اميد پورعزيز
گروه سياسي: ياشار سلطاني شايد تا همين اواخر شخصيت شناخته شدهاي نبود. يك فارغالتحصيل مهندسي معماري كه بخاطر دغدغههاي شخصياش پايش به عرصه رسانه باز شده بود، و بصورت پيگيرانه و جزئي نهادهاي شهري را به چالش ميكشيد. البته تصور اينكه در كشور ايران افراد بدون پشتوانه سياسي قادر باشند به مسائل حساس و چالشي ورود پيدا كنند، كمي غيرقابل باور خواهد بود. به نظر ميرسد اين مسئله عمدتا اجتناب ناپذير است، زيرا در جوامعي كه اركان و ساز و كارهاي دموكراتيك همچون احزاب و رسانههاي مستقل چندان عرصه فعاليت نمييابند، عملا اشخاص و بلوكهاي قدرت جايگزين آنها شده و اقبال و يا عقوبت هر فعاليتي نيز متوجه شخص آنها خواهد بود.
اينكه ياشار سلطاني موضع گيري خاص سياسي خويش را داشته باشد و چه بسا به طيفهايي نيز قرابت بيشتري پيدا كند كاملا طبيعي و حق مسلم اوست ولي در سيستمهايي كه اين روابط و علايق بصورت سازمان يافته و شفاف تعريف نميشوند، هميشه شائبه سياسيكاري و زد و بندهاي سياسي متصور خواهد بود اما به فرض خوشبينانه اگر سلطاني و افراد مشابه ديگر كاملا مبري از فعل سياسي جاهطلبانه و رقابتي بوده و صرفا در مقام وجدان بيدار جامعه و رسالت درست و حرفهيي رسانهايي اقدام به افشاگري و اطلاعرساني نموده باشند، در نهايت محكوم به پرداخت هزينههاي مضاعف و احتمالا گريزناپذير خواهند بود.
مسلما ياشار سلطاني با افرادي همچون ادوارد اسنودن و يا حتي جوليان آسانژ بحث برانگيز، تفاوت ماهوي دارد. چرا كه در جوامع دموكراتيك هزاران هزار ياشار سلطاني همه روزه به فعاليت آزاد و رسانه يي خود ميپردازند و در مقابل فسادها و كاستيها قد علم ميكنند، و سيستم بوروكراتيك و قضايي نيز نه تنها در پي حذف آنها نبوده بلكه خود را موظف و مكلف به پاسخگويي و اقناع افكار عمومي و كارشناسان مربوطه ميدانند.
در جوامع دموكراتيك شايد درصد بسيار اندكي از مسائل جامعه، ورود به خطوط قرمز و حيطه مسائل امنيتي تلقي شود ولي در جوامع كمتر توسعه يافته كه اين سازوكارها ابتر ميباشند پيش پا افتاده ترين مسائل هم امنيتي و ممنوعه شده و به ناچار افرادي كه ريسك اين قبيل اقدامات را به جان ميخرند بايد توان جسمي، فكري، روحي، خانوادگي و مالي پرداختهاي هزينههاي هنگفت آن را نيز داشته باشند.
البته در صورت گذر سلامت از اين جاده پر وپيچ خم، و چنانچه بخت نيز ياري نموده و اين افراد مورد توجه جامعه مدني و منتقدان داخلي و خارجي نيز قرار گيرند بتدريج تبديل به يك قهرمان ميشوند، قهرماني كه از لحظه تولد همه فعاليتهايش تحت تأثير آن قهرمان بودن قرار ميگيرد و جامعه نيز به جاي اينكه در پي سيستمهاي كارا و آزموده شده جهاني باشد خود را دلخوش به ستايش قهرمانهايش ميكند. البته مسلما اين از خودگذشتگيها و تحمل رنجها و فشارها چنانچه به ناحق روا داشته شود شايسته تقدير و توجه ويژه ميباشد ولي قهرمانپروري و تكيه بيش از حد به اشخاص و هزينهها، به تنهايي متضمن ايجاد يك سيستم جامع و مترقي براي اداره هر چه بهتر امور جامعه و نقشه راهي براي رشد و تعالي نخواهد بود.
يقينا ايران به ياشار سلطانيها نياز خواهد داشت ولي نه براي بولتنهاي سياسي و بيانيهها و كمپينها و ديد و بازديدهاي سياسي، بلكه امثال او بايد در بطن احزاب و سيستمهاي كارا تعريف شده و به بهترين نحو و در چارچوب قوانين دموكراتيك به ايفاي نقش بپردازند تا حاشيهها و ضعفها تبديل به فرصتهايي براي بهبود روزمره و رشد و ترقي جامعه، ملك و مملكت شوند.