گروه فرهنگی-رسانهها: بهاءالدين خرمشاهي، نويسنده، مترجم، قرآنپژوه، استاد دانشگاه، شاعر و فرهنگنويس ايراني كه به گفته خودش همين روزها وارد ٧٠ سالگي شده، ٤٥ سال از زندگي خود را به چند شأن در زمينه كتاب فعاليت كرده است. خرمشاهي در تحليل دلايل كاهش سرانه مطالعه در كشور ميگويد: فشار اقتصادي و گراني سبب شده است آرامشي كه افراد را به سوي كتاب ميبرد، وجود نداشته باشد. وي همچنين عدم تمايل مردم به پرورش ذهن خود و اتكا به داراييهاي ذهنشان را يكي ديگر از دلايلي ميداند كه از تمايل آنها به كتابخواني كاسته است. خرمشاهي معتقد است براي بهبود اين وضعيت بايد آموزش را از سالهاي دبستان آغاز كرد در غير اين صورت اگر نظام آموزشي كشور دگرگون نشود نه كتاب خواندن پيش ميرود و نه نوشتن. وي صدور مجوز براي هر كتاب در هر مرتبه چاپ را كاري عجيب، عبث و غيرضروري دانست كه فقط كار و هزينهاي غيرلازم را به دولت تحميل ميكند و آن را دليلي براي حجمافزايي وحشتناك كتاب دانست. او معتقد است با تبديل شدن دو انديشه سياسي مهم كشور به دو حزب اصلي، ميتوان مانع شكسته شدن آرا و هدر رفتن نيروها شده و همچنين مانع برخوردهاي جناحي با مسائل مختلف از جمله مساله كتاب شد. متن گفتوگوی روزنامه «اعتماد» با خرمشاهی را در ادامه می خوانید:
طبق برخي تحليلها طي دو سال اخير سرانه مطالعه در كشور حتي نسبت به سالهاي قبل هم پايينتر آمده است. شما دليل اين افت كتابخواني را چه ميدانيد؟
در فضاي اجتماعي ما به خاطر مساله مذاكرات هستهاي، فشارهاي اقتصادي و گرانيهايي كه بيداد ميكند آرامشي كه افراد را به سوي كتاب ببرد، وجود ندارد. اگر پس از كار روزانه فرصتي هم براي كتاب خواندن باشد وقتي افراد به منزل بازميگردند، ترجيح ميدهند تلويزيون ببينند و گاه حتي پاي تلويزيون به خواب ميروند، اينجا ديگر جايي براي كتاب خواندن نميماند. ما يك معضل بزرگ روانشناختي نيز داريم؛ مردم ما فكر نميكنند كه ذهنشان بايد پرورش پيدا كند و به همان جهيزيه يا دارايي كه ذهنشان دارد اكتفا ميكنند. فكر نميكنند كه بايد در رشته كارشان يا در رشته مورد علاقهشان بيشتر بدانند يعني همه به اين توجه دارند كه بايد لباس بهتري بپوشند، ماشين گرانتري سوار شوند و خوراك خوبي داشته باشند اما هيچ كس فكر نميكند كه اين ذهن كهنه شده، ذهن يك آدم ٦٠ ساله كه كتاب نميخواند حتي مثل يك فرد ٣٠ساله كه كتاب ميخواند نيست، اصلا طراوت و تازگي ندارد، ذهن او توانايي مشكلگشايي يا حل مساله ندارد اما چون ذهن او عادت كرده مثل خيلي چيزهايي كه ما به آنها عادت ميكنيم و اين عادت هميشه همراه ما است، اين عادت را ادامه ميدهد. اين بعضي از مسائلي است كه سبب پايين آمدن سرانه مطالعه در كشور ميشود.
بعد ديگر،گراني كتاب است كه يك متناقضنماست. من معتقدم كتاب نسبت به ٣٠، ٤٠ ساله پيشگران شده اما با مقياس ٣٠، ٤٠ سال پيش، كتاب كمترين حدگراني را داشته است. چيزهاي ديگر يك هزار يا دو هزار برابرگرانتر شده اما كتاب حدود صد برابر يا حتي بگوييم ٢٠٠ برابر گران شده است و اين با هزار و دو هزار خيلي فرق دارد. پس كسي كه بخواهد كتاب بخرد مثل آن كسي كه ميخواهد ماشينگران بخرد - البته اين دو با هم قابل مقايسه نيستند- اما اگر كسي اراده كند چيزي را بخرد حتما آن را تهيه ميكند، حتي قرض ميگيرد يا قناعت كرده، پس انداز ميكند و ميخرد. اما خب ميگويند آب را از سرچشمه بايد خورد و از سرچشمه بايد درست كرد. از سالهاي دبستان و دبيرستان بايد شروع كرد تا ادامه آن خود به خود درست شود. به نظر من درس انشا بايد به درس كتابخواني تبديل شود و هر دانشآموزي كه ميخواهد انشا بنويسد يك فصل از يك كتاب يا يك داستان كوتاه را خلاصه كند تا هم بخواند و هم نوشتن ياد بگيرد. من اين حرفها را از روي تجربه ميگويم، ٤٥ سال است كه در زمينه كتاب فعاليت ميكنم هم به عنوان ناشر، هم مولف و هم ويراستار، در واقع به چند شأن در عالم كتاب هستم و قبول دارم كه اگر نظام آموزشي ما درمورد انشا دگرگون نشود نه كتاب خواندن پيش ميرود و نه نوشتن. اصلا نوشتن با خواندن پديد ميآيد همانطور كه حرف زدن با شنيدن.
به نظر شما اين كتابنخواني تا چه حد به شرايط جامعه و چقدر به خود فرد يا خانوادهها بستگي دارد؟
به هر دو مربوط ميشود. هم به جامعه كه برخي مشكلات آن را پيشتر برشمردم، مشكلات خانوادگي هم وجود دارد. خانوادهها هزينه كردن براي كتاب را خيلي تاييد نميكنند در حالي كه در اين ميان و طي سالهاي گذشته به نسبت ساير كالاها كتاب كمترينگراني را داشته است. ناشران هم كه راضي نيستند كتاب را آنقدرگران كنند اما از اين بابت امرار معاش ميكنند. مصالح كتاب هرچه هست؛ اول كاغذ، صفحه آرايي كتاب و بعد صحافي و... هزينهبر است، آن وقت ناشر ميتواند كتاب را زير قيمت تمامشده بگذارد؟ ناشر كه نميخواهد با خود دشمني كند، ناشر اگر كتابي را كه ارزان تمام شدهگران بفروشد با سر، زمين ميخورد. يعني اول در آن كتاب شكست ميخورد و بعد نام خود را نيز خراب ميكند. بعد هم خانوادهها نميخواهند براي كتاب هزينه كنند و اغلب زمان خريد كتاب كسري بودجه دارند، در حالي كه اگر هر خانواده ايراني سالي يك كتاب بخرد انقلاب آموزشي و فرهنگي در كشور اتفاق ميافتد و تيراژ كتاب به ١٠ هزار و ٢٠ هزار نسخه برميگردد. تيراژي كه در ٤٠ سال گذشته پنج هزار نسخه بود الان به ٥٠٠ و ٧٠٠ رسيده و در اوج آن به ١٠٠٠ نسخه تنزل كرده است.
رييسجمهوري در مراسم افتتاح نمايشگاه بينالمللي كتاب سخناني را درباره حمايت از نشر كتاب در كشور بيان كردند. سخنان ايشان و همچنين ابعاد سياسي كه ميتواند بر چاپ و نشر كتاب تاثيرگذار باشند را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
رياست محترم جمهوري در مراسم افتتاحيه نمايشگاه كتاب درباره مسائل و مشكلات نشر كتاب سخنان ارزندهاي ايراد كردند. از آن ميان مساله بررسي كتاب و صدور مجوز براي آن حايز اهميت بود. من در حدود ١٠ يا ١٥ سال پيش وقتي متوجه شدم كه هر كتاب در هر مرتبه چاپ بايد مجوز بگيرد، حيران شدم و هنوز هم اين حيرت ادامه دارد. وقتي كتابي مطابق قانون اساسي سه مشكل را ندارد -كه به آنها اشاره خواهم كرد- و به آن اجازه چاپ داده ميشود، اين اجازه ادامه خواهد داشت چرا كه آن كتاب كه ديگر دگرگون نميشود. قبول دارم كه اگر كتابي در چاپ دوم دگرگون شود به بررسي دوم و صدور مجوز نياز دارد اما در غير اين صورت هم مطابق اصل برائت و هم طبق اينكه دولت بايد سياست واحد داشته باشد نيازي به صدور مجدد مجوز نيست. اول كسي كه بايد به مجوزي كه داده است احترام بگذارد خود دولت و خود وزارت ارشاد است، چطور خود را قبول ندارند! چنين اقدامي اين معني را ميرساند كه بررسان كتاب ابتدا به كتابي اجازه نشر دادهاند سپس ميگويند كه ما بايد دوباره ببينيم.
اين به اين معناست كه ما در تفسير قانون اساسي - ماده ٢٤- درباره كتاب، نوسان احوال داريم. چرا به خودمان شك داريم، چرا خود را باور نداشته و مجوز خود را قبول نداريم! اين به نظر من خيلي عجيب است كه در عالم كتاب و بررسي آن، از آغاز تاكنون يا از پيروزي انقلاب تا به امروز، چيزي عجيبتر از آن نديدهام و اين حجم افزايي وحشتناك كتاب است. يعني ببينيد خيلي از كتابها امسال كه مجوز ميگيرند سال بعد نيز تجديدچاپ ميشوند، پس ببينيد حدود يك سوم از حدود ٦٠هزار كتابي كه منتشر ميشود تجديد چاپ است كه البته اين جاي شكر دارد كه كتابي يك يا دو سال بعد به تجديدچاپ ميرسد. اما بايد ٢٠ هزار بار مجوز غير لازم صادر شود كه پشت آن منطقي وجود ندارد. كاش وزارت ارشاد براي اين اقدام دليلي ميآورد، اگر بگويد ناشر يا مولف در كتاب دست برده يا ويراست جديد است اين را ميتوان قبول كرد وگرنه سياستهاي دولت بر طبق قانون اساسي است كه در مساله كتاب خيلي صريح است و ميگويد مميزي كتاب روا نيست مگر در سه زمينه؛ اول اينكه كتابي و حتي جملهاي، عفت و اخلاق عمومي را خدشهدار نكند.
دوم، اسرار مملكتياي كه بايد حفظ شوند را فاش نكند تا ما را دشمن شاد كند يا مخالفان ما در سطح جهاني از آن عليه خودمان استفاده كنند. سومي هم درباره مسائل ديني است، چه مذهب شيعه چه دين اسلام و چه ساير اديان الهي، كتابها نبايد عليه اعتقادات ديني مردم ما باشد. البته اين را بگويم در يكي از شهرهاي مذهبي ما كتابهايي عليه خلفاي راشدين چاپ و در استانهاي سنينشين ما منتشر ميشود. من زماني گفتم كه كسي كه اقدام به چنين عملي ميكند از چند جهت بايد محاكمه شود؛ هم در پيشگاه خداوند، هم در پيشگاه ملت و هم در پيشگاه رهبر انقلاب. بايد محاكمه شود كه چرا اينگونه تيشه به ريشه وحدت قومي و اتحاد ملي ما ميزند. اين افراد با چه عنواني چنين حقي را براي خود قايل ميشوند وقتي از طرف خداوند، پيامبر و دين و اخلاق چنين اجازهاي به آنها داده نشده است. اكنون جهان به سمتي ميرود كه ما بايد به وحدت مذاهب در درون مرزهاي خودمان احترام بگذاريم نه اينكه بر سر شاخ بن ببريم يا اينكه به خصومت بين مذاهب دامن بزنيم. سود چنين اقدامي براي ما چيست، زيان آنكه آشكار است. ميليونها انسان دلشكسته و آزردهخاطر ميشوند.
اين را من به صورت معترضه گفتم وگرنه جا دارد براي اين موضوع ميزگردها، مصاحبهها و حتي همايش برپا شود. من دينپژوه، شيعهپژوه، اسلام پژوه و يكي از سه سرويراستاران دايرهالمعارف هستم كه تنها يك مقاله آن، كه از ٣٠هزار مقالهاي كه ما در ١٥ جلد منتشر كرديم اشكال داشت، آن هم اشكال از ما بود كه نوشتن مقاله اهل حق را به يكي از كساني كه از آنها انشعاب كرده بود سپرديم كه سخنان باطلي را به اهل حق نسبت داده بود در حالي كه آنها از اين تهمتها مبرا بوده و دامنشان از چنين تهمتهايي پاك است. ما به اهل حق گفتيم كه خود شما مقالهاي را درباره مذهبتان بنويسيد تا ما سريعا چاپ كنيم و اگر هم بتوانيم آن را جانشين مقاله قبلي كنيم و اين كار را نيز كرده و در جلد سوم توضيحي آورديم كه ما اشتباه كرديم و رضاي خاطر هموطناني كه در جزييات مذهبي با ما اختلاف نظر دارند را فراهم كرديم. هر اختلافي كه خصمانه نيست، بايد به اين تفاوتها احترام گذاشت. يك مثل فرانسوي هست كه ميگويد «زنده باد اختلاف نظر»، خود ما نيز حديثي داريم كه «اختلاف علماي امت من، مايه رحمت است». من در آغاز يكي از كتابهايم نيز اين حديث نبوي را شرح دادهام.
بهتر است از مسائل فرعي بيرون بياييم و به بحث بررسي كتاب بپردازيم. بررسي كتاب از نظر قانوني متكي به مصوبه شوراي عالي انقلاب فرهنگي است اما آيا اينكه در هر چاپ هم كتاب از نو بررسي شود و يك حجم عظيم در حد يك سوم، كار غيرلازم براي وزارت ارشاد تراشيده شود، رواست؟ آيا شوراي انقلاب فرهنگي مجوزي صادر كرده و ديگر در پي اين نيست كه ببيند چگونه اجرا ميشود؟ بايد اين كتاب تا زماني كه مشكلي نداشته باشد البته مشكلي كه ندارد چون بررسي شده و مجوز چاپ آن صادر شده، در چاپ دوم نيز كشور همان كشور، دين و آيين همان دين و آيين و اخلاق همان اخلاق است. اينكه اختلاف ندارد چرا بايد تجديدچاپ نشود يا براي چاپ مجدد مجبور به گرفتن مجوز باشد، اين خيلي شگفتآور است. من از وزير محترم ارشاد و معاونان ايشان، اداره كل چاپ و نشر و اداره بررسي كتابها و صدور مجوزها درخواست ميكنم حتما در اين رويه تجديدنظر كنند. ما نبايد آنقدر متزلزل رفتار كنيم و آنقدر به خود شك داشته باشيم. مولف و ناشر ميخواهند كتابشان منتشر شود، كسي نميخواهد نقض قانون كند.
به نظر شما در كشور تا چه حد با مساله كتاب برخورد جناحي صورت ميگيرد؟ چه راهحلهايي را براي جلوگيري از چنين برخوردهايي پيشنهاد ميكنيد؟
گاه اين مشكل پيش ميآيد اما برخوردهاي جناحي نبايد به حوزه كتاب كشيده شود. دو جناح مسلمان هستند و كشور، دين و سنن خود را دوست دارند. آيا فقط اصولگرايان مسلمان و عاشق ايران هستند؟ آيا اصلاحطلبان نماز نميخوانند؟ روزه نميگيرند؟ مسلمان نيستند؟ اين مشكلي است كه خود ما براي خويش ساختهايم. چه خوب است كه ما دو حزب بزرگ در كشور داشته باشيم يكي اصلاحطلب و ديگري اصولگرا. همين دو حزب خيلي به انديشههاي سياسي در كشور پوشش ميدهند و ديگر به تعدد احزاب نيز نياز نداريم. در غير اين صورت آرا شكسته ميشود و نيروها هدر ميرود. اما اينكه دو انديشه بزرگ سياسي در كشور وجود دارد يك فرصت است و بهتر است اين دو انديشه به دو حزب بزرگ تبديل شوند، اگر حزب سومي هم پيدا شد كه به همين ميزان خواهان داشت به او هم اجازه فعاليت داده شود. امريكا كشوري است كه دو حزب بزرگ دموكرات و جمهوريخواه را دارد، آيا در امريكا كه كشور آزادي است نميتوانست ٢٠٠ حزب وجود داشته باشد؟ در اين حد فايده ندارد. اما دو حزب ما كه منتقد يكديگر هستند و در جزييات و روشها و نه در اصول اختلاف نظرهايي دارند بهتر است به صورت دو حزب فعاليت كنند تا نيروها هدر نرود و مردم نيز بدانند از چه طرفداري ميكنند و راي و نظرشان به صورت يك نيروي پيش برنده به مصلحت كشور تمام شود.
فكر ميكنيد گسترش اينترنت و شبكههاي مجازي چقدر بر اين امر تاثيرگذار است؟
درباره اينترنت كه اكنون هشدارهاي جهاني به صدا درآمده است و مدام بر ضررهاي آن براي افراد تاكيد ميشود و اينكه سبب يك بعدي شدن افراد شده و بهجاي متمركز كردن افراد باعث پراكنده شدن تمركز آنها شده و وقت آنها را ميبلعد. خود من علاقهاي به يادگيري كار با كامپيوتر و اينترنت ندارم چرا كه با كاغذ انسي ديرينه دارم. تهديد اينترنت جهاني است حتي در غرب، اين مشكل بيشتر از جهان سوم است. جهان سوم جهاني است كه هميشه هُل ميزند، وقتي به چيزي دست پيدا ميكند آن را به حد افراط ميرساند. به هر حال هم تلويزيون آسيب خود را ميزند و هم اينترنت، هرچند مردم وقت تلويزيون ديدن هم كمتر دارند. راديو را نميتوان جزو اين رسانهها محسوب كرد چرا كه مظلومترين و به نظر من دلپذيرترين و مفيدترين رسانه است البته من با مطبوعات نيز ميانه خوبي دارم، آنها را ميخوانم، گاه در آنها مينويسم يا مثل الان مصاحبه انجام ميدهم اما بهطور كلي اينترنت و سرچ كردنها وقت افراد را ميبلعد حتي كساني كه از آن استفاده علمي ميكنند. هر سرچ كردن با هر عنواني زمانبر است البته پاداش خود را هم دارد، قبول دارم كار عبثي نيست اما كار افراطي است.
به نظر ميرسد يكي از ويژگيهاي اينترنت سطحي كردن انديشه است. اين نكته را چگونه تحليل ميكنيد؟
بله، همين طور است. اين هم نكته درستي است. همه فكر ميكنند اطلاعاتي كه در اينترنت وجود دارد در نهايت صحت و دقت است اما اين طور نيست اين طور كه من شنيدم ويكي پديا را مثال بزنيم -دانشنامه آزاد- خيليها در آن مينويسند و ويرايش ميكنند، عدهاي نيز ميخوانند و حتي در تزها و مقالههايشان از آن استفاده ميكنند. اينها اطلاعات سطحي به دست ميدهند، عيار اينها بايد سنجيده شود و ميزان دقتشان نسبت به منابع ديگر مقايسه شود.
چه راهحلهايي وجود دارد تا رغبت به خواندن كتاب را در جامعه ايجاد كرد؟
تاريخ چيزي است كه نميتوان آن را پيشبيني كرد. عدهاي تاريخگرا هستند كه ميگويند سير تاريخ چنين است، بيشتر چپگرايان اين عقيده را دارند اما آزادانديشان معتقد هستند كه تاريخ پيشبينيناپذير است. هيچكس فكر نميكرد كه دو جنگ جهاني در قرن بيستم رخ بدهد، هيچكس فكر نميكرد امريكا به كويت حمله كند حتي خود امريكا هم نميداند كه آيا فردا مجبور ميشود به جايي حمله كند يا نه.
يعني راهحل مشخصي نميتوان براي بهبود اين وضعيت پيشنهاد كرد؟
چرا اما ما مشكل راهحل نداريم. ما راهحل داريم اما اجرا نميكنيم مثل اينكه همه ميدانيم ورزش خوب است اما ورزش نميكنيم. خب يك معلم ورزش يا يك ورزشپژوه چه ميتواند بگويد جز اينكه نرمش كنيد براي سلامتيتان خوب است اما كمتر كسي آن را انجام ميدهد.
به نظر شما سياستگذاريهاي فرهنگي و كارگزاران عرصه فرهنگ چقدر در اين وضعيت موثر بوده است؟
من معتقدم مگر از يك دبير چه انتظاري ميتوان داشت. اما راهكارهايي ميتوان ارايه كرد مثل همين كه گفتم و ساده از آن گذشتيم، درس انشا را ميتوان به يك درس بسيار جذاب تبديل كرد، بيشتر هم بايد توصيفي باشد ذهن يك دانشآموز بهطور مثال ١٤، ١٥ساله كه تحليل بردار نيست اما حتي يك بچه هفت ساله نيز ميتواند توصيف انجام دهد.
نقش رسانه ملي را چگونه ارزيابي ميكنيد؟ آيا وظيفه خود را براي ترويج فرهنگ كتابخواني به خوبي انجام ميدهد؟
به نظر من در حد قابل قبول است. شبكهها كتاب معرفي ميكنند، با مولفان، ناشران و مترجمان مصاحبه ميكنند حتي ما راديو كتاب داريم يا همين فعاليتهايي كه شما به عنوان خبرنگار انجام ميدهيد، ما خبرگزاري كتاب داريم اما آيا از همين وضعيت استفاده تام و تمام ميكنيم؟ آيا به راديو كتاب گوش ميدهيم تا از تازههاي نشر مطلع شويم يا عيار كتابهايي را كه به تازگي خريدهايم، بسنجيم؟ از همين هم كه داريم استفاده نميكنيم. نه من معتقدم مشكل اينجا نيست، اين رسم شده است كه ما تقصير را به گردن رسانهها مياندازيم و ميگوييم كم به كتاب ميپردازند اما به نظر من كم نيست. فعاليتهاي زيادي در نشريات راجع به كتاب انجام ميشود، بحث و گفتوگو و معرفي كتاب به اندازه مناسب انجام ميگيرد. من كه يك عمر نقد نوشتهام و بيش از چهارصد نقد كتاب دارم در اين زمينه احساس كمبودي نميكنم.
پس شما معتقديد اصليترين مسبب كم شدن رغبت به مطالعه در جامعه دغدغه معيشت است.
چند علتي است. حواس جمع نبودن مردم، تمركز نداشتن و كمبود وقت آنها، چند رسانهاي شدن جامعه ما همه اينها دليل بيرغبت بودن جامعه به كتاب محسوب ميشوند. ببينيد الان ماهواره، اينترنت و انواع رسانهها وجود دارد كه تمايل به خواندن كتاب را كاهش ميدهند. سينما هم كه من معتقدم كمرش در حال حاضر شكسته است، سينماها حتي از كتابفروشيها هم خلوتتر شدهاند.
به نظر شما اينترنت و رسانههاي جديد باعث كم شدن تاثيرگذاري روشنفكران نيز شدهاند؟
امكان دارد. منتها روشنفكران از چه طريقي تاثير بگذارند؟ يا بايد بنويسند يا سخن بگويند يا درس بدهند، بالاخره روشنفكران نبايد بيعمل باشند. به قول حافظ «ملالت علما ز علم بيعمل است»، روشنفكراني وجود دارند كه اصلا ميلي به نوشتن و ارتباط گرفتن با مردم ندارند. نمايشگاه كتاب هم كه برگزار ميشود ٢٠ نفر در آن حاضر ميشوند. رونمايي از يك كتاب جديد و بحث كردن درباره آن خيلي جاذبه دارد اما در عمل من تعداد زيادي از اين افراد را در اينگونه مناسبات نديدم مگر اينكه شام و ناهار هم دعوت كنند تا جاذبه بالا برود.
در مجموع بايد بگويم به روشنفكران زياد اميد نبنديد، از آنها هم زياد انتظار نداشته باشيد. روشنفكران مشكلات خود را دارند مشكلات جامعه را نيز ميخواهند به ميزاني حلاجي، حل و تحليل كنند و خيلي هم كارنامه درخشاني ندارند.