مأموران در جریان تحقیقات به اختلافات مقتول با برادرش پی بردند؛ بنابراین مادر شهرام مورد تحقیق قرار گرفت و به مأموران گفت: سالها قبل شوهرم فوت کرد و من تنها شدم. فرزندانم همگی ازدواج کرده بودند و من هم به دلیل کهولت سن نمیتوانستم پیگیر کارهایم باشم به همین خاطر به شهرام وکالت دادم تا اختیار اموالم را داشته باشد و کارهایم را انجام دهد. پسر دیگرم به نام شایان وقتی این موضوع را فهمید کینه برادرش را به دل گرفت و همین بهانه اختلاف آنها شد. با توجه به این حادثه به شایان مشکوک هستم و احتمال میدهم او از ماجرای قتل برادرش باخبر باشد.
بعد از توضیحات این زن مسن، شایان بازداشت شد، اما اتهامش را انکار کرد و گفت از جزئیات قتل برادرش اطلاعی ندارد. تحقیقات در این زمینه ادامه داشت تا اینکه شایان در نهایت به ارتکاب قتل با همدستی همسرش به نام سوسن اعتراف کرد و گفت: من و برادرم با هم اختلافی نداشتیم و رابطه خوبی داشتیم. اختلاف ما از زمانی شروع شد که فهمیدم مادرم به شهرام وکالت داده و او هم خانه و مغازه را به نام خودش کرده است. وقتی این موضوع را متوجه شدم، با شهرام صحبت کردم، اما او طفره میرفت و میگفت من اشتباه میکنم. خیلی پیگیر شدم تا اینکه کاملا مطمئن شدم شهرام از اعتماد مادرم سوءاستفاده کرده است و این موضوع واقعیت دارد.
این متهم در ادامه اعترافاتش گفت: خیانت برادرم از یک طرف و فشارهای همسرم از طرف دیگر مرا اذیت میکرد. احساس سرخوردگی میکردم. این شد که دوباره تصمیم گرفتم با شهرام صحبت کنم شاید بتوانم او را راضی کنم مغازه و خانه را به اسم مادرم برگرداند. با او تماس گرفتم و قرار شد به خانهاش برویم تا در این مورد با هم صحبت کنیم. آن روز همسرم اصرار کرد همراهم به خانه شهرام بیاید. با هم به آنجا رفتیم و سر صحبت را باز کردیم. شهرام با شنیدن حرفهایم گفت اشتباه میکنم و خانه و مغازه هنوز به اسم مادرمان است.
به او گفتم برای اثبات حرفهایش سند خانه و مغازه را بیاورد، اما او طفره رفت و گفت سند پیش مادرم است. بالاخره این حرفها به درگیری کشید و در آن درگیری شهرام به ما گفت هر کاری کرده است با اجازه مادرم بوده و به ما ربطی ندارد. او گفت اجازه نداریم در کارهای آنها دخالت کنیم. با شنیدن این حرف عصبانی شدم و کنترلم را از دست دادم. همانموقع چاقویی برداشتم و با همدستی همسرم چند ضربه به شهرام زدیم و فرار کردیم.
بعد از اعترافات شایان، همسر او نیز بازداشت شد. سوسن گفت: اختلاف از زمانی شروع شد که مادرشوهرم به برادرشوهرم وکالت داد تا کارهای ملکیاش را انجام دهد. شوهرم از این موضوع ناراحت بود، اما اصلا فکر نمیکرد برادرش به او و مادرش خیانت کند. ما وضع مالی خوبی نداشتیم، اما متوجه شدیم که برادرشوهرم وضع مالی خوبی پیدا کرده و همه چیز در زندگی او عوض شده است. وقتی پیگیر ماجرا شدیم، متوجه شدیم او اموال مادرشوهرم را به نام خودش کرده است و با اسناد آن وام گرفته و کسبوکار راه انداخته است.
وقتی شوهرم مطمئن شد برادرش چه کرده است، به این موضوع معترض شد، اما مادرشوهرم به شهرام وکالت داده و کارها هم قانونی انجام شده بود و کسی کاری نمیتوانست انجام بدهد. مادرشوهرم هم حاضر نبود درباره این موضوع با پسرش صحبت کند و میگفت او ناراحت میشود. این در حالی بود که بخشی از آن پول حق شوهر من و زندگی ما هم بود. ما وضع مالی بدی داشتیم. چند بار قبل از این اتفاق شوهرم به برادرش و مادرش گفت سندی به او بدهند تا وام بگیرد، اما قبول نکردند و گفتند امکان ندارد و نمیشود کاری کرد.
ما بچه داشتیم و بچههای ما در سختی بودند، اما بچههای برادرشوهرم بریزوبپاشهای زیادی داشتند. این درست نبود که ما در سختی باشیم و آنها در رفاه کامل زندگی کنند. به همین دلیل روز حادثه سراغ برادرشوهرم رفتیم. قرار این بود که شایان با او صحبت کند و بخشی از پول را بگیرد، اما درگیری اتفاق افتاد و شهرام به شوهرم حمله کرد. من و شایان هم او را زدیم و بعد هم فرار کردیم.
پرونده بعد از کاملشدن تحقیقات مقدماتی و صدور کیفرخواست به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد. بهاینترتیب زوج جوان بهزودی بعد از تعیین شعبه در وقت رسیدگی مقابل هئیت قضائی شعبه دهم دادگاه از خودشان دفاع خواهند کرد. این در حالی است که فرزندان مقتول بهعنوان ولی دم باید در این پرونده شکایت کنند، اما چون زیر سن قانونی هستند رئیس قوه قضائیه از طرف آنها درخواست خود را مطرح خواهد کرد.