گروه جامعه-رسانهها: برخی جامعهشناسان میگویند همان طور که شادی و شادمانی قابل انتقال از نسلی به نسل دیگر است، بدبینی و ناشادمانی نیز در بین نسلها منتقل میشود. برخی نظریه پردازان اعتقاد دارند سطح پایین رضایت از زندگی و احساس خوشبختی، به گرایشهای منفی نسبت به کل جامعه منجر و دورههای طولانی برآورده نشدن آرزوها و انتظارات، موجب ظهور نگرشهای بدبینانه یی میشود که این بدبینی از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. در این بین، وضعیت نسل کنونی جامعه ایرانی چیست؟ آمارها نشان میدهد بیش از ۷۰ درصد مردم ایران در شهرها زندگی میکنند و به گفته پژوهشگران زندگی شهرنشینی، باعث کاهش شادمانی در انسانها میشود.
امان الله قرایی مقدم، جامعهشناس و استاد دانشگاه اعتقاد دارد ایرانیها در ادوار گذشته، بیشتر از امروز شاد بودهاند و شهرنشینی که یکی از جلوههای «مدرنیته» به شمار میرود، باعث فردیت بیشتر انسانها و کاهش میزان شادی آنها شده است. قرایی میگوید در جامعه امروز ایران به دلیل «تاخر فرهنگی» دچار بروز نارضایتی از زندگی و به تبع آن، کاهش شادی در جامعه شدهایم. گفت و گوی امان ا...قرایی مقدم با سایت ندای ایرانیان در ذیل آمده است:
وضعیت ایرانیها، از لحاظ شاد بودن و شاد زیستن نسبت به سایر ملل جهان چگونه است؟
در دوران باستان ایران، یکی از شادترین جوامع بشری بوده است. نمونه بارز این شادمانی رادر طول دوازده ماه سال میبینید که برای هر ماه و هر فصل، گروهی از مراسم جشن، پایکوبی و شادی و نشاط جمعی در تقویم داشتهایم. در وندیداد آمده است زرتشت با خنده متولد شده است. در دوران باستان، خنده و شادی، اساس جامعه ما بوده است. میبینیم وقتی رودکی میخواهد برای بخارا دعا کند، میگوید «ای بخارا، شاد باش و دیر زی» و حتی سعدی در این باره شعری بسیار نیکو دارد که میگوید بساط سبزه لگدکوب شد به پای نشاط، ز بس که عارف و عامی به رقص برجستند. این شعر معنای زیادی دارد و نشان میدهد شادی در جامعه گذشته ایران برای همه قشرها و افراد بوده است.
واقعیت این است هر چه به زمان حال نزدیک میشویم، شادی و نشاط کم تری در جامعه میبینیم، البته در ادوار زمانی گذشته برخی از دورانهای شادی نیز داشتهایم. اما به طور کلی بر اثر جنگها، شکستها، فقر و بدبختی که به مرور گریبانگیرجامعه شده و به دلیل اینکه حکومتهای سلسلههای شاهی مردم را به طور دایم چاپیدهاند و به خوشگذرانی خود پرداختهاند، در حالی که مردم در فقر و بدبختی بودند، شادی واقعی در جامعه کم کم فروکش میکند.
یعنی فشار حکومتهای پادشاهی باعث کاستن از شادی مردم در ادوار گذشته شده؟
بله، ولی چرا نظام سیاسی پادشاهی این طور مردم را از شادی دور کرده؟ در منظومه حکیم نظامی گنجوی میخوانیم در دوره ساسانی، خسرو پرویز از فرهاد این سوالات را در قالب مناظره بر سر شیرین میپرسد: نخستین بار گفتش کز کجایی؟ / بگفت از دار ملک آشنایی/ بگفت آنجا به صنعت در چه کوشند؟ / بگفت انُده خرند و جان فروشند. در آن روزگار، اندوه را از مردم میخریدند. در تاریخ آمده بهرام گور هفت فیل داشت که بر پشت هر یک، تختی زمردین گذاشته بود و ۳۰۰ خنیاگر روز و شب برای او مینواختند، ولی وضعیت مردم چه بوده؟ مردم در فقر و بدبختی زندگی میکردند.
شعر معروف پروین اعتصامی درباره سلطان سنجر سلجوقی گفته با این مطلع که: «روزی گذشت پادشهی از گذرگهی/فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست/ پرسید زان میانه یکی کودک یتیم/ کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست/ آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست/ پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست/ نزدیک رفت پیرزنی کوژپشت و گفت/ این اشک دیده من و خون دل شماست. چرا پادشاه از مردم دزدی میکرده؟ در دوران قاجار، هر ولایت، یک والی داشته و والی خراسان یا اراک یا آذربایجان باید به شاه پول و خراج میداده است. چون والی باید خراج میداده، این پول را از سلطان هر شهر که فرماندار امروزی میشود، میگرفته، سلطان از بخشدارهایش پول میگرفته و به والی میداده، بخشدارها از دهدارها میگرفتهاند و دهدارها هم مردم را میچاپیدند. این سلسله دزدی و چپاول، نتیجه یی به جز نارضایتی و ناشادی مردم ندارد.
امروز که دیگر با جامعه سیستم حسینقلی خانی ندارد، نباید قاعدتا شاد باشد؟
امروز میبینیم شادی و نشاط در جامعه نیست. دلیلش نیز این است که کارهایی که برای به وجود آمدن شادی و نشاط در جامعه باید صورت بگیرد کم است. کجا دیدهاید آمدن بزرگترین جشن باستانی یعنی نوروز، باعث ایجاد شادی عمومی شود؟ در مقاله یی اشاره کردهام به مسوولان که باید نوروز را به نوروزگاهها ببرند. باید به صورت جمعی شادی کرد، زیرا شادی، به صورت فردی حاصل نمیشود. پای تلویزیون و ماهواره که انسان شاد نمیشود. شادی در جمع به وجود میآید و زیاد میشود. همان طور که زیبایی در جمع انسانها تجلی پیدا میکند. شادی وقتی است که جامعه شادی را احساس کند. الان میبینیم هرکاری که برای شادکردن افراد جامعه ایرانی صورت میگیرد، چندان موفق نیست.
مثلاموسیقی میسازند که به ظاهر شاد است، ولی واقعا شاد نیست. چون روحیه کسی که موسیقی را مینوازد، معلوم است شاد نیست. آوازها و سریالهایی که از صدا و سیما پخش میشود پر از آه و اندوه و غم است، از در و دیوار، لباس و پوشاک و حتی رنگهای ماشینها غم میبارد. در مراسم شهادت، به سینه میزنیم ولی میبینیم در مراسم مبعث و تولد بزرگان نیز با همان رفتار دستها را بالای سر میزنیم. این کارها شادی نیست. شادی باید بیاید وسط میدان، در خیابانها و استادیومها مردم باید شادی علنی کنند.
برخی جامعهشناسان میگویند در زندگی شهری، شادی، رنگ میبازد و علت آن نیز همین است که شما میگویید، چون زندگی جدید، چندان با جمعی زندگی کردن، همساز نیست. مثلااز خانوادههای گسترده دیگر نشانی نمیبینیم، چون خانهها، ۱۰ تا اتاق بیرونی و اندرونی ندارند تا همه دور هم باشند، آیا شهری شدن و مدرنیته باعث نشده همین تاثیر در جامعه امروزی به وجود بیاید؟
این واقعیت دارد که انسان شهری تنها، بیکس، بیهویت شده و در لاک تنهایی خود فرو رفته است و کسی از درون لاک تنهایی او را نمیتواند بیرون بیاورد. در شهرها با پدیده «انبوه تنها» مواجهیم. انسانها در کنار همدیگر در جمعیتهای میلیونی و انبوه زندگی میکنند، ولی هر کدام تنها هستند. در شهر، انسانها، هر کدام وسیله یی هستند که دیگری به هدفش برسد. یک منشی که در شرکتی کار میکند، وسیله یی است که مدیرعامل به هدفش برسد. راننده اتوبوس وسیله یی است که شما را به سر کار برساند.
شما حتی او را نمیشناسید، حتی امروز دیگر به او پول هم نمیدهید و با بلیت الکترونیک، دستمزد او را میپردازید، یعنی ارتباطتان با راننده اتوبوس واحد یا راهبر مترو، ارتباط انسان با انسان نیست. این مساله در جامعه روستایی وجود ندارد یا خیلی کمتر از شهرهاست. وقتی شما تنها باشید، لاجرم غمگینتر از زمانی هستید که با جمع دوستان، خانواده یا رفقایتان به سر میبرید.
عامل سرعت چطور؟ سرعت زندگی در شهرها، شادمانی را از یاد ما شهرنشینها نبرده؟
در حال حاضر جامعه شهری به سرعت خو گرفته است، ولی این طور نیست که سرعت، شادی را از بین ببرد. خیر، شما جوامعی مانند کره و برزیل را ببینید که به شدت در زندگی پرشتاب خود به سر میبرند، ولی بسیار شادتر از ما هستند. به گونه یی که تور شادی در برزیل میگذارند. فضای جامعه باید شاد باشد. حالاهر قدر هم که زندگی سرعت داشته باشد، وقتی جامعه شاد باشد، از آسمان شادی میبارد. اما ایجاد شادمانی در مردم با این عظمت، نیاز به کارآفرینی، ارزانی و رفاه دارد. شادی که بیدلیل در فضا تزریق نمیشود.
باید برای مردم شغل وجود داشته باشد، استرس هم در این حجم و شدتی که ما تجربه میکنیم نباید باشد. در ضمن این را باید در نظر داشته باشید عقربه ساعتی که روی مچ دست یک تهرانی میچرخد با عقربه ساعتی که روی دست اهالی نهاوند یا روستاهای کرمان میچرخد، سرعت متفاوتی دارد. ساعت نشان دهنده حرکت، شتاب و گذر زمان است. زمان، شتابنده میگذرد ولی زمانی که ما در ایران، تجربه میکنیم زمان پاندولی است. زمان پاندولی یکی از عوامل کاهش شادی و افزایش اضطراب و اندوه در جامعه است.
زمان پاندولی چیست و چطور میتواند شهرنشینها را اندوهگین کند؟
زمان پاندولی، زمان لحظه یی است. در این نوع از زمان، متغیرها بسیار شدید عوض میشوند. یعنی از لحاظ فکری، با وجودی که برخی افراد ممکن است فکر کنند امروزیاند، در اصل به شدت عقب نگر و واپس گرا هستند. برخی نیز در آینده به سر میبرند، یعنی در زمان حال نیستند. اما اکثرا افراد جامعه در این وسط میان زمان گذشته و زمان آینده حرکت میکنند و در نوسان هستند. پسرها هر قدر که فکر کنند امروزی هستند باز هم در ذهن خود، در زمان گذشته به سر میبرند و رویای حکومت در خانواده را در سر دارند، همان که میگویند مرد، خدای مجسم زن در خانه است. در عوض دخترها نیز هر اندازه فروتن باشند در ذهن خود در رویای آینده هستند و سودای همطرازی با پسرها را در ذهن میپرورانند. این زمان پاندولی، عامل طلاق شده. طلاق باعث استرس و اضطراب و ناراحتی میشود و در نتیجه شادی از زندگی میگریزد.
چطور میتوان زمان پاندولی را برای شهرنشینها متوقف کرد تا لااقل شادی بیشتری را تجربه کنند؟
نمیتوانید زمان را متوقف کنید. حتی نمیتوانید با زمان حرکت کنید. شما با سرعت تغییرات نمیتوانید خودتان را هماهنگ کنید. شتاب تغییرات اجتماعی بسیار فزاینده است اما طرز فکر شما با آن سرعت تغییر نمیکند. بین شتاب تغییرات تکنولوژیکی و فکری، همیشه فاصله وجود دارد. در تمام دنیا این فاصله وجود دارد و به آن تئوری «تاخر فرهنگی» میگویند که آزبورن مطرح کرده. یعنی اینکه فرهنگ معنوی همیشه دیرتر از فرهنگ مادی تغییر میکند.
این تغییر در تمام دنیا هست، ولی در ایران زمان تغییرات بسیار سریعتر است. چون ما در عصری به سر میبریم که در حال تحولات شدید و سریع نو شدن فناوری هستیم. در نتیجه رفتارمان و مولفههای فرهنگیمان از این تغییرات جا میماند. بگذارید مثالی بزنم کسی که در شهر زندگی میکند و با آب لوله کشی شهری، خودروی خود را میشوید یا اسراف در مصرف آب و برق دارد، او فکرش در جامعه روستایی مانده و تصور میکند هنوز در کنار رودخانه زندگی میکند، نمیتواند تصور کند این برق و آبی که دارد به راحتی از بین میبرد با صرف چه مشکلات و انرژیای تهیه شده.
پس چطور میتوان در این عصر شاد بود؟
درجامعه ناشاد هر تلاش و کوششی که از سوی حکومت برای توسعه اقتصادی، علمی، فرهنگی و سیاسی میشود، درست از سوی مردم، حس نمیشود. این همه پیشرفت علمی میکنیم، این همه آبادانی داریم ولی مردم احساس نمیکنند. چون موسیقی و سریال ما غمناک است. دیدن این سریالها یا شنیدن این موسیقیها شادی به وجود نمیآورد. جامعه میخواهد برود ورزشگاه و مسابقه فوتبال ببیند ولی میگویند دخترها نباید وارد شوند. در تلویزیون هنوز شما نمیتوانید موسیقی زنده ببینید. از رنگ لباسهای ما، غم میبارد. در جامعهشناسی رنگها میدانیم رنگ سیاه، رنگ مرده است. خاکستری، رنگ از بین رفتن است. رنگ شاد و رنگ زندگی، رنگهای سفید، آبی، سبز و سرخ هستند.
گلدسته مساجد را فیروزه یی میسازند، چرا سیاه نیست؟ برای اینکه در مسجد با خدا ارتباط میگیریم و با خدا بودن، باعث شادی میشود. مسجد، همیشه آدم را شاد میکند چون محراب مسجد، با نقش و نگار بسیار زیبا و رنگهای شاد تزیین شده، چرا این نقش و نگار را روی لباسمان نداریم یا از رنگهایی که در محراب و گلدسته مساجد میزنیم در لباس و پوشش خود استفاده نمیکنیم. از موسیقی تلویزیون، اخبار رادیو، دیدن سریالها، احساس گرانی، نبود کار، عقب افتادن ازدواج دختران و مسائل مالی مربوط به ازدواج همه و همه احساس اندوه میکنیم. به جرات میتوان گفت شادی در جامعه نیست. تا شادی در جامعه به وجود نیاید، توسعه اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و بهبود روحی و روانی حاصل نمیشود.
ولی کدام مقدمند؟ شادی یا توسعه؟ توسعه اجتماعی باعث شادی میشود یا شادی، توسعه اجتماعی را به وجود میآورد؟
شادی، مقدمه همه چیز است. جامعه هند، فقر و فقیر دارد، ولی میبینید چقدر شاد هستند. حتی در فیلمهای هندی میبینید چقدر آواز میخوانند. باید فضا را برای شادی گروهی مردم باز کرد. باید استادیومها را باز کنند و مردم در مراسم شادی جمعی در نوروزگاهها شرکت کنند. نه اینکه فقط بگوییم شادی جمعی با هرج و مرج یکسان است.