...اینان همان گروهی بی شناسنامهای هستند که دور زدن تحریمها برایشان هزاران «سورینت» ساخت، مافیایی که حتی قوه قضايیه هم در کارشان مانده، جیببران ملت...
ليلا واحدي
گروه سياسي: «باید همتمان را بگذاریم در پشتیبانی از دولت روحانی. رسانه های منسوب به نیروهای مسلح اگر خطا کنند و برابر مشی رهبری حرکت نکنند، برخورد ميکنیم، باید به این رئیس جمهور افتخار کنیم.» این اظهارات، حرفهای خاتمی یا هاشمی و روحانی و یا حتی وزیر ارشاد دولت یازهم نیست، اینها اظهارات فرمانده ستاد کل نیروهای مسلح سردار فیروز ابادی است، کسی که از نزدیکترین افراد نظامی به رهبر انقلاب است، چندی پیش هم دکتر ولایتی، مشاور عالی مقام رهبری حمایت خود را از تیم مذاکره کننده هسته ای ابراز و از فرصت سوزی های تیم قبلی سخن گفته بود.
چینش سخنان افراد نزدیک به رهبری و سخنان خود ایشان در چند وقت اخیر حکایت از این موضوع دارد که رهبر انقلاب از دولت و تیم وزارت امورخارجه حمایت ميکنند. اما متاسفانه عده ای صاحب صدا و تریبون و رسانه، که در تمام عمر ادعای ولایت مداری شان گوش فلک را کر نموده بود، دیدگاههای رهبری و نزدیکان ایشان را نادیده انگاشته و به هر طریقی به دولت روحانی ميتازند اما این کاسه های داغ تر از آش کیستند؟ که به هر دلیلی این روزها با عدم پیشرفت مذاکرات هستهای، شریک غم و شادیهای اسرائیل شدهاند.
در جریان شناسی گروههای افراطی فشار ميتوان آنها را به دو گروه عمده تقسیم کرد. گروه نخست کسانی هستند که واقعا و حقیقتا به این امر که روحانی و ظریف در حال فروختن عزت و منافع کشور به اشتون و کری هستند، اعتقاد راسخ دارند، اینان راستگرایان و نه اصولگرایانی هستند که هیچ اصولی جز قالب های ذهنی خود را بر نمی تابند، همانقدر که در انجام اعمال دینی و واجب خویش کوشا هستند، همان اندازه هم در سنگ انداختن جلوی پای دولت روحانی و یا هر دولتی که حرفهای ممنوعه بزند و از عقل و تدبر سخن بگوید، مصرند. برخورد فیزیکی و زور اجبار در هر فرایندی را لازم ميدانند و هر نوع تلطیف در فضا را نوعی بی دینی تلقی ميکنند.
از کنار میلیاردها اختلاس و رشوه و معاملات مواد مخدر به آسانی ميگذرند، اما برای روبوسی هنرپیشهای با یک پیرمرد هشتاد ساله دلواپس ميشوند. این گروهها، نه تنها در ایران و نه در میان مسلمانان ونه فقط امروز بلکه در همه جای دنیا و هر آیین و مذهبی و در هر دورهای از تاریخ وجود دارند، این جماعت رادیکال در افراطیترین حالت خود و، زمانی که تعقل را کنار ميگذارند، خوارج و بوکو حرام و القاعده و داعش و افراطیون میانمار و بوداییان، و یا فاشیستهای آلمانی و کشیش های قرون وسطا را شکل ميدهند و یا در حالت معتدل تر به همایش دلواپسان و تجمعها و تخریبها رضایت ميدهند و در هر شکل و صورتی که باشند چون عقیده و نظر خود را اصلح ميدانند، عقیده و نظر دیگری را فاقد ارزش ميپندارند.
تا اینجای کار مسئله عمیق نیست اما مشکل و معضل از زمانی آغاز ميشود که نظر دیگری را ضد ارزش ميپندارند و مبارزه با آن را بر خود واجب ميدانند. خوارج در جنگ صفین واقعا به این اصل که «لا حکم الا لله » باید بین حضرت امیر و معاویه حاکم شود اعتقاد پیدا کردند و با همین اعتقاد هم بود که مالک اشتر نخعی را از دو قدمی خیمه فتنه معاویه بازگرداندند، افکار خطرناک این گروه بود که ابن مجلم را به کوفه و محراب مسجدش کشاند و علی (ع) شهید افکار اشتباه اما راسخ این عده شد.
این عده حرف خود را حرف دین و خدا ميدانند و تنها پوستهای از دین خدا را باور دارند و هیچ عمقی برای شریعتشان قابل تصور نیست. این گروه زمانی که در عرصه سیاست و مسئولیت قرار ميگیرند، میزان اشتباهشان افزایش ميیابد، ميشوند امثال ابوموسی اشعری که فریبش از فریب کودکی چند ساله هم آسانتر شد. زیرا سیاست آنهم در عصر کنونی علمی است که اگر فاقد آن باشی، و تفاوت npt و mpt را ندانی، بی سوادی ميشوی که هم به خود آسیب ميرسانی و هم به ملتی که به امیدی تو را نماینده مجلس کردهاند.
اما گروه دوم کسانی هستند که به هیچ اصلی اعتقاد ندارند، اما چون حیاتشان در راست بودن افراطی است، در این زمره قرار ميگیرند، افرادی که در بحران و افراط بهتر و بیشتر نفس ميکشند، کسانی که در تنور سوزان اختلاف نان خود را ميپزند و ابدا هم برایشان مهم نیست که هیزم این تنور از کجاست و از کیست؟
اینان همان گروهی بی شناسنامه ای هستند که دور زدن تحریمها برایشان هزاران «سورینت» ساخت، مافیایی که حتی قوه قضايیه هم در کار شان مانده، کسانی که در سایه تحریم و دعوا به خواست خود ميرسند. فرقی هم ندارد در تل آویو باشند یا تهران. جیببران ملت در سایه تحریم هایی که خود مسبب اصلی آن بودهاند (ورنه ایران که در تاریخ حیات خود آغازگر هیچ جنگی نبوده چرا باید به تهدید جهانی تبدیل شود؟!) دلارهای این ملت را در حساب های حقیقی و حقوقی خواباندند تا تورم کمر زن و مرد ایرانی را بشکند و از دل این آشفته بازار جمشیدهای بسمالله بیرون کشیده شوند و اقتصاد مفلوج ایران را به سخره بگیرند.
این گروه از صداقت توام با بلاهت گروه اول استفاده ميکنند، این گروه را سپر بلای خود ميکنند و به بحران آفرینی ميپردازند و در سایه این بحران حسابهای بانکی شان را تقویت ميکنند، کارتلهای اقتصادی و سیاسی راه مياندازند و هرگز اجازه آرامش و راحتی را به دولتها، مخصوصا دولتهای معتدل نمیدهند. قطعا در همایش دلواپسان و تجمعهای دیگر بودهاند افرادی که از سر دلسوزی و برای حفظ دین خدا ! علیه روحانی و تیمش موضع گرفتهاند و همین دلسوزان بیمنطق کار را برای گروه منفعت طلب آسان ميکنند.
پس از ۲۴ خرداد ۹۲ هر دو جریان فوق به کمک یکدیگر آمدند، گروه اول به تحریک و تهییج گروه دوم پرداختند و از هیچ کوششی برای خفه کردن نطفه امید، دریغ نکردهاند، از اعتراض به عضویت وزیر امور خارجه در صفحات اجتماعی تا برگزاری همایش دلواپسی و به دوئل فراخواندن تیم مذاکرات جدید با تیم قبلی. دولت روحانی اگر ميخواهد به وعده های انتخاباتی خود جامعه عمل بپوشاند و اوضاع مردم را سرو سامان دهد هرچند کار سختی به نظر ميرسد، اما باید با گروه اول از در مدارا در آید تا زمانی که عامل گروه دوم نشدهاند، ميتوان به ارشادشان پرداخت و روشنگرانه به دلواپسیهایشان پاسخ داد.
اما زمانی که خواسته یا ناخواسته مزدور گروه دوم شدند، و به خواست آنها بحران آفریدند باید به هر نحو ممکن کنترل شوند، و ترمز عقل و تدبیر بر تندرویهایشان زده شود. اما مبارزه جدی و در خور توجه باید با گروه دوم صورت گیرد، تا مردم یقین حاصل کنند که در کشور تنها قانون است که حکمرانی ميکند، نه افراطيون خودسر و دلواپس. مبارزهای که همت آن باید میان تمام مسئولین وجود داشته باشد تا یقه سفیدهای ایران که روزگار این مملکت را سیاه کردهاند به دست عدل سپرده شوند. ملت الان بیش از هر خواستهای، ميخواهند که اسامی این مفسدان از جیبها و حروف الفبا بیرون آید تا اندکی اعتماد از دست رفته خود را به نظام باز یابند.