کامران منصوریجمشیدی
گروه مقالات: گفتمان اصلاح طلبی که بر آمده از اندیشهاي بود که از دل جمعی از انقلابیون و رجال سیاسی درون نظام با نظر پویایی و اعتدالگرایی طلوع کرد. در شهرستانها نیز بخصوص در پی استقبال مردمی در جریان انتخابات خرداد 76 کم کم جوانه زد و شکوفا شد اما انگار که برخی از این جوانهها ریشهاي در خاکی نداشتند و تنها گلبرگ هایی شناور بر امواج روزگار بودند و داعیه داران و چهرههاي شاخص این گفتمان در شهرستانها، البته نه بطور مطلق لیکن بعضاً یا اکثراً آنچه را از این اندیشه در ذهن داشتند تنها تظاهر و پارهاي احساسات بود.
این ادعا زمانی قوتش تببین میشود که عملکرد رجال اصلاح طلب در برخی شهرستانها به گاه کسب قدرت و گاه عمل، مورد ارزیابی قرار بگیرد. آنگاه ميبینیم بیشتر اقدامات نه بر اساس ایدئولوژی و منشور گفتمان اصلاحات بلکه بر اساس مصالح و صلاحدید شخصی صورت گرفته است یعنی آنقدر سطح و میزان تغییر رویههاي مدیریتی و سیاستی کم رنگ و بی ربط با اصول آن گفتمان بوده که گوئی تفاوت تنها در افراد بوده نه در سیاستها.
جای سوال جدی است که آیا براستی ما رجال سیاسی در شهرستانها داریم؟ شاید بتوان گفت اصلاحطلبی در شهرستانها نظیر سایر جناحهاي فکری سیاسی بسوی همان قدرتطلبی و مقام جویی ميرود. عدهاي شاخصه اصلاحات در شهرستانها ميشوند که جز داد و فریاد و نهایتاً سخنرانیهاي افراطی، در پس آن زبانریزیها، شمهاي از تعهد به اصلاحات و رفتار و منش اصلاحطلبانه و حتی سیاستمداری موافق آن دیده نمیشود.
شاید بشود گفت در برخی شهرستانها، در همه طیفها به وجه غالب سیاست باز داریم نه سیاستمدار یعنی با بازیهاي سیاسی مقام جویند نه آنکه سیاستی را مد نظر داشته باشند. هرچند کسب قدرت لازمه سیاست است اما اینان قدرت طلبی را فی النفسه نهایت منظور و غایت مطلوب خود و در جهت پیشبرد منافع شخصی و مطامع فردی در نظر دارند، نه برای پیشبرد منافع و اهداف اندیشه سیاسی متبوع.
در ایام انتخابات و دوران تبلیغات این معضل آشکارا دیده میشود، آنجاکه افرادی بنا به ارزیابی که از وضعیت اجتماعی سیاسی استان خود و مردمانش بعمل ميآورند گاه ملبس به ردای اصلاحات، زمین را به آسمان ميدوزند، گرد و خاک میکنند و در واقع خاک به چشم مردم ميریزند و ادعای اصلاح طلبی را با ردای آن تابلو کرده و در حقیقت خود را تبلیغ مينمایند. لیکن چون به خلوت قدرت رفتند آن کار دیگر میکنند. این درد تزویر و قدرت طلبی در همه جناحهای سیاسی شهرستانها وجود دارد اما در جریان اصلاحات مزمن تر و وخیم تر است چرا که فرضاً در جناح مقابل آن، سلسله مراتبها و رئیس و مرئوسها در قالبهاي اداری و تشکیلاتی تعریف شده و منظم، نهادینه شده است.
اما در جناح اصلاحات بدلیل نبود احزاب و تشکیلات منسجم و سلسله مراتبهاي تعریف شده و اینکه مرجع کسب قدرت تنها اقبال لحظهاي مردم و فعالیتهای شخصی افراد است، به محض کسب قدرت و مقام احساس استقلال و بی نیازی از مردم و جناح سیاسی مورد ادعا در وجودشان خیمه تکبر زده و راه خود را جدا نموده و به صلاحدید خود اهتمام و عمل دارند و چون نظارتی نیز بر عملکردشان از سوی نهاد ستادی و مرکزی احزاب ( البته اگر باشند) وجود ندارد هر چه میکنند به حساب اصلاحات نوشته میشود و اینچنین است که تغییرات در دوران اصلاح طلبها بی رمق و بی ارتباط با خط و مشی ، و فردی است.
افراد سیاسی این گفتمان در شهرستانها (هرچند باز تکرار میکنم قابل تعمیم به همه نیست)، لیکن غالبا یا همفکریشان با اصلاحات متاخر است، یا به تزویر است یا اینکه راندهشدگان جناحهاي دیگرند که به این سمت به زنهار آمدهاند البته با این نگرش که مبادا از قافله کسب مقام جا بمانند! اما و اما بدترین نکته این ماجرا و تلخ ترین ثمر این باغ این است که در بزنگاههاي سیاسی در شهرستانها، جوانان اصلاح طلب و پر از شور این گفتمان، دعوت و تشویق به همکاری و فعالیت ميشوند.
آنها نیز با دل و جان ميآیند تلاشها میکنند، خطرها مينمایند، زحمتها میکشند و شورها به پا ميسازند لیکن پس از تفوق و توفیقات، درب ستادها و محل شور آفرینی جوانان با قفلی که کلیدش همیشه دست برخی خاص است تعطیل میشود و حتی از آنها خدا حافظی هم نمیکنند و میروند پی مطامع خویش و پی برداشت از کاشت دیگران! برداشتی که مراحل کاشت و داشت آن بر دوش جوانان مشتاق بوده اما اصلاحات ششدانگ سندش بنام دستهاي خاص از سهام داران است که همیشه سهم خود را میگیرند. گويی نه اندیشه بوده و نه هم اندیشی خیلی به ندرت ميبینیم تحصیلکرد ههای جوان و همفکر با این گفتمان در شهرستانها به جمع خودیهای خود پرست راه یابند.
اصلاحات شهرستانها در انحصار همان گروه مقام پرست ميباشد که فرصت عرض اندام از جوانان گرفته اند و نمی گذارند پشتوانهاي انسانی برای مدیریت آینده استانها از دل این گفتمان ساخته شود. البته این سرخورده نمودن جوانان اصلاح طلب در نهایت این گفتمان را در این مناطق از بابت منابع انسانی ضعیف و خفیف خواهد ساخت و نزع آنرا هم اکنون نیز ميتوان دید. وقتی فرصت شکوفایی برای نهالهاي یک بهار نباشد این باغ کهنسال و فرتوت است که شکوفه نمی دهد و خزانش زود ميرسد.