گروه بین الملل: کیسی میشل رئیس برنامه مبارزه با کلپتوکراسی در بنیاد حقوق بشر و نویسنده کتاب «کلپتوکراسی آمریکایی؛ چگونه ایالات متحده بزرگترین سیستم پول شویی تاریخ را ایجاد کرد». در گزارشی در نشریه فارن پالیسی نوشت: برای بسیاری، اخبار روزانه از اوکراین تصویری تیره از آینده کییف ارائه میدهد. نیروهای روسی همچنان با پیشرویهای کند، اما پیوسته، هزاران سرباز را برای تصرف مناطق بیشتر به میدان میفرستند. امید به یک ضدحمله موفقیتآمیز از سوی اوکراین کمرنگ شده و در غرب، زمزمههایی درباره پذیرش بیطرفی اوکراین و حتی به رسمیت شناختن کنترل روسیه بر سرزمینهای اشغالی به گوش میرسد. این تحلیلها بیاساس نیستند، اما خطر آن را دارند که در میان اخبار روزمره، تصویر کلان را نادیده بگیرند و درک نکنند که روسیه تا چه اندازهای تحت فشار و آسیب است.
از قره باغ تا دمشق؛ افول قدرت ژئوپلیتیکی روسیه
روسیه با افزایش شدید نرخ بهره و تورم افسارگسیخته دستوپنجه نرم میکند. این شرایط به رکود تورمی منجر شده که هیچ راه حل روشنی برای خروج از آن وجود ندارد. ولادیمیر پوتین از تبعات بسیج نظامی جدید واهمه دارد و به همین دلیل به جذب سربازان خارجی از جمله نیروهای کرهشمالی روی آورده است. به گفته مایکل کیمیج، پژوهشگر برجسته، ولادیمیر پوتین برای خود یک کابوس ساخته است که در آن تنها گزینههای فاجعهباری برای بقای حکومتش و منافع راهبردی روسیه باقی مانده است.
تمرکز وسواسگونه بر اوکراین، بهای سنگینی برای مسکو داشته است. این توجه بیش از حد باعث شده پوتین از سایر پروژههای ژئوپلیتیکی خود غافل شود و نفوذ سنتی روسیه در سایر نقاط جهان کاهش یابد. نتیجه این رویکرد، تضعیف قدرت روسیه در سایر مناطق و شکلگیری نسخهای روسی از نظریه دومینو است؛ پدیدهای که نشان میدهد قدرتنمایی ژئوپلیتیکی مسکو بهشدت رو به افول است.
نخستین قطعه دومینو در سال ۲۰۲۳ فرو افتاد، زمانی که ارتش جمهوری آذربایجان به منطقه جداییطلب قرهباغ کوهستانی یورش برد و ارامنه ساکن آن را وادار به ترک سرزمینهایشان کرد. برخلاف انتظار، روسیه که خود را سالها ضامن ثبات و شریک امنیتی کلیدی ارمنستان حامی سنتی قرهباغ معرفی میکرد، در برابر این تحولات کنار کشید. نیروهای روس بدون هیچگونه مقاومت جدی، منطقه را ترک کردند و پایگاه نظامیشان را، که پیشتر نزدیک به دو هزار سرباز در آن مستقر بودند، رها ساختند.
یک سال بعد، دومین دومینو نیز سقوط کرد. با سقوط بشار اسد در سوریه، روسیه نهتنها مهمترین متحد منطقهای خود را از دست داد، بلکه یکی از اساسیترین ادعاهایش یعنی نقش ضامن امنیت رژیمهای اقتدارگرا نیز متزلزل شد. کرملین که همواره در پی تثبیت جایگاه خود بهعنوان یک قدرت بزرگ جهانی بود، اکنون با این حقیقت تلخ مواجه شده که نهتنها توانایی حفظ متحدانش را ندارد، بلکه اقتدارش در تأمین امنیت نظام همپیمان نیز به چالش کشیده شده است.
هر دو تحول یعنی سقوط قرهباغ و فروپاشی نظام بشار اسد مستقیماً نتیجه تمرکز تمامعیار پوتین بر جنگ اوکراین به هر قیمتی بوده است. این مسئله دو پرسش اساسی را پیش میکشد: قطعه بعدی دومینو که به خاطر این وسواس پوتین فرو خواهد افتاد، کدام خواهد بود؟ و سیاستگذاران غربی چگونه میتوانند بیشترین بهره را از این وضعیت ببرند؟
ترانسنیستریا در آستانه فروپاشی؛ نقطه ضعف جدید در امپراتوری متزلزل پوتین
در یکی از قدیمیترین مناطق تحت نفوذ روسیه، ترانسنیستریا، تحولی بیسابقه در حال رخ دادن است. این منطقه باریک در شرق مولداوی، از نخستین روزهای پس از فروپاشی شوروی تحت کنترل نیروهای روسیه بوده است. شاید یکی از اولین اشتباهات استراتژیک غرب، بیتوجهی یا ناتوانی آن در حل بحران ترانسنیستریا باشد؛ نادیده گرفتن ماهیت امپریالیستی سیاستهای روسیه، آن هم سالها پیش از آنکه پوتین چشم به اوکراین بدوزد
در شرایط فعلی رابطه مسکو و ترانسنیستریا با چالشی جدی روبهرو شده است. در پی توقف صادرات گاز روسیه به اروپا، این منطقه دچار بحران انرژی شد و عملاً در تاریکی فرو رفت. اگرچه اقداماتی برای بازسازی زیرساختهای انرژی صورت گرفته، اما احتمال «فروپاشی کامل» ترانسنیستریا بیش از هر زمان دیگری مطرح است؛ سناریویی که میتواند پیامدهای گستردهای برای مولداوی و کل منطقه داشته باشد. با وجود اهمیت استراتژیک این بحران بهویژه با توجه به مرز مشترک ترانسنیستریا و اوکراین و تلاشهای مسکو برای اتصال مناطق اشغالی اوکراین به این منطقه؛ غرب تاکنون منفعل بوده است. این سکوت، نشانهای از نبود یک استراتژی مشخص در قبال چالشهای فزاینده ناشی از سیاستهای روسیه است.
گرجستان بر لبه پرتگاه؛ آیا تاریخ انقلاب میدان در تفلیس تکرار میشود؟
در همین حال، گرجستان نیز درگیر بحرانی سیاسی شده که در سالهای اخیر بیسابقه بوده است. پس از انتخابات پارلمانی اخیر که بهطور گسترده غیرشفاف و مهندسیشده توصیف شده، حزب رؤیای گرجی که به مسکو گرایش دارد به قدرت رسید و مسیر گرجستان بهسوی غرب را مسدود کرد. این انتخابات پرحاشیه، اوج روندی طولانی است که طی آن، رهبران این حزب ساختارهای دموکراتیک گرجستان را تضعیف کردهاند. بسیاری وضعیت کنونی تفلیس را با تحولات اوکراین در دوران ویکتور یانوکوویچ مقایسه میکنند؛ رهبری که نزدیکی بیش از حدش به کرملین در نهایت به انقلاب میدان ۲۰۱۴ و سرنگونیاش انجامید. اکنون، گرایش گرجستان به سوی اقتدارگرایی، موجی از اعتراضات را برانگیخته که هر روز بیشتر به تحولات کییف در سال ۲۰۱۴ شباهت پیدا میکند. آیا تفلیس نیز، مانند اوکراین آن زمان، در آستانه یک انقلاب سیاسی سرنوشتساز قرار دارد؟
یکی از بزرگترین نقاط کور غرب و شاید مهمترین نقطه آسیبپذیری نفوذ مسکو در بلاروس نمایان میشود. در سال ۲۰۲۰، اعتراضات گسترده طرفداران دموکراسی سراسر این کشور را فرا گرفت و به بزرگترین تهدید علیه حکومت چند دههای الکساندر لوکاشنکو تبدیل شد. اما این یکی از بزرگترین شکستهای سیاست خارجی دولت اول دونالد ترامپ بود که کمتر مورد توجه قرار گرفت و در واقع واشنگتن عملا هیچ حمایتی از معترضان نکرد و تمامی نفوذ خود را به مسکو واگذار کرد.
در شرایطی که لوکاشنکو در آستانه سقوط قرار گرفته بود، پوتین مداخله کرد، رژیم او را تقویت نمود و توانست یکی از وفادارترین دستنشاندههای کرملین را در قدرت نگه دارد. اکنون، سالها پس از آن سرکوب، لوکاشنکو همچنان در رأس قدرت است و بلاروس به یکی از پایگاههای کلیدی روسیه در تهاجم به اوکراین تبدیل شده است. اما امروز، بلاروس بار دیگر به نقطهای سرنوشتساز رسیده است. در تاریخ ۲۶ ژانویه، انتخابات جدیدی در این کشور برگزار شد که ظاهراً بقای لوکاشنکو را تضمین میکند یا حداقل او چنین امیدی دارد. با این حال، تجربه نشان داده است که انتخابات مهندسی شده فارغ از میزان کنترل رژیم همواره ریسک اعتراضات مردمی را در پی دارند. همانطور که در سال ۲۰۲۰، تقلب انتخاباتی بهشکل غیرمنتظرهای آغازگر بزرگترین موج ناآرامیها در تاریخ معاصر بلاروس شد
از ترانسنیستریا تا بلاروس؛ فرصتهای استراتژیک غرب در برابر روسیه
تحولات اخیر در ترانسنیستریا، ناآرامیهای سیاسی در گرجستان و بازگشت بلاروس به شرایطی که موج اعتراضات گسترده سال ۲۰۲۰ را رقم زد، هر یک بهتنهایی تأثیرگذار و مهم هستند. اما آنچه این رخدادها را به یک فرصت استراتژیک جدید برای غرب تبدیل میکند، فرسایش نفوذ خارجی روسیه در این مناطق است. در صورتی که واشنگتن، بروکسل و لندن بهموقع اقدام کنند، میتوانند این مقطع حساس را به فرصتی بیسابقه برای کاهش نفوذ مسکو تبدیل کنند.
با این حال، غرب همچنان فاقد یک استراتژی مشخص برای این منطقه است. اتحادیه اروپا گرچه از حرکت مولداوی به سمت اروپا حمایت کرده، اما درباره آینده ترانسنیستریا رویکردی منفعلانه داشته است. در گرجستان، آمریکا بیدزینا ایوانیشویلی، معمار انحراف این کشور از مسیر دموکراسی را تحریم کرده، اما این اقدام بیش از آنکه بخشی از یک راهبرد کلان باشد، واکنشی مقطعی و محدود به نظر میرسد. در مورد بلاروس نیز، سیاست آمریکا تقریباً فاقد یک تحلیل استراتژیک مشخص است. در حالی که دهها گزارش درباره سیاست غرب در قبال اوکراین، روسیه و اروپا منتشر شده، بلاروس همچنان خارج از اولویتهای اصلی غرب قرار دارد.
این نهتنها یک ناکامی، بلکه یک فرصت از دسترفته است. واقعیت این است که جداییطلبان ترانسنیستریا، اقتدارگرایان گرجستان و رژیم لوکاشنکو، همگی دریافتهاند که حمایت پوتین دیگر نامحدود نیست. آنها دیدهاند که مسکو هرگز برای سایر منافع استراتژیک خود بهاندازه اوکراین هزینه نکرده است، حتی اگر این امر به تضعیف متحدان دستنشاندهاش در مناطق مختلف منجر شود.
این روند، نتیجه بیش از یک دهه اولویتبندی نادرست در سیاست خارجی پوتین است. از زمان تشکیل و سپس فروپاشی عملی اتحادیه اقتصادی اوراسیا، کرملین همواره سلطه بر اوکراین را بر دیگر اهداف استراتژیک خود ترجیح داده است. در سالهای اخیر، پوتین برای تحمیل کنترل خود بر اوکراین، حتی ثبات اقتصادی روسیه، روابط مسکو با غرب و بقای داخلی رژیم خود را به خطر انداخته است. در این مرحله، میتوان گفت که پوتین برای کنترل اوکراین حاضر است حتی از ثبات مناطقی مانند چچن و یاقوتستان نیز چشمپوشی کند؛ سناریویی که به گفته اکونومیست، ممکن است روسیه را به مسیری بیبازگشت سوق دهد.