عطا افشاریان
گروه مقالات: در جوامع مختلف، احزاب راست و چپ از قدرت بالاتری نسبت به سایر احزاب مستقل برخوردارند و هدایت سکانهای سیاسی در عمده کشورها در دست آنهاست. تقسیم بندی که سالها در عرصه سیاست کشورها اتفاق افتاده است و به نوعی دموکراسی تدوین شده ای را به خورد ملتها ميدهد.
قواعد به ظاهر دموکراتیک توسط این احزاب و با کمک رسانه ها، به ذهن مردم القا ميگردد و حقوق گرفته شده انسانها، بعنوان انقلابهاي بزرگ و یا دستاوردهای عظیم و توسط منجی یان خود ساخته ای، در گذر زمان به آنها برگردانده ميشود تا هم مردم راضی باشند و هم ستونهای طبقه بندی انسانها استوار بماند.
ایران نیز ناخودآگاه از این تقسیم بندی در امان نمانده است. ولی از آنجا که رویکرد رهبران انقلاب، رویکردی دینی و انسانی بوده است، ایجاد دو حزب راستگرا و چپگرا چندان در دستور کار نبوده است، اگر چه در عمل اختلافهای عقیدتی سیاسیون موجب این تقسیم بندی گردید. در دوره ای از کشمکشهای سیاسی، این دوگروه اصلاح طلب و اصولگرا نامیده شدند. جامعه محافظه کار سیاسی، اصولگرا نامیده شد و جامعه تندرر و چپ اوایل انقلاب پس از تغییر ماهیت به اصلاح طلب مشهور گردید.
در رسانهها از قول یکی از نیروهای اصولگرا، عنوان شده است که اصلاحطلبان به دنبال اصلاح چه چیز هستند؟ قانون اساسی و یا ارکانی مهم چون رهبری؟ شاید اشکال مهم این سوال ایشان را باید در اشتباه در تقسیم بندی جریانهاي سیاسی جستجو نمود.
اصولا، جریانهای اخلاقی و قوانین مرتبط با آن، جدای از بحثهای فلسفی آن، در جوامع مختلف بار معنوی ثابتی دارند. مثلا دروغ در همه جوامع مذموم است، هرزگی و بی بندوباری امری ناپسند شمرده ميشود، استقلال و آزادی مردم یک کشور امری بدیهی است و جنگ در همه فرهنگها موجب نابودی و تباهی ملتهاست.
بنابراین نامگذاری یک جریان سیاسی با عنوان اصولگرایی، و جدا نمودن سایر مردم و احزاب از این جریان، نامفهوم خواهد بود چرا که اصولا یک ملت بر سر اصول عقلانی و اخلاقی خود خواهد بود و همه مردم دنیا را ميتوان اصولگرا تلقی نمود. البته اصول مورد پذیرش عقل و خرد بشری هستند و قوانین خودساخته ای که در گذر زمان منقضی ميشوند نمی توانند از اصول باشند.
تقسیم بندی دیگری که دیده ميشود، جریان اصلاح طلبی است. اصلاح طلبی و اصلاح حال امتها و مردم، یکی از اصول و لازمه توسعه و حرکت به سمت جامعه ایده ال است، زیرا به طور حتم بشر همواره رو به پیشرفت بوده و در جهت رشد و تعالی و حرکت به سمت مطلوب گام برداشته است.
با این وجود اصلاح از وضعیت فعلی به سمت وضعیت آتی و مطلوب امری بدیهی است. پس اصلاح طلبی به مفهوم تغییر اصول اخلاقی و قوانین پایدار و فطری نیست، بلکه به مفهوم پویا سازی، تغییر و اصلاح قوانین بشری و رویدادهای مرتبط با آن و در جهت تغییر فرهنگ مردم و آموزش آنها برای رسیدن به مطلوب است.
نمونه بارز آن جامعه پذیری و قانونمداری مردم است، رعایت بیشتر قوانین جاده ای و راهنمایی و رانندگی، احترام مردم به یکدیگر، آموزش و بهداشت عمومی اینها همه نمونه هایی از اصلاح طلبی است. حذف خرافات و عقاید باطل از جامعه و
حیات یک ملت زنده به تغییر و اصلاح حال آن، حرکت به سمت جلو، تغییر قوانین پوسیده و پذیرش اشتباهات و اصلاح آنهاست
هزاران نمونه دیگر از تغییرات ساختاری در فرهنگ و عقاید مردم را باید از اصلاحات تلقی نمود.
حتی رویکرد پیغمبران نیز رویکرد اصلاح طلبی بوده است. محمد (ص) در مبارزه با افکار منحط جامعه بدوی عربستان، رویکرد انقلابی و دگرگونی یکباره را دنبال نمی کنند و طی زمان و با تکمیل دستورات، فرهنگ عمومی مردم را دچار تحول مينمایند. به همین دلیل است که بسیاری از دستورات اسلام، بر رفتارهای اجتماعی اعراب قبل از اسلام استوار است زیرا که آنها رسوم ابراهیمی را با تغییر و تحریف دنبال مينمودند.
مبارزه پیامبر با رسوم غلط اعراب مانند برده داری و کنیزداری، خوردن مشروب، زنده به گور نمودن دختران و هزاران فرهنگ منحط اعراب بادیه نشین، رویکرد مسلحانه و زور نیست، بلکه رویکرد اصلاح و آموزش است. در واقع ایشان با ایجاد مکتبی آموزشی در گذر زمان به مردم تفهیم ميکنند که رسوم آنها عقلانی و مبتنی بر خرد نیست و با وضع آهسته قوانین الهی، فرهنگهای محلی را جهت دهی ميکردند، بعنوان مثال با خرید و آزادسازی برده ها، فرهنگ حذف برده داری را در جامعه اعراب پیاده نمودند.
بدین جهت نمی توان بر سخن این بزرگوار خرده نگرفت چرا که اصولا، اصلاح طلبی جزیی از یک جامعه زنده است و تنها جوامع مرده هستند که از اصلاح و تغییر به دورند. البته نوع تقسیم بندی و نامگذاری جریانهای سیاسی نیز خود تفکر غلط را در ذهن تداعی مينماید. چرا که نمی توان هیچ فرد زنده ای را غیر اصلاح طلب دانست، آنچنانکه هیچ انسان خردمندی اصول انسانی را قابل تغییر و یا معامله کردن نمی داند.
پس باید جریانهای سیاسی را در قواعدی دیگر و بر اساس تفکرات و اساسنامههاي آنها نامگذاری کرد. شاید محافظه کار و چپ برای احزاب سیاسی ایران و تفکرات حاکم بر آنها، منطقی تر باشد، چرا که اختلاف فکری رهبران سیاسی، نشات گرفته از نوع برخورد با دنیا، مردم، اقتصاد و مذهب است و حتی در ایران راست و چپ اقتصادی نیز مفهوم چندانی ندارد، چرا که اصولا سیاستمداران ایرانی، اقتصاد بخش خصوصی را به مفهوم واقعی آن نپذیرفته اند و هنوز کنترل دولتی و سیاسی بر اقتصاد را لازمه پایداری جریان سیاسی خود ميدانند.
اصلاح طلبی یک جریان یا تفکر و یا حزب نیست بلکه لازمه حیات بشری و حرکت به سمت دولت خرد است. دولت خرد، بطور حتم دولتی است که بر مبنای اندیشه سالم و "ما ینطق عن الهوی " ایجاد خواهد شد و هدف غایی آن، رسیدن انسان به انسانیت کامل در روی زمین است و این مهم بطور حتم در گذر زمان محقق خواهد شد. آنچنانکه هم اکنون نیز جوامعی هر چند کوچک وجود دارند که در آنها انسانها به یکدیگر عشق و احترام دارند، قوانین فوق همه انسانها هستند، فقر و نادانی تا حد بالایی از این جوامع رخت بر بسته است و جرم و جنایت نزدیک صفر است.
کشورهای کوچک اسکاندیناوی، هر چند هنوز راه زیادی برای حرکت به سمت انسانیت کامل دارند ولی راه زیادی را نیز پیموده اند، راهی که حتی کشورهای مدافع لیبرالیسم و دموکراسی، نتوانستهاند طی کنند و از آن میزان جامعه سالم بهره ببرند.
سخن پایانی اینكه، حیات یک ملت زنده به تغییر و اصلاح حال آن، حرکت به سمت جلو، تغییر قوانین پوسیده و پذیرش اشتباهات و اصلاح آنهاست. از این اصلاح بطور حتم قانون اساسی و اشخاص در هر مقامی نیز بی نیاز نیستند ولی این اصلاح به مفهوم باطل خواندن امری نیست بلکه به مفهوم پذیرش اشتباه و اصلاح در مسیر مطلوب است که این لازمه خرد است.