گروه سیاسی: اگر بخواهیم عملکرد دولت در حوزه دیپلماسی در چند سال اخیر را ارزیابی کنیم میتوان از دو نقطه عطف یاد کرد؛ دست یافتن به توافق هستهای و دوران پس از خروج آمریکا از برجام.
دستگاه دیپلماسی که در بعضی حوزهها نقشی بیشتر از مجری دستورات را هم ایفا نمیکند از تابستان ۹۲ تا زمان اعلام توافق هستهای با داشتن اختیاراتی بیشتر از گذشته و همچنین اجازه مذاکره مستقیم با ایالات متحده توانست سه مشکل اساسی کشور در پانزده سال اخیر را از سر راه بردارد.
مسائل مرتبط با PMD، قرار گرفتن پرونده هستهای ذیل فصل هفتم منشور ملل متحد و همینطور تحریمهای مرتبط با این پرونده به خصوص تحریمهای بانکی و نفتی. اما این وجه مثبت عملکرد دولت در حوزه سیاست خارجی با فرمان ترامپ مبنی بر خروج آمریکا از توافق کمرنگ و کمرنگتر شد، به شکلی که امروز بسیاری بر این باور هستند که دیگر اثری از دستاوردهای اقتصادی ناشی از برجام باقی نمانده و اگر بتوان آثار مثبتی را برای این توافق برشمرد بیشتر در حوزه سیاسی و حقوقی و شاید تا حدودی نیز امنیتی خواهد بود.
دستگاه دیپلماسی به همان میزان که در دوران مذاکرات هستهای فعال و هوشمند نشان میداد، اکنون و در دوران خروج آمریکا از برجام کُند، منفعل و فاقد هر تاکتیک و راهبردی است. دیپلماتهای ایرانی در یکی دو سال اخیر نه توانستهاند برجام را احیا کنند، نه مسائل مرتبط با منطقه را با استفاده از ابزار مذاکره با قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای به جایی رساندهاند، نه برنامهای در جهت همگرایی و تقویت روابط ایران و اروپا داشتهاند و نه هیچ تاکتیک مشخصی برای مواجهه با اقدامات دولت ترامپ بر روی میز کار خود دارند.
با نگاهی به تحرکات و اقدامات دستگاه سیاست خارجی کشور و به طور مشخص وزارت امور خارجه شاهد تقلیل نقش این نهاد مهم تصمیمگیری در حوزه مسائل دیپلماتیک به مجریان بدون هر نوع اختیاری هستیم. به شکلی که مسئلهای همچون برجام نیز با وجود بیشتر از یک سال مذاکره فشرده هنوز به سرانجام مشخصی نرسیده است. پرسش اساسی اما این است که علت به وجود آمدن چنین وضعیتی چیست و آیا راهی برای برونرفت از این وضعیت نامطلوب وجود دارد یا خیر؟
شاید بتوان نخستین علت به وجود آمدن چنین مشکلی را یک ایراد ساختاری در نظامات تصمیمگیری در حوزه سیاست خارجی دانست. عدم فرماندهی واحد و وجود ساختارهای موازی و ناهماهنگ شرایطی را رقم زده است که تصمیم کارشناسی که مبتنی بر علم دیپلماسی و بر پایه منافع ملی باشد جای خود را به تصمیماتی متکی بر ایدئولوژی داده است. دومین دلیل این انفعال دیپلماتیک به مدیران وزارت امور خارجه و در صدر آنان وزیر امور خارجه بازمیگردد. جواد ظریف به جز یک مورد استعفای بی ثمر و بدون سرانجام آن طور که باید و شاید نتوانسته است از جایگاه وزارتخانه تحت مدیریت خود صیانت کند و به همین دلیل نیز شاهد کمرنگ شدن نقش دستگاه دیپلماسی در تصمیمگیریهای کشور هستیم.
سومین علت بروز این اشکال که خطراتی را متوجه منافع ملی کرده است وجود محدودیت در مذاکره با آمریکا و اروپا است. مطابق دستور رهبری انقلاب مذاکره با دولت ترامپ ممنوع است و آنطور که پیداست دولت و وزارت امور خارجه نیز با این تصمیم نظام کاملا موافق و همراه هستند اما پرسش این است که چرا مذاکره جدی با وجوه دیگری از هیئت حاکمه ایالات متحده که ارتباطی با دولت ترامپ ندارند و یا جامعه مدنی این کشور در دستور کار قرار نمیگیرد؟ و یا پرسش مهمتر آنکه ممنوعیت مذاکره با آمریکا چه ارتباطی به رابطه با اعضای اتحادیه اروپا دارد که شاهد بی تحرکی کامل دستگاه دیپلماسی در این حوزه هستیم؟!