 2 را با شدت بیشتری دنبال کند. به سیاق معمول استراتژیهای ترامپ میتوان پیشبینی کرد که وی به جزئیات احتمالات پس از اجرای این سیاست هیچ التفاتی ندارد و تنها در پی آن است تا با اجرای آن جمهوری اسلامی ایران را وادار به توافق کند. جزئیات چنین توافقی را نیروهای تندرو حامی وی تدوین خواهند کرد.