این خبر که رئیسجمهوری شامگاه یکشنبه ۱۵ مهرماه میزبان جمعی از نمایندگان و اعضای «جبهه پایداری» بوده و نظرات و دیدگاههای آنان درباره مسائل مختلف را شنیده و ابعاد گفتمان وفاق ملی را تشریح کرده و به بیان چرایی برخی مشکلات مبتلابه کشور در اقتصاد و سیاست و فرهنگ و برنامه دولت برای حل آنها پرداخته از چند منظر اهمیت دارد:
نخست همان است که از عنوان این یادداشت هویداست و همانا صراحت مسعود پزشکیان است و به زبان روشنتر این که هرچند سخنان چهرههای شاخص رقیب انتخاباتی خود را شنیده اما اصطلاحاً جوگیر نشده تا مثلاً از مرحوم مصباح یزدی یاد کند بلکه بر مواضع خود پای فشرده منتها با لحنی نرم و مشارکتجویانه ولی دچار رودربایستی نشده کما این که گفته است: «جذب حداکثری همه افراد جامعه با سلایق مختلف از جمله اصول اساسی انقلاب است و ما باید با رفتار و عملکرد صحیح و اصولی با مردم آن بخش از جامعه را که دلخورند یا گله دارند به سمت خود بیاوریم نه اینکه فاصله آنها را با نظام و حاکمیت روز به روز بیشتر کنیم.»
این را با کسانی در میان گذاشته که طی سه سال برای خالصسازی مدیریت سیاسی و فرهنگی و حذف و کنار زدن سلایق دیگر کوشیدند یا اگر خود مستقیماً مشارکت یا مباشرت نداشتند اعتراض نکردند. او گفته است: «اتخاذ رویکردهای تنگنظرانه و رفتارهای سلبی موجب سرخوردگی و دلمردگی جامعه بهویژه نسل جوان و هزینهتراشی برای نظام است و اگر عدهای از سر ناآگاهی خطایی مرتکب شدند، نباید بدون اغماض و مسامحه آنها را طرد یا از محیط کار یا دانشگاه اخراج کرد، بلکه باید آنها را روشن و آگاه کرد.»
آقای پزشکیان این بار نیز خود را مثال آورده تا نشان دهد روند خالصسازی آنقدر دایره را تنگ کرده بود که صلاحیت خود او را در انتخابات مجلس تأیید نکردند. رئیسجمهوری با مثال آوردن از خود میخواهد بگوید تعیین صلاحیتها و حذفها تا چه حد ناعادلانه و غیرمنصفانه بوده چراکه فردی که همین چند ماه قبل هیئتهای اجرایی دولت سابق برای نمایندگی و یکی از 290 عضو مجلس شدن هم واجد صلاحیت نشناختند اکنون عالیترین مقام رسمی کشور پس از رهبری و رئیس همان «جمهوری اسلامی»یی است که از نگاه آنان صلاحیت نمایندگی پارلمان آن را هم نداشت! تازه مجلسی که به مرور از حیّز انتفاع هم ساقط شده چراکه در محاصرۀ چند شورای عالی گرفتار است. با این نگاه همین که با رقیب صریح و روشن سخن گفته و در عین حال یادآور شده آغوش دولت به روی هر مدیری که شاخصهای مورد نظر را داشته باشد گشوده است. ولو در انتخابات علیه او فعالیت کرده باشدو این طبعا شامل جبهه پایداری هم میشود.
دوم: جبهۀ پایداری اگرچه یکی از اضلاع اصولگرایی است اما رادیکالترین آنهاست و کاملاً با اصولگرایی میانه و حتی جناح قالیباف تفاوت دارد چندانکه برای ریاست مجلس جدید هم خیز برداشته بودند اما ناگهان چشم گشودند و دیدند حالا نهتنها ریاست مجلس را در اختیار ندارند که ریاستجمهوری را هم در پی سانحه بالگرد آقای رئیسی و شکست سعید جلیلی در انتخابات تیرماه از کف دادند.
با این همه چون ساختار سیاسی ایران حزبی نیست شکست جبهه پایداری در انتخابات ریاستجمهوری به معنی دور شدن کامل آنان از قدرت نیست زیرا در صحنههای دیگر حضور دارند و اگر تا حدی مهار نشده بودند به پر و پای پزشکیان بیشتر میپیچیدند و هیچ تضمینی وجود ندارد که در ادامه نخواهند تقابل خود را رویارو کنند. برخی از چهرههای رسمی یا منتسب به آنان مانند امیرحسین ثابتیِ جوان به دنبال شبیهسازی تاریخیاند تا جایی که فرد اخیرالذکر مرحوم عبدالحمید دیالمه، نماینده مشهد در مجلس اول را الگوی خود قرار داده که در مقابل اولین رئیسجمهوری ایستاد. حال آن که ایران 1403 شباهتی به ایران ماقبل تولد نماینده جوان ندارد.
سوم: زمان این دیدار هم مهم است. مهمترین حربه یا ژست جبهه پایداری تا همین یک هفته قبل این بود که بر خاتمی و روحانی و پزشکیان انگ سازش بزنند و خود را سردمدار مقاومت معرفی کنند و حالا در این فضا که هم حملۀ موشکی انجام شده هم رهبری راهبرد «نه تعلل نه شتابزدگی» را در مقابل اقدامات اسرائیل اعلام کردهاند حرف خاصی در این حوزه ندارند. آن هم در روزهایی که رئیسجمهوری در اوج تهدیدات هوایی به قطر رفت و وزیر خارجه او به لبنان یا وزیر نفت به عسلویه میرود و خانم وزیر راه سرزده از مرکز کنترل فضای کشور دیدن میکند و منتقدان دولت و از جمله همین دیدارکنندگان دیگر روی شعارهای حضور میدانی نمیتوانند چندان مانور دهند و فضای کشور تاب این گونه اختلافافکنیها را ندارد و دغدغهها فراتر از اینها مطرح است و مخالفت با رئیسجمهوری مانند قبل تفسیر نمیشود. به بیان روشنتر به قدر کافی فضا غبارآلود هست تا تاب گزافهگویی نباشد.
چهارم: دیدار رئیسجمهوری با اعضای ارشد مهمترین تشکل سیاسی رقیب از یک منظر به رسمیت شناختن تحزب است و چون با رقیبی از جنس پایداری شروع شده دست او را برای ادامه این روند با دیگر تشکلها باز میگذارد. به یاد آوریم که محمود احمدینژاد که برکشیدۀ جناح راست بود حاضر به حضور در یادوارههای شهدای مؤتلفه به عنوان قدیمیترین تشکل آنان در خردادماه هم نمیشد چه رسد به دو سال آخر که روزنامۀ دولت آشکارا به آنان طعنه میزد و رئیسجمهوری اصلاحطلب هم برای شرکت در کنگرههای جبهه مشارکت ملاحظات یا محظوراتی داشت.
مرحوم رئیسی هم ترجیح میداد دیدارها تودهوار باشد و از تشکلها فاصله میگرفت. حکایت احمدینژاد البته حادتر بود چون برخلاف آنچه شهرت داشت او پوپولیست نبود بلکه آنارشیست بود زیرا آنارشیسم بهرغم آن که به هرج و مرجطلبی برگردانده شده در واقع ضدیت با نهادهاست و احمدینژاد نهادستیز بود چه آن نهاد حزب باشد چه شورای پول و اعتبار و چه حتی خانه سینما یا انجمن صنفی روزنامهنگاران و نام این ستیز را مقابله با اشرافیت گذاشته بود!
پنجم: به اعتبار نکته بالا میتوان گفت دیدار یا میزبانی احزاب سیاسی اعم از منتقد یا همسو کفایت نمیکند و رئیسجمهور باید میزبان سندیکاها و انجمنهای مستقل و نه دولت ساخته هم باشد و نباید در محدوده احزاب سیاسی متوقف شود. با توجه به اینکه رئیسجمهوری از جانب جبهۀ اصلاحات ایران حمایت شده و این جبهه متشکل از احزاب است انتظار میرفت با احزاب و تشکلها تعامل داشته باشد اما تفاوت رئیسجمهوری اصلاحطلب و تحولخواه با دیگران همین است که با تشکلها و اصناف و انجمنها هم ارتباط داشته باشد.
رفتار دولت مرحوم رئیسی با رئیس پیشین اتاق بازرگانی و صنایع و معادن و بسیج رسانهای و حمایت وزیر مرتبط از برکناری آقای سلاحورزی نمونه مشهودی از نوع نگاه آن دولت به تشکلهاست که پارلمان بخش خصوصی را هم برنتافتند درحالیکه خود در آن کرسی داشتند و قریب یک سال درگیر برانداختن او بودند. همین که پزشکیان در ایام انتخابات به اتاق رفت و رئیس برکنارشده در زمره حامیان او بود، نشان میداد قرار است مسیر دیگری پیموده شود و انتظار میرفت زودتر این اصلاح را شروع کند؛ هرچند که درگیر موضوعات خارجی و تهدیدات اسرائیل شده که بخش اصلی وقت او را در همین ماههای نخست به خود اختصاص داده است. با این نگاه دیدارها و تعاملات رئیسجمهور با تشکلها میتواند بهعنوان نقطه تمایز با دولت قبل شناخته شود البته مشروط به آن که در حد تعارف و تشریفات محدود نماند چراکه رئیسجمهور سابق هم در دو سال اول میزبان برخی چهرههای سیاسی منتقد بود اما در حد ضیافت افظار یا شبیه آن.
ششم و سرانجام این که رئیسجمهوری و جبهۀ پایداری در هر چه اختلاف داشته باشند در یک امر مشترکاند و آن هم این است که بخش قابل توجهی از واجدان شرایط رأی دادن نه به او رأی دادند و نه به سعید جلیلی نامزد جبهه پایداری و به خاطر همین از ضمیر «ما» استفاده کرده است. رئیسجمهوری که برای شناختهشدهترین مخالفان خود که ذیل عنوان «جبهه انقلاب» را از شمول «جبهه انقلاب» هم خارج میدانستند وقت گذاشته و گوشی برای شنیدن دارد به طریق اولی باید آماده شنیدن نظرات و راهکارهای کسانی باشد که افق فکری مشترکی با او دارند و نماینده تبریز با پشتوانه 100 هزار رأی در مجلس را با 17 میلیون رأی روانۀ پاستور کردند و اتفاقی را رقم زدند که به گفته خود او «فکرش را هم نمیکرد.»