هنگامی که سیمون بولیوار در تلاش برای اخذ سند معادن مس کاراکاس از فیلیپ پنجم پادشاه اسپانیا ناامید شد و تمام ثروتی را که به واسطه خاندان پادشاهی اسپانیا از تملک مزارع نیشکر، طلا، نقره و مس حاصل شده بود، در راه انقلاب ونزوئلا بهکار گرفت، هرگز فکر نمیکرد که سالها بعد از آن نیز، دولتی انقلابی بر سر کار آید که همین اندیشه در راستای ملی کردن منابع نفت و گاز و مزارع نیشکر را برای قدرت گرفتن در پیش بگیرد.ونزوئلا نیز همچون سایر سرزمینهای آمریکای لاتین، پس از اینکه در ذیل دکترین جیمز مونرو (پنجمین رئیسجمهور آمریکا) قرار گرفت، بنا بود که به حیاط خلوتی برای تامین نیروی کار ارزان، برونسپاری صنایع سنگین و تامینکننده ارزان قیمت منابع نفت، گاز، ذغالسنگ، سنگآهن و مس آمریکا باشد. این دکترین که قرار بود دستکم یکصد سال آمریکای لاتین را به حیاط خلوت ایالات متحده بدل سازد، محرک جنبشهای انقلابی مجددی شد که پس از پایان عصر انقلابهای بولیواری، عصر انقلابی جدیدی در نواحی مرکزی و جنوبی قاره سرخ پدید آورد. از میان نامهای زاپاتا، چهگوارا، برادران کاسترو، ایلیچ رامیرز، مورالز، آلنده، اورتگا و چاوز، نام آخری در قرن بیستویکم، به زبانزدی بینالمللی بدل شد و دشمن شماره یک ایالات متحده در قاره سرخ نام گرفت. اکنون سرزمین و میراثهای چاوز و بولیوار در آتش فقر، تورم و اعتراض میسوزد. جمعی از کارشناسان در گفتگو با ایلنا به زوایای گوناگون چرایی بروز این پدیدهها در جمهوری بولیواری ونزوئلا پرداختند.
ونزوئلا چوب منابعش را میخورد!
احمد سبحانی (سفیر سابق ایران در مکزیک و ونزوئلا) در پاسخ به پرسشی مبنی بر اینکه کدام اندیشه و رویکرد توانسته کشوری با این ثروت فراوان را به چنین روزی مبتلا کند، میگوید: «این پرسش پاسخ مطولی دارد ولی اجمالا به این نکته اشاره کنم که این کشور بسیار ثروتمند است که بهسان بهشتی برای غرب و بهویژه آمریکاییها بوده است. اگر سفری به کاراکاس داشته باشید؛ متوجه خواهید شد که جمعیت بسیار زیادی طی چندین نسل متعدد، در زاغهها زندگی میکنند.اینان افرادی هستند که بیش از صد سال در زاغههای تپههای اطراف کاراکاس زندگی کردهاند. میتوان گفت یک جامعه دوقطبی ثروتمند ـ فقیر، سالیان متمادی با زور کودتاها و فشارهای سیاسی ـ امنیتی فراوان، تا به امروز روزگار خود را در این کشور سپری کردهاند. هنگامی که دولت انقلابی چاوز بر سر کار میآید و مردم را در حکومت شریک میکند، مردم حتی قدرت مراجعه به پزشک یا رفتن به مدرسه را نداشتند. دولت آقای چاوز سی درصد از فقر عمومی را کاهش میدهد، بیسوادی را ریشهکن میکند و برای مردمی که در بسیاری از موارد اصلا بهحساب نمیآمدند و حتی شناسنامه نداشتند، امکان آموزش رایگان در مدارس و دانشگاههای دولتی فراهم میکند. او همچنین دسترسی مردم به امکانات بهداشتی و مسکن را بسیار تسهیل کرد.»
این گفتمان که در وضع موجودش حامل تورم بالای هفتصد درصدی و همچنین حمایتهای افرادی نظیر نوام چامسکی و نائومی کلاین است، یک پای ثابت دعوای امروز این کشور است و بیش از 3 میلیون نفر از بهستوهآمدگان از فقر حاصل از رویکردهای مدنظرش را، راهی کلمبیا و سایر کشورهای دیگر کرد. با این حال استاد تاریخ اندیشههای سیاسی و روابط بینالملل دانشگاه شهید بهشتی، بازخوانی متفاوتی از کلانروایتی عرضه میکند که گفتمان چاویستی در ذیل آن تعریف میشود و آن گفتمان چپ لاتینیست! این استاد دانشگاه در رابطه با وضع موجود این گفتمان و مسائل مبتلابه آن معتقد است: «آنچه که اکنون در کانون بحران قرار گرفته است، تعارض میان سوسیالیسم آمریکای لاتین و راستگرایی افراطی در اروپا و ایالات متحده است. این در حالیست که ما هر روز شاهد افزایش پیروزیهای راست افراطی در نقاط مختلف اروپا هستیم و میبینیم ک تفکرات چپ به حاشیه رانده میشود و در نهایت به پشت صحنه منتقل میشوند و اعتماد عمومی را در اقصی نقاط جهان از دست دادهاند.
در واقع وضع موجود حاصل تعارض میان گفتمانها و رویکردهای ایدئولوژیک این دو نحله را در عرصه عمومی ونزوئلا مشاهده میکنیم. فرانسه، هلند، ایتالیا، اسپانیا و برزیل نمونههای بارزی از قدرتیابی این جریان فکری نسبتا افراطی هستند. من فکر میکنم که موقعیت مادورو بسیار متزلزل شده است و البته سایر نقاط آمریکای لاتین نیز به سمت همین شکل از تحول که در اروپا جریان یافته، حرکت خواهند کرد. ایالات متحده نیز از خوان گوایدو حمایت میکند و جریانات وسیعی در حمایت از او در سراسر این کشور ایجاد شده است که احتمالا نمودهای آن را در راهپیماییهای دوشنبه آتی خواهیم دید. بهنظر من این تظاهرات آینه تمامنمای وضعیت نهایی این کشور خواهد بود. آمریکاییها حمایتهای مالی، سیاسی و رسانهای فراوانی از مخالفان میکنند و حتی امکان به کارگیری زور و حربه نظامی نیز علیه ونزوئلا وجود دارد.»
نارضایتیها پشت کاریزمای چاوز پنهان میشد
باتوجه به تشدید سیاستهای اقتصادی مداخلهگرایانه از سوی دولت و افزایش مهاجرت شدید سرمایهداران ونزوئلایی به کشورهای همسایه و آمریکا، اوپوزیسون اقتصادی نیز که حاصل تشدید دوقطبی فقیر و غنی در ونزوئلا بود، بسیار تشکلیافتهتر علیه این دولت فعال شده است و با کمک و مشورت هفتخواهران نفتی، این دولت را به دلیل اندیشههای مداخلهجویانه در اقتصاد، به ورطه سقوط نزدیکتر کرده است. حاصل این ابرتورم هولناک، از میان رفتن بولیوار به عنوان واحد پول ملی این کشور است. صادق زیباکلام، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران، با برشمردن تفاوتهای وضع کنونی با دوران هوگو چاوز و ستیزهجویی نهادینه شده در اندیشه چاویستی حاکم بر ونزوئلا، میگوید: «آنچه که مسلم است، وجود نارضایتی گسترده مردم ونزوئلا از وضع موجود و حاکمیت این کشور است.این مخالفتها و اعتراضات از دوره سوم ریاستجمهوری هوگو چاوز آغاز شد و رفته رفته اوج گرفت و در دوران نیکولاس مادورو به آستانه انفجار کنونی رسید؛
تفاوت آن دوره از اعتراضات با وضع کنونی در این بود که مرحوم چاوز محبوبیت فراوانی در میان بسیاری از اقشار مردم داشت و وجهه کاریزماتیک خاص خود را داشت و علیرغم اینکه بسیاری از سیاستهایش از نظر اقتصادی نادرست بودند ولی وجود آن کاریزما باعث میشد تا دولت ونزوئلا با مشکل خاصی مواجه نشود! پس از مرگ هوگو چاوز مشکلات روز به روز افزایش یافت و آقای مادورو که در واقع بر صندلی چاوز نشست؛ محبوبیت و کاریزمای چاوز را نداشت و علاوه بر آن همان رویه و سیاستهای غلط پیشین را منهای سرمایه اجتماعی پیشین ادامه داد. پس از چاوز نیز، سیاستمداران و ارتش ـ که از قدرت زیادی نیز برخوردارند ـ راه را بر اصلاحات اقتصادی و سیاسی بستند. این رویکرد که برآمده از اندیشه سیاسی و اقتصادی مداخلهجویانه است، برای مردم ونزوئلا نه تنها آوردهای به ارمغان نمیآورد بلکه داشتههای این مردم را نیز به یغما برده است!»برخی تحلیلگران اندیشههای پسااستعماری، وضع موجود در ونزوئلا را حاصل مداخلات خارجی و بهویژه آمریکاییها میدانند و معتقدند که منافع نفتی شرکتهای آمریکایی نظیر هالیبرتون، هگزون موبیل، رویال داچ شل و انرون، باعث شده تا به طمع دستاندازی به منابع نفتی این کشور، دولت انقلابی چاویست را ساقط کنند.
احمد سبحانی که در کارنامه خود مدیریت بر اداره کل آمریکای لاتین وزارت امور خارجه را برعهده داشته، معتقد است: «یکی از دلایل مشکلات کنونی ونزوئلا، ثروتها و نعمتهای خدادادی زیرزمینیست که در اختیار دارد. در واقع این طمع امپریالستها و رویکردهای استعماری هستند که باعث میشوند تا این کشور روی آرامش را به خود نبیند. از طرف دیگر مردمی هستند که در برابر این اندیشهها و اقدامات استعماری مقاومت میکنند و تا امروز نیز این مقاومت تداوم یافته است.»این کارشناس مسائل آمریکای لاتین و حوزه کارائیب، در پاسخ به نقش تورم ـ بیش از هفتصد درصدی که حاصل سیاستگذاریهای پولی و مالی دولت انقلابی مستقر است - در وضع موجود اظهار میکند: «عوامل داخلی حتما در این وضعیت موثر است و اگر بخواهیم مشکلات داخلی را بازگو کنیم، بحث بسیار زیادی میطلبد. من در قسمت اول صحبتهایم بیشتر بر نقش فاکتورهای خارجی در وضع موجود تاکید داشتم. شاید بازتوزیع آن درآمدها میان مردم ونزوئلا که در شرایط بسیار بدی قرار داشتند، کار جالب و عادلانهای بود ولی تداوم این سیاست شرایط مناسبی برای این کشور رقم نزد. بالاخره باید در اداره یک کشور مسائل مربوط به تسهیل سرمایهگذاری، سیستم نگهداری از نظام سیاسی و آیندهنگری توسعهمحور را نیز در نظر داشت که البته این رویکردها چندان در تجربه مدیریتی چاویستها جایگاهی نداشت. تقسیم ثروت میان مردم در شرایطی بود که بسیاری از افراد در این کشور، نان خوردن نداشتند اما شیوه توزیع واجد اشکلالات متعددی بود.»
خطر در گردش به راست!
استاد تاریخ اندیشههای سیاسی دانشگاه بهشتی اما معتقد است که این رویه فعلا در ونزوئلا در حال بازنمایی است و آنچه در این سرزمین رخ میدهد، تنها گوشهای از بروز یک تحول جهانی در گردش به راست افراطیست. علی بیگدلی در این باره میگوید: «مشاهده میکنید که در فرانسه، مارین لوپن با جهشی شدید، از تخصیص 5 درصد آرای عمومی به خود، به 35 درصد رسیده است و اینکه آرای او در انتخابات آینده به 65 درصد برسد، اصلا دور از ذهن نیست. این فضای راست افراطی بسیار خطرناک است و میتواند به شدت اتمسفر سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و حتی امنیتی اروپا را نیز تغییر دهد و این امر برای همه جهانیان و به ویژه مردم کشورهای کمتر توسعهیافته مضر خواهد بود. در حال حاضر همان زمینه که برای بروز فاشیسم در اروپا فراهم شده، به آمریکای لاتین نیز منتقل شده است. روی کار آمدن ژایر بولسانارو در برزیل که به ترامپ استوایی مشهور است، نمونه بارزی از این شیب تغییرات است. در هر حال شرایط کنونی نیکولاس مادورو بسیار با شرایط روی کار آمدن هوگو چاوز در سال 1998 متفاوت است و این اندیشه بعد از 21 سال توانایی جلب افکار عمومی را دارا نیست.»
ونزوئلا در سالهای ابتدایی و میانی دهه 1970 میلادی در جمع 20 اقتصاد برتر جهان قرار داشت و به عنوان دموکراتترین کشور امریکای لاتین، بالاتر از آرژانتین و اروگوئه، در اغلب شاخصهای برجسته اقتصادی و سیاسی، به نگین آمریکای لاتین بدل شده بود و در حال حاضر نیز، با در اختیار داشتن 297 میلیارد و 364 میلیون بشکه ذخایر درجا و اثبات شده قابل استحصال نفتی، با بیش از 3/21 درصد از ذخایر شناخته شده نفت جهان، بالاتر از عربستان سعودی قرار دارد. براساس آمار منتشره از جانب سازمان ملل متحد هر 20 دقیقه یک ونزوئلایی در صفهای آرد، شکر، ماکارونی و سایر اقلام سوبسیدی دولت ونزوئلا کشته میشود.در ابتدای بحران ونزوئلا بود که نوام چامسکی، زبانشناس معروف و آنارشیست آمریکایی در دیدار با چاوز گفت: «من میبینم که جهان بهتری در حال ساخته شدن هست و خوشحالم که میتوانم با کسی که الهامبخش آن است، صحبت کنم.» چاوز نیز، لطف او را با نشان دادن کتابش در صحن سران سازمان ملل متحد، جبران کرد و باعث شد تا کتابش بسیار پرفروش شود. مایکل مور کارگردان آمریکایی نیز ادعا کرد که چاوز توانسته 75 درصد فقر مطلق در ونزوئلا را از بین ببرد.
الیور استون نیز که فیلمی با عنوان «چاوز و جشن سوسیالیسم در آمریکای لاتین» ساخته بود و در آن فیلم از شگفتانگیز بودن این جنبش چاویستی و نتایج خیرهکننده آن! گفت. این درحالیست که مطابق با گزارش صندوق بینالمللی پول و تحقیقات اقتصاددانانی نظیر جان استاسل و نیک گلسپی، کالاهایی نظیر پوشک بچه، دستمال توالت و خمیر دندان کالای لوکس محسوب میشوند و مرگ و میر نوزادان در این کشور بسیار بیشتر از سوریه است، و به گزارش سازمان بهداشت جهانی نیز، فقدان آنتی بیوتیک در این کشور بیداد میکند. بنابر نظرسنجی موسسه گالوب، تنها 12 درصد از مردم برای پیادهروی در شب احساس امنیت میکنند و کاراکاس نیز به پایتخت قتل جهان بدل شده است. دولت ونزوئلا این وضعیت را به دلیل کاهش قیمت و میزان فروش نفت میداند اما کارشناسان در اینباره چه نظری دارند؟
چاویسم حاصلجمع پوپولیسم با اندیشههای سوسیالیستی و غربستیزی
صادق زیباکلام معتقد است: «من براساس تحقیقی که برای بررسی میزان یارانه پرداختی دولت ایران به حاملهای انرژی داشتم، نظرم به یارانههای عجیب ونزوئلا جلب شد. این کشور ارزانترین بنزین دنیا را عرضه میکند و قیمت آن در هر لیتر، دو سنت است! این سرکوب شدید قیمت حاملهای انرژی و کالاهای اساسی، در کنار سرکوب شدید نرخ ارز و تسخیر و تصرف صنایع مهمی مثل پالایشگاهها، صنایع فولاد، مس و آلومینیوم توسط دولت، به نام ملیسازی صنایع، باعث کاهش شدید تولید این صنایع و همچنین کاهش شدید بهرهوری آنها شد، جالب است بدانید ایدههای چاویستها در کشاورزی بسیار بدتر از این بود و بعد از طراحی اصلاحات اراضی که در واقع تقسیم اراضی بود، تولید محصولات کشاورزی این کشور بیش از 40 درصد کاهش پیدا کرد و دولت مجبور به اخذ وام از چین برای جبران افزایش مابهالتفاوت قیمت کالاهای کشاورزی شد و این وام با ضمانت فروش حدود یک میلیون بشکه نفت ونزوئلا توسط چین پرداخت شده بود که در نتیجه باعث کاهش صادرات نفت ونزوئلا نیز شد. این سیاستهای اقتصادی به اصطلاح سوسیالیستی در واقع سیاستهای اقتصادی پوپولیستی هستند که چاویستها برای سوار شدن بر موج امیال عمومی طراحی کرده بودند و طبیعی بود که برای روی کار آمدن، بر روی نقاط ضعف و کاستیهای موجود انگشت بگذارند و با وعده حل آن موارد بر سر کار بیایند.
مطابق با آمارها، 40 درصد از مردم ونزوئلا در زمان روی کار آمدن هوگو چاوز زیر خط فقر مطلق بودند و چاویستها با شعار از میان بردن نابرابری اجتماعی و نابود کردن فقر مطلق بر سر کار آمدند اما در نتیجه نهایی باعث تشدید و گسترش فقر و مهاجرت و همچنین نابود کردن واحد پول ملی شدند. چاویسم از نظر من حاصل پوپولیسم نفتی و آمیزش با اندیشههای سوسیالیستی غربستیزانه است که هرکدام از پارامترهای آن به تنهایی، هزینههای فراوانی برای اقتصاد و سیاست هر کشوری به دنبال دارد، چه برسد به ونزوئلا که فقط به رانت نفت و فروش آن از طریق سبد نفتی اوپک متصل بود. هیچ کشوری نمیتواند با اتکای صرف به پول نفت کشور را مدیریت کند ولی چاویستها معتقد بودند که این اتفاق میسر است و با تکیه بر رانت نفت، هم میتوانند مردم را راضی نگه دارند و هم امکان ستیز و چالش با دنیا را دارند.»
فاشیسم در انتظار آمریکای لاتین و اروپاست!
مارکس، کمونیسم را واکنش طبیعی به پدیده انقلاب صنعتی میدانست و ارنست نولته نیز، فاشیسم را واکنش طبیعی به تشدید رویکردهای کمونیستی میداند. بهطور طبیعی روی کار آمدن دولت انقلابی چپگرا در ونزوئلا مرهون شرایط حاصل از عدم بازتوزیع عادلانه درآمد بود و اکنون نیز بروز پدیده فاشیسم حاصل از تهدید و تحدید شدید طبقه متوسط اقتصادی، واضحترین چشمانداز پیشروی سپهر سیاست و اقتصاد ونزوئلاست! علی بیگدلی در پاسخ به پرسش از کیفیت خشونت حاصله از این رویکرد و تفاوت نسخه فاشیسم لاتینی با نسخه اروپایی میگوید: «قطعا فاشیسم آمریکای لاتین وجوه بسیار خشنتری از فاشیسم اروپایی دارد و در آینده نیز خواهد داشت؛ پیشتر نیز در دوران پس از جنگ جهانی دوم در آرژانتین فاشیسم خشونتباری بروز یافته بود. جناح چپ در دوران پس از جنگ جهانی دوم بسیار موفق عمل کرد و بهطور مثال در آلمان خانم رزا لوکزامبورگ و لیب کنخت توانستند بسیار مورد توجه واقع شوند ولی اکنون به این نتیجه رسیدند که اندیشه چپ دیگر فضای کاربردی پیشین را ندارد و باید در آن تغییراتی ایجاد شود.
روی کار آمدن ترامپ در آمریکا نیز بیانگر این تغییر در فضای انگارههای جهانیست. مکرون در نشست یکصدمین سالگرد پایان جنگ جهانی اول نیز در خطاب به ترامپ گفت: این خیانت به اروپاست که به تفکرات راست افراطی در این قاره مجال بروز و ظهور بدهیم و اروپا را به سمت فاشیسم و نازیسم جدید سوق دهیم. بسیاری از رهبران اروپایی حال حاضر نیز، در نگرانی از قدرت یافتن فاشیسم بهسر میبرند و به شدت از روی کار آمدن نئوفاشیسم در اروپا نگران هستند.»تحلیلگران روابط بینالملل و پژوهشگران حوزه اندیشه سیاسی، به آیندهپژوهی و سنجش سرانجام دولت مادورو و آینده اندیشه چاویسم مشغول هستند و دو طیف متفاوت از تحلیلها، عمدهترین مسائلیست که از این تحلیلها بازنمایی شده است.برخی از تحلیلگران که پای در اندیشههای چپگرایانه دارند، امکان مداخله نظامی آمریکا را رد نمیکنند ولی با تقبیح شدید این احتمال، از خوی استکباری آمریکا شکایت میکنند و وضع موجود ونزوئلا را نیز حاصل مداخلهگریهای آمریکاییها میدانند. دسته دیگری از تحلیلگران هستند که دلبستگیهای رایج در میان نحله فکری مذکور، به روسیه را ندارند، حضور بمبافکنهای روسی توپولوف 160 در ونزوئلا را نیز مداخلهجویانه میدانند و نتیجه این بحران ژئوپولیتیکی را با بحران موشکی کوبا در دهه 1960 مقایسه میکنند.
علی بیگدلی در رابطه با شرایط پیشروی ونزوئلای چاویستی معتقد است: «روسیه ناچار است که به دلیل اتحاد استراتژیکی که میراث عصر شوروی بود، متحدان خود را حفظ کند و ونزوئلا یکی از متحدان استراتژیکی روسیه و شوروی سابق است. چین نیز به دلیل قدرالسهم نفتی خود، از دولت مستقر حمایت میکند. دفاع روسیه از ونزوئلا اصلا موجه نیست، زیرا روسیه هنگامیکه خودش برای جلوگیری از نفوذ آمریکا در حوزه استراتژیکش در شرق اروپا ورود کرد، کریمه، خارکوف و دونتسک را به زیر حوزه خودش درآورد و یا یک سوم خاک گرجستان را از طریق تصرف آبخازیا و اوستیای جنوبی، تجزیه کرد و طبیعیست که آمریکا نیز در حوزه حیاط خلوت خودش، قدرتمندترین ارتش جهان که متعلق به روسیه است را نادیده بگیرد و با مشت آهنین به ونزوئلا ورود کند و در نهایت این اندیشه با شکست مواجه شده است. به هیچ وجه امکان دخالت نظامی با محوریت چند عملیات محدود از جانب آمریکا بعید نیست.»
نظامیان در ونزوئلا از قدرت و ثروت بسیار زیادی برخوردار هستند
صادق زیباکلام اما با مقایسه تبعات بروز نزاع قدرتها در خاک ونزوئلا، اوضاع آینده ونزوئلا را بدتر از وضع موجود برخی کشورها دانسته و میگوید: «نظامیان در ونزوئلا از قدرت و ثروت بسیار زیادی برخوردار هستند و این به معنی وجود مزیت در تداوم وضع موجود برای نظامیان در ونزوئلاست و سرکوب مردم را نیز به همراه خود دارد، و همین باعث میشود که انگیزه دخالت مستقیم خارجی برای این مسئله تشدید شود، زیرا دولتهای خارجی ابتدا به شناسایی نظامیان معترض نسبت به وضع موجود میپردازند و در صورتی که ارزیابی مثبتی از قدرت نظامیان برای کودتا وجود نداشته باشند، تمایل به ایجاد ائتلاف برای اقدام نظامی مستقیم، گزینه بعدیست که به سراغ آن میروند. هرچند بهشخصه به رویکردها و سیاستهای چاویستها هیچگونه ذهنیت همدلانهای ندارم اما امیدوارم که با آغاز یکسری اصلاحات سیاسی و اقتصادی، ونزوئلا و مردمش، از خطر جنگ دور شوند.»
احمد سبحانی نیز در رابطه با تصویر آینده ونزوئلای چاویستی اظهار میکند: «حاکمان ونزوئلا تلاش بسیار زیادی برای افزایش رفاه عمومی در کشورشان کردند ولی فقدان تجربه حکمرانی باعث شد که رفتار تنشآلودی در قبال سازمانهای بینالمللی و برخی از ابرقدرتها در پیش بگیرند و این عدم ارزیابی صحیح از وضع موجود بینالمللی باعث شد تا هزینههای حکمرانی چاویستها بسیار افزایش یابد و ایالات متحده نیز در تلاش برای حذف آنان از صحنه قدرت در آمریکای لاتین باشد. هرچند روی کار آمدن افرادی نظیر مورالز و سرخپوستان در بولیوی، اورتگا و ساندینیستها در نیکاراگوئه، و چاویستها در ونزوئلا فرصتهای درخشانی بود که از دست رفتند. ایالات متحده در نخستین مرحله برای نابودی چاویستها، اقدام به ترور بیولوژیکی چاوز کرد و پس از آن حذف مادورو و سایر چاویستها کار چندان سختی نخواهد بود و دلایل عمده این ستیز ایالات متحده، نخست در عدم دسترسی کافی ایالات متحده به منابع نفتی ونزوئلاست و پس از آن نیز، عدم همسوئی سیاستها و منافع حاکمان ونزوئلا با دولت آمریکا، در ایجاد وضع موجود و همچنین آینده ونزوئلا، فاکتورهای نهایی خواهند بود.»